به گزارش قدس آنلاین، به نقل از سایت خبری کمیته امداد، این نوشتهای که میخوانید نامه دختر کوچک مددجوی کمیته امداد خراسان شمالی است که برای درمان بیماری پدر و تأمین نیازهای روزمره زندگی از خیران کمک خواسته است.
مادر گفت: بله دخترم تو حالا بزرگشدهای و تنها باسواد خانه ما هستی؛ پس تو بنویس از مشکلاتمان. سمیرا درحالیکه حسی از بزرگی داشت، برگهای از دفترش جدا کرد و شروع کرد به خطکشی. اطراف آن را پر کرد از خطهای آبی با گلها ریز قرمز ... مادر گفت: بنویس به نام خدا...
سمیرا با خودکار سبز در دستش نوشت «بسمالله الرحمن الرحیم»
مادر گفت بنویس ما پولنداریم که دیگر خرج همسرم را بدهیم. کمیته امداد امام خمینی (ره) هرماه به ما کمک میدهد اما خرج داروهای همسرم سنگین است و کفاف زندگی ما را نمیدهد.
سمیرا گفت: «مامان آهستهتر بگو من نمیرسم بنویسم.» خودکار سبز را برداشت و امام (ره) را رنگی و درشت نوشت و دردلش گفت: «کاش من زودتر بزرگ بشم و بتونم به دانشگاه دکتری برم و بعد پدرم رو معالجه کنم.«
مادر گفت: سمیرا حواست کجاست، بنویس! بنویس دیسک کمر شوهرم خوب نمیشود؛ سال ۹۴ گردنش را عمل کردیم اما خوب نشد! او روی تخت افتاده است. اشک از گوشه چشم مادر سمیرا غلط زد و سرازیر شد. گفت بنویس: لطفاً داروهایش را رایگان کنید.
سمیرا به حرفهای مادر فکر میکرد و مینوشت. هر چه جلوتر میرفت حس بزرگ شدن در سمیرا کوچک و کوچکتر میشد و لبخند شادی و رضایتش از نوشتن، روی لبان سمیرا خشک میشد و قلب کوچکش اندوهناک!
مادر ادامه داد: بنویس ما حمام نداریم که به حمام برویم. گاهی به خانه همسایه میرویم گاهی آب گرم میکنیم اما اینطور خیلی برایمان سخت است.
هرماه در مدرسه از بچههایم سه هزار تومان میگیرند ما نداریم آن را پرداخت کنیم...پول دفتر و قلم و مداد بچهها را هم نداریم بخریم!
مادر گفت: نوشتی؟
سمیرا درحالیکه از حرفهای مادر و مشکلاتشان حسابی ناراحت شده بود بهآرامی گفت: مامان کی کمکون می کنه؟
مادر سکوت کرد و گفت: آخرش بنویس با تشکر و خط پایینتر آن بنویس «تو را به خدا کمک کنید توکل به خدا»
سمیرا خط آخر را دوباره با سبز نوشت و دورش را خط آبی کشید و نامه را به دستان مادر سپرد.
نظر شما