به گزارش قدس آنلاین، از مناسبت سالگرد مرگش که بگذریم، برای نوشتن از «میشل عفلق» بهانههای زیادی را میشود پیدا کرد. اگرچه ممکن است نامش را آن قدر کم شنیده باشید که اصلاً رغبتی به خواندن زندگی و سرگذشتش نداشته باشید. اما «عفلق»، زندگی و فعالیتهای سیاسیاش میتواند برای ما ایرانیها خواندنی و جذاب باشد؛ بخصوص وقتی بدانیم که او بنیانگذار تشکیلاتی است که اگرچه خارج از ایران شکل میگیرد و ظاهراً ارتباطی با مسائل و رویدادهای کشورمان ندارد، اما حزب «بعث» سالها بعد و در ادامه حیات سیاسی خود به قدرت یافتن موجودی به نام «صدام» منجر میشود که هشت سال آزگار کشورمان را درگیر جنگی تحمیلی و ناخواسته میکند. در اسناد سری آرشیو ملی انگلیس که سال ۲۰۱۰ از حالت محرمانه خارج و منتشر شد، میخوانیم: «گزارش محرمانه سفارت بریتانیا در عراق... ۱۳ آوریل ۱۹۸۰( ۲۴ فروردین ۱۳۵۹)... گروه خلق عرب در خوزستان خرابکاریهایی را به نفع حکومت عراق انجام داده و رهبران آن گروه با ارسال پیامهایی برای میشل عفلق و صدام حسین خود را پایبند آموزههای بعثی دانسته و مدعی شدهاند در راه آزادسازی عربستان (خوزستان) از دست قاتلان نژادپرست میجنگند...».
■ دبیر تاریخ
اولین نکته جالب زندگیاش این است که سال ۱۹۱۰ در «دمشق» متولد شده و اصل و نسب و ریشهاش سوری است، اما پدر معنوی حزب «بعث» عراق به شمارمی رود! نکته جالب توجه دوم اینکه پدر و خانواده «میشل» مسیحی و از شاخه ارتودکس یونانی بودند، اما هنوز بسیاری از بازماندگان حزب بعث عراق ممکن است او را نه یک مسیحی بلکه مسلمان بدانند!
«میشل عفلق» پس از اینکه دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه خود را در مدارس فرانسوی سوریه تمام میکند برای خواندن حقوق به فرانسه و دانشگاه «سوربن» میرود. جوان ۱۹ ساله مصری که شور ملی گرایی و نوجوییاش هم بالا گرفته بود، ابتدا شیفته اندیشههای فیلسوف فرانسوی «آنری برگسون» میشود و سپس باب آشنایی با آثار و نوشتههای «کارل مارکس» را باز میکند. این دورانی است که توانسته برخی ناسیونالیستهای هموطن را در فرانسه پیدا کند و اتحادیه دانشجویان عرب را در «سوربن» به راه بیندازد. چند سال بعد که به سوریه بر میگردد، کمونیست دو آتشهای است که در دبیرستانهای معروف کشورش تاریخ تدریس میکند و به فکر راه انداختن حزبی سیاسی هم هست.
■ ماجرا از فرانسه شروع شد
از مشغولیتهای دوران جوانیاش، حاشیههای زندگی شخصی و... نه چندان مطلبی را میتوان پیدا کرد و نه اگر پیدا بشود به درد این گزارش خواهد خورد. از آنجا که برای من و شما و حتی پژوهشگران، «میشل عفلق» و «حزب بعث» نام و جریانی هستند که به هم گره خوردهاند، واضح است که از اینجای مطلب به بعد بیشتر بپردازیم به شخصیت سیاسی «عفلق» و ماجراها، جریانهای سیاسی و افکار و اندیشههای پشت و جلو پردهای که میگویند به شکل گیری حزب «بعث» انجامید. سایتهای زندگینامه نویس او را فیلسوف، جامعهشناس و نظریهپرداز و فعال سیاسی ِ ملیگرایی معرفی میکنند که پایه گذار نسخه سکولار ملیگرایی عربی بود. برخی پژوهشگران هم «عفلق» را نظریه پردازی میدانند که همه اندیشه هایش پیرامون راهاندازی حزبی به نام «بعث» و حتی رهبری جهان عرب در دوران تحصیل در فرانسه از جایی به او دیکته شده است.
■ ادغام حزبی
در سال ۱۹۳۳ به همراه دوست و همفکرش یعنی «صلاح بیطار» هسته اولیه یک سازمان سیاسی تشکیلاتی را بنیان گذاشت. هدف نهایی این تشکیلات، اتحاد همه احزاب و تشکیلات سیاسی موجود در کشورهای عربی بود. «عفلق، صلاح البیطار، اکرم الحورانی و شبلی العیسمی» با همین هدف، بعدها سازمان «جنبش عربی بعث» را بنیان گذاری کردند که توانست با شعار قومیت گرایی عربی، جوانان کشورهای عرب را به خود جذب کند. سپس روزنامه «البعث» را که ارگان این حزب بود، تأسیس کردند. آنچه به نام حزب بعث معروف شد در واقع ترکیب «جنبش عربی بعث» و حزب «بعث عربی» به رهبری «ارسوزی» بود. این ادغام و ترکیب هم بر پایه افکار «میشل عفلق» انجام شده بود که سال ۱۹۴۷ در اولین کنگره عمومی حزب بعث به دبیر کلی این حزب انتخاب شد و با حمایت از طرح وحدت سیاسی سوریه و مصر نام خودش را بیش از پیش سر زبان ملی گراهای داغ آن دوران انداخت.
■ ملی گرایی افراطی
اگرچه خیلی رو نمیکردند اما پژوهشگرانی که بعدها فرصت پیدا کردند، پیدایش حزب بعث و همچنین زندگی و فعالیتهای بنیانگذار آن را بررسی کنند، معتقدند «عفلق» و همفکرانش در راه اندازی حزب بیش از آنکه به فکر ناسیونالیسم عربی و مسائلی از این دست باشند، در اندیشه مقابله با جریانهای اسلام گرای آن دوره مانند «اخوان المسلمین» بودند. برای همین هم تلاش داشتند دامنه حزب بعث را به کشورهای دیگر عربی نیز بکشانند. همین موارد سبب شده که برخی پژوهشگران بدبینتر، همه اقدامهای «عفلق» را در راستای اهداف برخی کشورهای غربی برای ایجاد تفرقه میان احزاب سیاسی کشورهای مسلمان بدانند. البته حتی اگر با این دسته از پژوهشگران موافق نباشیم، عملکرد سیاسی «عفلق» در سالهای بعد و نتیجه ملی گرایی تند و تیز و افراطیاش که منجر به شکل گیری دیکتاتوری بعث عراق میشود، جایی برای خوشبینی باقی نمیگذارد.
■ از سوریه به برزیل
حزب بعث عفلقی در سال ۱۹۶۳ با کمک حسن البکر، عبدالسلام عارف و صدام حسین طی کودتایی قدرت را در عراق به دست گرفت. این در حالی بود که «میشل عفلق» در سوریه با سیاستمداران، دولتمردان و دیگر فعالان عرصه ناسیونالیسم عربی به مشکل خورده و در نهایت قافیه را باخته بود. سوریها، حزب بعث عراق را قبول نداشتند و با آن هم راستا نبودند. آنها وزیر سابق آموزش و پرورش یعنی عفلق را به اعدام محکوم کرده و البته به تبعیدش به برزیل و زندگی در شرایط بسیار سخت رضایت داده بودند. عراقیها که حالا در ترویج ناسیونالیسم عربی برای خودشان کسی شده بودند، برای در آوردن چشم رقبای سوری، عفلق را با سلام و صلوات و طی یک مراسم با شکوه استقبال، از برزیل به عراق آورده و ضمن دادن لقب «پدر معنوی بعث» امکانات و زندگی مرفهی را برایش فراهم کردند.
■ سانحه هوایی
پشت پرده ماجرای آوردن «عفلق» به عراق و استقبال باشکوه از او، «صلاح عمر العلی» عضو ارشد حزب بعث عراق و از اعضای شورای رهبری این کشور قرار داشت که سال ۱۹۸۰ توسط صدام اخراج و از مشاغل دولتی کنار گذاشته شد. او چند سال پیش و در یک برنامه تلویزیونی در باره شخصیت واقعی «عفلق» و اینکه چگونه به آلت دست صدام و حزب بعث عراق برای جنایت تبدیل شد، گفت: «در پاریس با او دیدار کردم... از رفتار او و اینکه از صدام حمایت میکند انتقاد کردم و گفتم تو داری او را به جنایت ترغیب میکنی... قول داد هرگز به عراق بر نگردد... به من قول داد ولی دو ماه بعد برگشت و در یک سخنرانی صدام را مدح کرد و او را هدیه آسمانی به حزب بعث لقب داد... واقعاً فاجعه بود... این سخنرانی مثل شلاق بر ما فرود آمد...». اسناد به جا مانده از آن دوران و افشاگریهای افراد قدیمی حزب بعث عراق، نشان میدهد صدام بر خلاف آنچه وانمود میکند نه احترامی برای سیاستمدار سوری قایل بود و نه رغبتی به نگهداشتن او در سلسله مراتب حزب بعث داشت. عراقیها فقط او را برای استفاده از محبوبیتش در میان ناسیونالیستهای عرب و گرفتن ژست ناسیونالیستی به کشورشان میآورند و لقب تشریفاتی «پدر معنوی» را به او میدهند تا ۳ تیر ماه سال ۱۳۶۸ در یک حادثه مشکوک هوایی از شر پدری که میتوانست برایشان دردسر ساز شود، خلاص شوند!
نظر شما