چه اتفاقی برای برادرتان افتاد تا او سالها حبس را تجربه کند؟
برادرم در یکی از محلات مشهد مقدس سوپر مارکت داشت. کارو بارش هم بد نبود تا این که خام حرفهای چند نفر از دوستانش شد و با دادن چند فقره چک، مقداری کالا خریداری کرد اما در فروش آنها ضرر کرد و بعد هم ورشکست شد. بدین ترتیب نتوانست چکهایش را که در مجموع حدود ۴۵ میلیون تومان بود، نقد کند.
یعنی به دلیل ناتوانی در وصول چک زندانی شد؟
بله. البته اتهامش کلاهبرداری بود در حالی که او فقط سه فقره چک برگشتی داشت و اگرمیتوانست آنها را وصول کند اصلاً کار به حبس نمیکشید و ۵ سال عمرش را در زندان نمیگذراند.
تلاش کردید تا شاکیان اعلام گذشت کنند و یا حداقل فرصت کافی بدهند تا برادر شما کم کم پول آنها را برگرداند؟
خیلی تلاش کردیم، حتی موفق شدیم رضایت دو شاکی را جلب کنیم اما یکی از آنها که طلب ۵/۱۳ میلیونی داشت؛ حاضر به این کارنمیشد. میگفت یا باید تمام پولم را پرداخت کند یا این که توی زندان بپوسد. از طرف دیگر وضع مالی پدرم هم خوب نبود تا بدهیاش را پرداخت کنیم. این گونه برادرم زندانی شد. البته باز من پیگیر کارش شدم تا این که توانستم این فرصت را برایش بوجود بیاورم که به صورت اقساط بدهیاش را به شاکی پرداخت کند. براین اساس او پس از حدود ۳ ماه از زندان آزاد شد اما به دلیل مشکلات خانوادگی و شکستگی پایش نتوانست همه اقساط را بپردازد. یعنی ۶ میلیون و ۲۰۰ هزارتومان از طلبش باقی ماند و این گونه بار دیگر زندانی شد.
زندانی شدن برادرتان چه تأثیری روی زندگی خانوادگی اش داشته است؟
این اتفاق زندگی خانوادگی برادرم را نابود کرد. همسرش خانه ودو دختر ۱۴ و ۱۶ سالهاش را ترک کرده است یعنی نه طلاق میگیرد و نه به خانه اش برمیگردد.
چرا یکی از شاکیها اعلام گذشت نمیکرد در حالی که دو شاکی دیگر به این کار رضایت داده بودند؟ متقاعد کردن هیچ کدامشان آسان نبود اما دو تن از آنان وقتی فهمیدند همسر برادرم به خاطر این موضوع خانه و بچههایش را ترک کرده است، حاضر به گذشت شدند. آنها میگفتند حاضر نیستند به خاطر چند میلیون تومان باعث متلاشی شدن یک خانواده شوند اما سومین شاکی برادرم به هیچ وجه متقاعد نمیشد حتی چند بار خودم با او صحبت کردم اما موفق نشدم رضایتش را جلب کنم دلیلش هم این بود که او قبلاً به چند نفر بدهکار بود وبرای نقد کردن چکهایش مجبورشده بود زمین و مغازهاش را بفروشد؛ املاکی که ظاهراً کمی بعد ارزش میلیاردی پیدا کردند. لذا اصلاً حاضر به گذشت نبود.
در آن هنگام چه قضاوتی در مورد شاکی پرونده برادرتان داشتید؟
شخصاً به او حق میدادم. میگفتم شما حق دارید که به پول خود برسید. بههرحال اوهم ازورشکست شدن برادرم زیان کرده بود.
گفتید برادرتان بار دیگر البته این بار به خاطر حدود ۶ میلیون تومان زندانی شد در حالی که این رقم زیادی نیست. یعنی میتوانستید به کمک اقوام یا آشنایان آن را تهیه کنید و به شاکی بدهید تا ماجرا پایان پذیرد؟
انتظار ما هم همین بود تا اقوام و دوستان به کمک ما بیایند و دست ما را بگیرند تا بلند شویم اما ظاهراً در این دوره وزمانه، هر کس دنبال مسائل و مشکلات خودش است. یعنی کسی به داد ما نرسید به جز انجمن حمایت از خانواده زندانیان مشهد.
چگونه با این انجمن آشنا شدید و این سازمان مردم نهاد پذیرفت به برادرتان کمک کند تا از حبس نجات یابد؟
با راهنمایی مسئولان زندان با این انجمن آشنا شدم. درواقع وقتی پیگیر کاربرادرم بودم و میخواستم از سازمان زندانها برای پرداخت بدهی کمک بگیرم، یکی از مسئولان مدیراین انجمن را به من معرفی کرد. بنابراین در اولین فرصت پیش او رفتم ابتدا میگفت اگر شما ۴ میلیون تومان آن را تهیه کند بقیه را انجمن میدهد، در حالی این امکان برای ما وجود نداشت. حدود یک ماه گذشت و من دوباره پیش ایشان رفتم و این بار گفت فقط بابت همین ۶ میلیون و ۲۵۰ هزار تومان توی زندان است و مشکل خاص دیگری ندارد؟ گفتم بله. بهرحال طبق خواستهاش رفتم نامه تعیین وضعیت برادرم را ازدادگاه آوردم تا ثابت شود که برادرم فقط بابت بدهی در زندان است. به این ترتیب انجمن پذیرفت بدهی برادرم را پرداخت کند البته به این شرط که در حمایت از زندانیان دیگر یارانه هدفمندی برادرم به حساب انجمن واریز شود. ما هم قبول کردیم و این گونه با پرداخت بدهی برادرم پس از حدود ۵ سال از زندان آزاد شد تا حداقل پدر بالای سر بچههایش باشد.
پس الان بچهها پیش پدرشان هستند؟
در واقع برادرم و بچهها در خانه پدرم زندگی میکنند.
برادرتان الان چکار میکند؟
کار خاصی ندارد فقط در امر کشاورزی به پدرم کمک میکند.
انجمن حمایت از خانواده زندانیان معمولاً جدا از کمکهای مالی خدمات دیگری مثل مشاوره، مهارت آموزی و ... هم به مددجویانش میدهد شما از این خدمات بهره مند شده اید؟
بله. این انجمن برای ما خیلی زحمت کشیده است. کلاسهای مشاوره و مهارت آموزی میگذاشت که برای همه مفید بود بویژه برای من که در آن وضعیت فکرم بشدت درگیربود ونمیدانستم چگونه رفتار کنم تا وضعیت خانواده بدتر از قبل نشود و از سوی دیگر از لحاظ اقتصادی مشکل داشتم و هیچ کاری جز خانهداری بلد نبودم. بنابراین هم در کلاسهای مشاوره و هم در کلاس مهارت آموزی شرکت میکردم.
کلاسهای مشاوره استحکام زندگی خانوادگی افراد آسیب دیده را افزایش میدهد. برای من حضور در این کلاس بسیار مفید بود چون برای فائق آمدن بر مشکلات راهکار ارائه میکردند. از این رو شخصاً خیلی چیزها از آن یاد گرفته ام که کاربرد آنها را هر روز بیشتر در زندگی ام احساس میکنم. به همین خاطر هر از گاهی نکاتی را که از این کلاسها در دفترچه ام یادداشت کردم، مطالعه میکنم تا از ذهنم خارج نشوند. ضمن این که انجمن به آنهایی که در کلاسها حاضر میشوند به بهانههای مختلف کمکهای غذایی و حتی مالی میکند. مثلاً چند بار و به تعداد اعضای خانواده کارت هدیه ۵۰ هزار تومانی داده است.
شما به کدام یک از کلاسها میرفتید و چه حرفه ای یاد گرفته اید؟
کلاس گلیم بافی میرفتم چون از بچگی این کار را دوست داشتم چون فکر و ذهن آدم را از مسائل و مشکلات آزاد میکند. الان هم میخواهم وارد این حرفه بشوم و برای خودم کار کنم.
با توجه به آموزههایی که از حضور در کلاسهای مشاوره داشته اید آیا با همسر برادرتان صحبت کردید تا شاید راضی به بازگشت به خانه شود؟
خیر چون هیچ خبرو نشانی از او نداریم. قبلاً میدانستیم که در خانه پدرش است و آنجا زندگی میکند اما ظاهراً چند ماهی میشود که از آنجا رفته است. ضمن این پدر و مادرش هم خبری به ما نمیدهند تا بدانیم کجا هست تا بتوانیم با او صحبت کنیم.
فکر میکنید اگر برادر شما زندانی نمیشد، همسرش زندگی را رها میکرد و میرفت؟
آنها تا قبل از این اتفاق مشکل خاصی با هم نداشتند اما بعضی از افراد وقتی دچار مشکل و بحرانی در زندگیشان میشوند توانایی هضم آن را ندارند و کم میآورند در نتیجه زندگی خانوادگیشان بیشتر آسیب میبیند یا این که چند سال طول میکشد تا مجددا روال عادی خود را پیش بگیرد. معتقدم اگر برادرم زندانی نمیشد الان با همسر و بچههایش زندگی میکرد.
نظر شما