به گزارش قدس آنلاین به نقل ازروابط عمومی شهرداری یزد ، شهردار یزد در دیدار با خانواده های شهیدان فرماندهان اصفهانی شهید سپاه الغدیر استان یزد «بازوبند مهربانی، همزبانی و قهرمانی» آکادمی و باشگاه فرهنگی کیهان که جزو اقلام اهدائی دفتر آستان قدس رضوی استان یزد و منقوش به اسامی پنج تن آل عبا است را به خانواده شهدای مذکور تقدیم کرد.
مقصد اول؛ اتاق نماز شب:
اولین مقصد مسئولان یزد در سفری که هدف آن بازدید از خانواده فرماندهان اصفهانی شهید سپاه الغدیر بود راه به محله امامزاده شاه زید اصفهان می برد که مأمن پرورش شهیدی از تبار جانان به نام حاج ابراهیم جعفرزاده بود. پدر و برادر شهید به استقبال آمده اند، در بدو ورود چهره یکی از اعضای خانواده شهید برای مهدی جمالینژاد آشنا بود و مشخص شد خانم جعفرزاده دختر شهید بوده که مدتها در شهرداری اصفهان با جمالینژاد همکار بوده است.
شهردار یزد که پیش از این در اصفهان کمتر نام شهید جعفرزاده را شنیده بود، گفت: به آن اندازهای که شهید جعفرزاده در یزد شناخته شده است در اصفهان این شهید بزرگوار را نمیشناسند.
محمدمهدی فرهنگدوست مسئول حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه الغدیر استان یزد که همرزم شهید بوده از خاطراتش با شهید گفت و یادآور شد که در سنگر شهید کاغذی خودنمایی میکرد و روی آن نوشته شده بود: «در این اتاق رسم است که افراد را برای نماز شب بیدار میکنند اگر ناراحت میشوید اینجا نخوابید.»
فرهنگدوست گفت: فکر میکردم به شوخی نوشتهاند اما وقتی یک شب آنجا خوابیدم متوجه شدم موضوع جدی است!
او از خلوص شهید گفت و ادامه داد: شهید قبل از شهادتش تمامی عکس و فیلمهایی که داشت را جمعآوری کرده و از بین برد، تا جایی که پس از شهادتش به دنبال عکس بودیم هیچ عکسی وجود نداشت، مجبور شدیم عکس پرسنلی شهید را با عکسی از بدن یکی از رزمندگان ترکیب کردیم تا عکس تمام قد از شهید داشته باشیم.
جعفرزاده زیاد در جایگاه فرماندهی سپاه الغدیر توفیق خدمت نیافت و در نخستین عملیات پس از فرماندهی تیپ به شهادت نائل آمد؛ به گفته مسؤول حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، برای گرامیداشت مقام این شهید در یزد میدانی به اسم شهید جعفرزاده نامگذاری شده است.
مقصد دوم؛ سرباز در گهواره خمینی
مقصد بعدی خانه شهید اکبر آقابابایی در محله مهر بود، شهیدی که بعد از جنگ به شهادت رسید، شهیدی که سالها جانباز شیمیایی بود و نتوانست دوری همرزمانش را تحمل کند.
والده و برادر شهید آقابابایی به استقبال آمدند و در اتفاقی جالب مشخص شد برادر شهید آقابابایی هم از همکاران جمالینژاد در شهرداری اصفهان البته در بخشی دیگر بوده است.
رئیس دفتر نماینده ولی فقیه در استان یزد که به نمایندگی از آیتا... ناصری در این بازدیدها حضور داشت، یادآور شد: رزمندگان یزدی خاطرات زیادی با شهید آقابابایی دارند.
وی ادامه داد: پیش از شهادت زمانی که در بستر مریضی بودند برای عیادت رفته بودیم، دختر شهید که ۵ سال بیشتر نداشت آمد و در دامن پدر نشست، ما که از شدت بیماری خبر داشتیم متأثر شدیم اما خود شهید به ما دلداری میدادند.
برادر شهید هم تاریخ شهادت شهید را سال ۷۴ اعلام کرد و بیان داشت: در لندن دکتر به او گفت که شش ماه دیگر بیشتر زنده نخواهی بود، شهید لبخند زده بود که باعث تعجب دکتر شده بود و در پاسخ گفته بود که من در شرایطی بودهام که نمیدانستم یک ثانیه دیگر زنده هستم یا نه، شش ماه وقت زیادی است.
مادر شهید با لبخند بیان میکند: اینها برای ما نبودند، حضرت امام (ره) فرمودند: سربازان من در گهواره هستند، آن زمان شهید آقابابایی تازه به دنیا آمده بود.
فرهنگدوست که معاون شهید آقابابایی بوده به خاطرهای اشاره میکند و ادامه میدهد: در جلسهای که طی یک عملیات داشتیم سر موضوعی با شهید بحث کردیم که منجر به ناراحتی من شد و از آن جلسه خارج شدم، مقصر بودم اما آن شهید برای عذرخواهی از من پیشقدم شد.
فرهنگدوست عملیات کرکوک را یادآوری میکند و برادر شهید ادامه میدهد: یکی از نخستین عملیاتهای برونمرزی بی نظیرکه در نوع خود منحصر به فرد است از سوی اکبر آقابابایی در عمق ۱۵۰ کیلومتری عراق در مسیر کوهستانی انجام شد که منجر به انهدام پالایشگاه و فرودگاه کرکوک شد.
وی اضافه کرد: این عملیات به گونهای انجام شد که تا همین دو سال پیش اعلام شد که پالایشگاه را بازسازی کرده و دوباره از آن استفاده میکنند؛ در سه ماه مدت این عملیات سه بار خبر شهادتش آمد اما قسمت چیز دیگری بود.
جمالینژاد پیش از رفتن یادش میآید که در زمان شهردار بودنش تعدادی نقاشی آبرنگ از شهدای شاخص جنگ را سفارش داده تا در فضای شهری کار کنند، نسخه اصلی نقاشیها را هم که شعرباف آنها را به تصویر کشیده به خود خانواده شهید داده است، برادر شهید آن عکس را میآورد و همه با آن عکس یادگیری میگیرند.
مقصد سوم؛ پسری که هر شب به خواب مادر میآید
مقصد سوم خانهای در انتهای کوچهای باریک است، پلاک ۴۹، خانه «حاج حسین»؛ وقتی وارد سالن میشوی تصویر شهید حسین خرازی را میبینی که روی دیوار نقاشی شده است، همان تصویری که با یک دست چند بلندگو را در دست گرفته و با چهرهای مصمم برای رزمندگان صحبت میکند.
یکی از همراهان میگوید آن قدر تابلو و تصاویر شهید را بردهاند که تصویرش را به دیوار حک کردهاند؛ مادر شهید به استقبال میآید و طوری با جمالینژاد گرم میگیرد که گویی مادرانه سالهاست او را میشناسد، شهردار اصفهانی یزد هم مانند همیشه گرم میگیرد و از احوالش میپرسد.
جمالینژاد آغازکننده صحبت است و میگوید که «شبی نیست مادر، خواب شهید را نبینند» و مادر ادامه میدهد: حاج حسین خیلی از مسائل را زودتر از این که به وجود بیاید حل میکند؛ روز گذشته از من خواستند برای افتتاح یک زورخانه بروم اما مردد بودم و از شهید خواستم اگر به صلاحم نیست شرایط به گونهای رقم بخورد که این کار نشود، اما قسمت بود که بروم و رفتم.
وی اضافه میکند: شب گذشته به خوابم آمد و گفت «مامان، زورخانه خوش گذشت؟» و میخندد، خوابش ادامه داشته و حاج حسین در خواب میگوید «فردا از خانه بیرون نرو»؛ مادر میگوید شهید میدانست شما تشریف میآورید.
فرهنگدوست هم خاطرهای از حاج حسین به نقل از احمد کاظمی نقل میکند، خاطرهای از منطقه طلاییه در عملیات بدر که اوضاع عجیبی بود و همانجا دست شهید خرازی قطع میشود، یکی از مهمانان در مورد فرزند شهید سؤال میکند و مادر پاسخ میدهد: پسر شهید ۲۰ روز بعد از شهادتش به دنیا آمد، درسش را خوانده و تهران مشغول به کار است اما هنوز ازدواج نکرده است.
مقصد آخر طبق برنامه خانه شهید بیسر است، خانه محسن حججی؛ اما پیش از رفتن به آنجا برنامه تغییر میکند، دیدار با خانواده سلامتیان که در مسیر قرار دارد، پیش از رفتن به نجفآباد مهمانان یزدی به جمع پسران خیّر بزرگ اصفهانی و کشور میروند که کمتر از یک هفته پیش چشم از جهان فروبست.
مقصد آخر؛ خانهای که همه آدرس آن را میدانند
مهمانان یزدی راهی نجفآباد میشوند، در مسیر صدای اذان گوشیها میگوید وقت نماز است، اما خانواده شهید هم منتظر هستند؛ آدرس دقیق منزل را نمیدانند اما مهم نیست، یکی از مهمانان شیشه را پایین میکشد و به یکی از اهالی میگوید «خانه شهید حججی کجاست؟»؛ اینجا همه آدرس این خانه را میدانند.
وارد کوچه که میشوند بنرهای متعدد منقش به تصویر محسن حججی، خانه شهید را نشان میدهد، پدر محسن که محاسن و موهایش همگی سفید شدهاند به استقبال میآید و مهمانان را به آغوش میکشد.
جمالینژاد از پدر شهید اجازه میخواهد تا مهمانان نماز را اقامه کنند، پدر و مادر به اتاق میروند و با انبوهی از مُهر و جانماز بر میگردند وقتی نگاه متعجبانه ما را میبینند مادر شهید میگوید «برای نماز زیاد اینجا میآیند، زیارت عاشورا هم داریم»گاهی تا حیاط هم جمعیت برای نماز می ایستد.
بعد از نماز مهمانان پای صحبت خانواده شهید، محو پوسترها و تندیسهایی میشوند که عددشان از صد میگذرد، از لای در اتاق هم پیداست که تعداد زیادی هم که در دکور جا نشدهاند داخل آن یکی اتاق به دیوار تکیه دادهاند.
یکی از همرزمهای شهید حججی که از اصفهان به ما ملحق شد صحبت را آغاز میکند و از خاطره اعزام خودش این گونه میگوید: حاج قاسم گفته بود هیچ کس از خانواده شهدا برای سوریه فرستاده نشود، با این حساب طبیعی بود که من که برادر دو شهید هستم را اعزام نکنند اما هر طور بود راهی پیدا کردم.
او اضافه میکند: برای محکم شدن قضیه مادرم را برای نوشتن رضایتنامه به دفتر ثبت بردم،کارمند محضر ثبت متعجب شده بود. برادرم به مادرم گفت رضایت بدی شاید سر او را برایت بیاورند. مادرم به کارمند آنجا گفت «دو پسر را برای امام حسین (ع) دادهام این یکی را برای حضرت زینب (س) کنار گذاشتهام.» اما از آنجا که بیرون آمدیم گفت نمیخواهم شهید شوی؛ همین باعث شد که من اعزام شوم، در عملیات مجروح شوم، شرایط دشواری را سپری کنم، اما شهید نشوم.
این مدافع حرم تأکید کرد: همه اینها را گفتم تا این را بگویم که مقام شهید حججی از همان جاست که به پای مادر و پدر بوسه زد، چه بسا شهدایی که سر بریده شدند، قطعه قطعه شدند اما هیچ کدام به اندازه این شهید دلها را به خود جذب نکردند.
اهالی دیار بادگیرها پس از منزل شهید بر سر مزار او نیز حاضر شدند و پس از آن اصفهان را به مقصد یزد ترک کردند.
سپاه الغدیر یزد همزمان با عید غدیر سال ۶۲ شروع به کار کرد، شهید عاصیزاده نخستین فرمانده تیپ بود که شهادتش نگذاشت بیش از ۲۲ روز فرماندهی را بر عهده داشته باشد، پس از آن میرحسینی بود که او هم به درجه جانبازی رسید.
شهید جعفرزاده فرمانده بعدی بود که در عملیات بدر به شهادت رسید، میرحسینی مجدداً به فرماندهی رسید و از سال ۶۶ سردار شهید آقابابایی فرماندهی تیپ الغدیر یزد را بر عهده داشت؛ از میان فرماندهان این تیپ شهیدان جعفرزاده و آقابابایی اهل اصفهان بودند.
شایان ذکر اینکه حجت الاسلام رحمانی رئیس دفتر نماینده ولی فقیه به نمایندگی از آیت ا... ناصری، محسن ابوترابی عضو شورای اسلامی شهر یزد، محمد مهدوی مدیر باشگاه ورزشی کیهان، محمد حسین رحیمی نسب سرپرست نمایندگی آستان قدس رضوی در یزد، حسین ارزانش رئیس سابق هیأت ورزشهای پهلوانی استان یزد و سردار محمدمهدی فرهنگ دوست شهردار یزد را در این سفر همراهی می کردند.
نظر شما