قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: که ناگهان خواهرجان فریاد می زند: بجنبید، باید جمع و جور کنیم تا سقف روی سرمان نریخته!
پس پَکر و غُرغُرکنان از سمتی به سمتی دیگر می دویم تا وسایل را از زیر چک چکی که در عرض چند دقیقه به شُرشُر بی امان بدل شده، نجات بدهیم.
آخرین روز سفرمان نیست اما بالاجبار می شود آخرین روز... بارو بندیل می بندیم و اَخمالو به پذیرش و خانه داری خبر می دهیم که انگار لوله ای در این واحد شکسته باشد!
وقت اسباب کشی از طبقه سوم، هُول و ولای تاسیساتی ها را که می بینیم نظرمان عوض می شود که از تَه ماجرا، بی خبر نمانیم.
پس پابه پایشان به سوئیت ۳۱۱ برمی گردیم که صدای هولناکی هم از اتاق کناری می شنویم... انگار ۳۱۲ هم رودخانه دارد...
باز هم خبر می دهیم... تا درب واحد کناری را مسولین هتل باز می کنند، رودخانه بیرون می زند...
لوله آب گرمی که از روی سقف می گذشت، ترکیده و اتاق بغلی، رودخانه و مال ما، بچه رودخانه می شود؛ این همه قصه است!
در سکانس آخر مثل فیلم های ژانر وحشت به تخت و تلویزیون و یخچال و میز و موکتی که غرقِ آب گرم شده اند، زُل زده ایم... و دستپاچه به اتفاقی که می توانست بدعاقبت تر از یک اسباب کشی ساده باشد فکر می کنیم... به تجربه تلخی که برنامه های سفرمان را می توانست وخیم تر از اکنون کند...
سفرنوشت یک: اگر خیلی جسارت دارید، وقتی در سفر از قیافه تان عکس بیندازید که با غیرمنتظره ای روبرو می شوید.
سفرنوشت دو: بی گلایه ماجراجو باشید... هیچ سفرنامه ی بی فرازونشیبی، خواندنی نخواهد بود!
نظر شما