قدس آنلاین- بعد از اعدام ۶۰ نفر در پایگاه نظامی دور دست در شمال عراق توسط نیروهای داعش در سال پیش، او با ترس به خانه خود در آن نزدیکی رفت. زمانی که اوضاع امن شد، او کوهی از جنازه را دید که بسیاری از آنان همسایگان او بودند. او به دست خود آنان را خاک کرد.
چوپانی به نام سعد العمر در مکان گور دستهجمعی روز پنجشنبه گفت، آنها به دلایل مختلفی افراد را میکشتند؛ کسانی که متوجه میشدند از اینترنت استفاده میکنند، کسانی که مشکوک به جادوگری بودند. در همینجا آن قربانیان، همسایگان خودم را دیدم. جنازه مادران و فرزندان را دیدم. به آنها تیراندازی شده بود؛ سوزانده شده بودند... همگی مرده بودند.
کشتار روزمره در شهر او حویجه مشهور بود و توسط داعش در دو سال و نیم حکمرانی در این شهر با افتخار تبلیغ میشد. اما تجربه ترسناک آقای عمر چیزی نادر در عدالتجویی او نشان میدهد؛ او شاهدی است که میتواند مقامات را نزد اجساد ببرد و بسیاری از آنان را شناسایی کند.
مقامی عراقی روز جمعه اعلام کرد که آخرین شهر عراقی در دست داعش را پس گرفتهاند و خلیفه خودخوانده این گروه را به منطقهای کوچک در آن سوی مرز سوریه محدود کردهاند، اما هنوز تلاش میکنند تا مقدار ترسی که این گروه ایجاد کرده را درک کنند.
تا این لحظه توانستهاند مکان بیش از ۷۰ گور دستهجمعی را پیدا کنند که این تعداد پلیس ملی و منابع پزشکی قانونی و همکاران بین المللی عراق را شتاب زده کرده تا به دنبال دهها هزار نفر گم شده بگردند.
در ماه سپتامبر، شورای امنیت سازمان ملل مشاوری ویژه را تعیین کرد تا به عراقیها برای تحقیقات درباره جرائم جنگی احتمالی، شامل گورهای دستهجمعی که توسط داعش انجام شده کمک کند. گروه مشاور تا اوایل ۲۰۱۸ به عراق نمیآیند. با توجه به منابع محدود و هزینههای پزشکی قانونی، مشخص نیست که چند گور دستهجمعی به درستی نبش قبر شوند، چه رسد به این که چند مظنون به سزای اعمالشان برسند.
در حویجه، دهکدهای کوچک در درهای تخت و خشک در استان کرکوک در جنوب غرب عراق، رئیس دفاع مدنی میگوید او روزانه چندین درخواست از خانوادهها برای جستوجوی اعضای خانوادهشان دارد. پاسخ به این درخواستها برای او کاملاً شخصی است.
دو پسرعموی او توسط نیروهای محلی داعش دستگیر شده و هرگز دیده نشدهاند. یکی از آنها، پدر ۴۵ ساله دارای شش فرزند به نام نواف عبدالله است که به عنوان مترجم برای سربازان آمریکایی در پایگاه نظامی آمریکایی در حویجه فعالیت میکرده. داعش از آن پایگاه برای مکانی برای اعدامهای خود استفاده میکرده است.
سرهنگ جبوری میگوید، آیا سرنوشتی بیرحمانهتر تصور میکنید؟ اینکه به دست دشمن خود در جایی که زمانی کار میکردید کشته شوید.
ایالات متحده این پایگاه را در سال ۲۰۰۳ برای آموزش ساکنین محلی برای مبارزه علیه شورشیان القاعده تأسیس کرد. ستارههای موسیقی آمریکایی در حویجه برای ایجاد روحیه کنسرت برگزار کردند. زمانی که نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۱۱ منطقه را ترک کردند، عراقیها از پایگاه استفاده میکردند.
در سال ۲۰۱۴ نیروهای مخرب داعش به این دره آمدند و حویجه، پایگاه نظامی و روستاهای زراعتی پیرامون آن را غصب کردند. امروزه، زمین شن و ماسهای پایگاه سابق شبیه زمین تمرین وحشتناکی است که مسیر آن پر از استخوانهای ران، فک و دندانهای شکسته است.
از اولین اهداف داعش مردانی بودند که با نیروهای امنیتی محلی و یا آمریکاییها کار کرده بودند. آقای عبدالله هر دو را انجام داده بود. برادر کوچکترش، وتبان ۲۱ ساله با پلیس همکاری کرده بود. طبق گفته سعیده، خواهر آقای عبدالله که از طریق تلفن از کمپی در ۷۰ مایلی شرق حویجه برای عراقیهای بیخانمان صحبت میکرد، تمام خانواده عبدالله مظنون بودند.
این شامل آقای عبدالله، همسر و شش فرزند او و همچنین وتبان، که همسرش به تازگی دختری به دنیا آورده بود میشد.
خانواده آنها بیش از یک سال تلاش کرده تا زیاد آفتابی نشود، زیرا فرار از طریق رد شدن از ایست بازرسی محکم داعش بسیار خطرناک به نظر میرسید. سعیده العبدالله میگوید، ما از مکانهای امن بسیار دور بودیم باید فرار میکردیم.
تا اواخر سال ۲۰۱۵ طبق ویدئوهای منتشره از این گروه، داعش اعدام را امری متداول کرده بود. سرهنگ جبوری میگوید، آنها پایگاه سابق را گورستان خود کرده بودند که بخشی از آن به این دلیل بود که مکانی دور و مطمئن به آنها میداد که فرار را سخت کرده و دیگران نیز شاهد فعالیتهای آنان نبودند.
خواهر وتبان عبدالله میگوید در ماه ژانویه، گروهی از نیروهای داعش به شهر آمدند و وتبان العبدالله را دستگیر کرده و او را متهم به تلاش برای فرار از شهر کردند. او پس از آن ناپدید شد و خانوادهاش راهی برای اطلاع از وضعیت او نداشتند. اما آقای عمر خبر داشت. این چوپان ۲۵ ساله در حاشیه حویجه نزدیک پایگاه نظامی سابق زندگی میکرد.
در فوریه ۲۰۱۶، چند روز بعد از دستگیری وتبان العبدالله آقای عمر و خانوادهاش صدای تیراندازی و جیغ از داخل پایگاه شنیدند. در آن شب، زمانی که منطقه خالی شد، آقای عمر از دیوارهای گلی بالا رفت تا ببیند چه خبر است.
این صحنه بدترین کابوس او شد. چندین جسد، برخی با لباس و برخی سوزانده شده روی زمین منجمد در استخری از خون افتاده بودند. آقای عمر با یادآوری صحنه میگوید، بوی تعفن غیر قابل تحمل بود. نمیتوانید تصور کنید دیدن اجساد کودکان و افرادی که خانواده من و من میشناختیم چه احساسی داشت.
آقای عمر احساس خشم از کشتار و بیاحترامی به اجساد سوزانده نشده میکرد که به نظر میرسید توسط سگهای وحشی خورده شده بودند. او ترس از پیدا شدن توسط داعش را کنار گذاشت و تلاش کرد کاری قابل احترام برای قربانیان انجام دهد. چندین شب پشت سر هم با نور ستارگان چالههایی کوچک را کند و طبق گفته او ۶۰ جسد را در گور کشید. در میان اجساد وتبان العبدالله را شناخت.
آقای عمر میگوید، برخی از اجساد سوزانده شده بودند و برخی شکنجه شده بودند، اما او را شناختم.
آقای عمر به خانواده عبدالله گفت که چه دیده است. همسر آقای عبدالله و خواهرش میگویند هر چند داعش هرگز تأیید نکرد که چه رخ داده است. خبر به برادر بزرگتر وتبان عبدالله، نواف رسید تا خطر کند و از شهر فرار کند.
همسر او نعیمه میگوید آخرین باری که همسرش را دید ۱۰ فوریه ۲۰۱۶ بود. او تصور میکند که داعش او را گرفته است. از زمانی که فرار کرده از او خبر ندارد. دفعه بعد که نیروهای داعش وارد پایگاه شدند متوجه شدند که فردی داخل شده است.
آنها به جستوجو برای یافتن مقصر گشتند و فوراً به مزرعه خانواده عمر رفتند که نزدیکترین آبادی به پایگاه بود.
آنها اظهار بیاطلاعی از دفن اجساد کردند، اما خانواده میدانست جان آقای عمر دیگر در امان نیست. او مخفی شد. آوریل ۲۰۱۶ او و خانوادهاش برای همیشه از حویجه فرار کردند. او گفت من باید فرار میکردم. میدانستم که اگر بمانم سرنوشتی مانند سرنوشت دیگران دارم.
آقای عمر این راز را تا ماه گذشته با خود نگه داشت تا نیروهای عراقی حویجه را آزاد کردند. او فوراً برگشت و به دنبال سرهنگ جبوری گشت تا چیزی را که میدانست به او بگوید.
سروان معث العبیدی، فرمانده اطلاعات در منطقه میگوید بعد از مبارزه سنگین برای بازپسگیری شهر، حدود ۶۰ عضو داعش فرار کردهاند. یکی از آنان، فردی عراقی به نام عبد الناصر قاضی الموسی به نظر میرسد دستور اعدام در حویجه را داده بود. او گفت، ما در حال تلاش برای دستگیری او هستیم.
حویجه با گذشت بیش از یک ماه از آزادسازی، هنوز شهر ارواح است. تمام محلهها خاکستر شدهاند، منطقه تجاری توسط آتش توپخانه از بین رفته است. بیشتر ساکنین منتظر بازگشت خدمات محلی هستند تا بتوانند کمپهای کمکهای بشردوستانه را ترک کنند و بازگردند.
گورستانهای دستهجمعی دست نخورده باقی ماندهاند، استخوانهای آفتاب خورده بیشماری در ماسه باقیماندهاند تا جمعآوری و شناسایی شوند.
سرهنگ جبوری میگوید هر چند او بیصبرانه به دنبال این است که چه رخ داده است، اما تجهیزات و نیروی کافی برای نبش قبر ندارد.
او بر سر قبرها میگوید چندین نفر در فیسبوک به من پیام میدهند. همه به دنبال پاسخ هستند. ما همه خشمگین هستیم، اما بدون متخصصین نمیتوان گفت چه کسی اینجا است.
مترجم: منصور کیایی
منتشر شده در ویژه نامه روایت امروز در روزنامه قدس
نظر شما