قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: می بینیم نه تنها ده شب، که ساعت ها و محفل ها صحبت از بازیگران و عوامل پایتخت است... سخن از ادغام هنرمندانه خنده و اشک... اینکه کارگردان کار چه جور بلد است مدام هراس بیاورد، لبخند بدهد، هوشیار کند و از ارزش ها و زیبایی های عمیق حرف بزند... .
می بینیم چطور بعد از چندبار به سلامت گریختن، حالا آقای مقدم، نقی و بستگانش را بی محابا در برابر داعش قرار می دهد... و البته میلیون ها نگاه مخاطب چشم براه را...
اسارت را با درایت به تصویر می کشد... و بیننده را نفس به نفس با سریالش همراه می سازد... و یکباره فضای شاد فیلم را ملتهب و تماشاچیانش را با وقایع رودرو می کند... رودروی جنگ، گریز، انتخاب، سرنوشت...
و نشان می دهد چگونه خوشی های روزمره و مرزهای زندگی درهم می شکند گاهی...
مثلاً حرامی ها که در قاب سیگار می کشند، لباس انتحاری می پوشند و مهمات را در آمبولانس جاساز می کنند جز صدای «یاحسین» و گریه های آرام از اطراف نمی شنویم... جز یاد فرزندان برومندی که روزی لباس مدافع حرم پوشیدند و برای دفاع از شرف و دین و میهن، از جان پُربهایشان گذشتند... برای دفاع از ساراها و نیکاها...
دقیقه به دقیقه ی سریال می بینیم چه جور همگان به جوش و خروش می افتند... و دلشان برای خانواده ایرانی قصه، غرقآب می شود، حتی برای انگلیسی گریخته از داعش و برای خانواده بی پناه عرب در سرزمین مادری شان...
آقای مقدم واقعاً این شب ها با ساخته شان چه ها که نمی کنند...! خادم الشهدا می شوند... و از موزون ترین و ناموزون ترین سازهای زندگی پرده برمی دارند و قلب میلیون ها ایرانی را با خود می برند پای بوسِ بانوی صبور کربلا... می برند تا مقتل شهدای بی سر، آقامحسن حججی، محمد بلباسی، حامد بافنده و عبدالله اسکندری...
چه خوب می شود اگر همه روایت کنندگان و سریال سازان، حرف های ژرف و عمیقی برای ارائه داشته باشند... و از قدرت دوربین و فیلمنامه و بازی های قدرتمند غافل نشوند...
نه که انگار از سیاره ای دیگر آمده اند و برای آدم هایی که اصلاً جنس دغدغه ها و چالش هایشان را نمی شناسند، ژست فیلمسازی بگیرند!
نظر شما