بلکه اعتراف برخی از معتبرترین نهادهای علمی و پژوهشی جهان معاصر است. اعترافی که وجود این همه علاقه به تحصیلات دانشگاهی، دهها هزار دانش آموخته مقاطع بالای دانشگاهی، و در نهایت حضور برجسته طیف بسیاری از نخبگان علمی و متخصصترین پزشکان و جراحان، در بیشتر همین کشورهای پیشرفته غربی، آن را تأیید میکنند.
اما به راستی چرا در طول سالها و دهههای مختلف از نبود و ضعف نبوغ مدیریتی رنج برده ایم؟ آیا این مطلب نیز یک پروسه و فرایند جنگ رسانهای و روانی علیه ماست؟
قطعاً نظام ما دشمنان رسانهای فراوانی دارد. رسانه هایی که شب و روز، با تمام توانشان در راستای القای یأس و ناتوانی به مخاطبان خود میکوشند. اما همه مشکلات مدیریتی ربطی به جنگ رسانهای ندارد. بلکه همین انفعال در تقابل رسانهای ما نیز به همین مشکلات مدیریت فرهنگی در نظام ما بازمیگردد. یعنی به عبارت دیگر، اگر مشکلات مدیریتی نبود، همین رسانههای مخالف ما نمیتوانستند این قدر راحت و گسترده فعالیت کنند و متأسفانه تأثیرگذار هم باشند! پس ناکارآمدی و ضعف مدیریتی ما ربطی به جنگهای رسانهای نداشته و واقعیتی است که حداقل به همین دلایل اخیر، باید آن را پذیرفت. اما سؤال اینجاست که چرا؟ چرا با وجود این ضریب هوشی بالا، دچار چنین مشکلاتی در مدیریت هستیم؟
به نظر نگارنده، نخستین دلیل چنین پدیدهای، بلاتکلیفی و فاصله بین تئوری و عمل است. مدیران ما وقتی در صحنه عمل با مشکلات این جهان مواجه میشوند، نمیدانند دقیقاً چه باید کرد و با چه روشهایی؟ نمیخواهم بحثهای قدیمی بین سنت و مدرنیته را مطرح کنم. اما بیشک، بین ارزشها و معیارهای جهان سنتی ما با جهان مدرن فاصلههای بسیاری وجود دارد. دنیای معاصر را ما نساختهایم و شرایط آن را ما رقم نزدهایم. در اوایل دوران مشروطه چشم باز کردهایم و خود را در دنیایی بیگانه دیدهایم! دنیایی که برای ما آشنا به نظر نمیرسید. دنیایی که در جنگهای با امپراتوری عثمانی و روسیه، متوجه شدیم زورمان دیگر به آن نمیرسد! در طول دهها سال نهضت مشروطه خواهی، تا برسد به دولت ملی مصدق و سالهای حکومت پهلوی دوم، تقریباً تمام راهها و مسیرهای پیروی و تقلید از اروپا و غرب را امتحان کردیم؛ اما نشد!
اگر حق با امثال میرزا ملکم خان بود، بعید بود نوبت به جمهوری اسلامی برسد! اینهایی که امروز با ادبیاتهای مختلف همان حرفهای قبلی را میزنند، دروغ میگویند! این تئوریها ۲۰۰ سال فرصت داشت که ما را به توسعه یافتگی برساند. اما نه تنها نرساند، بلکه هر چه میگذشت، فاصله ما با جهان معاصر بیشتر میشد! مثلاً ما هزینههای سرسام آور بسیاری را برای تجهیز ارتشهای خود صرف میکردیم؛ اما در نهایت حتی یک نوع تفنگ سازمانی و قابل استفاده برای سربازهای مان نیز نتوانستیم بسازیم. تا جایی که وقتی نوبت به ظهور عصر ارتباطات رسید، اگر مهندسان آلمانی و انگلیسی ادعا میکردند که این تلویزیونها توسط اجنه و یا جادو و جنبل تولید میشوند، نمیتوانستیم این حرفها را انکار کنیم! مصرف کنندگان ما براحتی تلویزیونهای مدل مختلف میخریدند و استفاده میکردند. برای آنها پدیده هایی مثل رادیو و تلویزیون عادی شده بود؛ اما برای مهندسان و صنعتگران ما اصلاً از این خبرها نبود! مثلاً در تمام اصفهان که روزگاری یکی از مراکز مهم صنعتی جهان بود، یک صنعتگر پیدا نمیشد که بتواند لامپ تصویر بسازد. یا حتی بتواند دست کم به ساختن آن فکر کند!
انقلاب اسلامی ایران، با هر حساب و کتابی، یک انقلاب کبیر بود. نه به خاطر اینکه مرزهای جغرافیایی گستردهای را شامل شود، یا جمعیت بسیاری را در بر بگیرد. جمعیت و وسعت جغرافیایی کشورهایی مثل چین، هند و پاکستان دهها برابر ایران بود. در تمام این کشورها نیز انقلاب شده بود. اما هیچ کدام از اینها یک انقلاب کبیر به شمار نمیآمد. انقلابهای کبیر، تحولات بنیادینی هستند در نسبت بین انسان و جهان بگذریم.
مشکلات مدیریتی ما، به ناتوانی در برقرار کردن این نسبت جدید با جهان و انسان بازمیگردد. یعنی عبرت نگرفتن از 200 سال اعتماد به تئوریهای اروپایی و نفهمیدن این نکته که نمیتوان بدون نه گفتن به تئوریها و مکاتب اقتصادی سوسیالیسم و لیبرالیسم، شعار نه شرقی نه غربی سر داد.
۱۹ تیر ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۰
کد خبر: ۶۰۹۵۹۶
با هر حساب و کتابی، مردم ایران جزو آن دسته از نژادهایی هستند که بنا بر دلایل مختلف، ضریب هوشی شان بالاست. این مطلب چیزی از جنس بازتاب عقدههای ناسیونالیسم و پان ایرانیسم نیست!
زمان مطالعه: ۳ دقیقه
نظر شما