تحولات لبنان و فلسطین

با خودم می‌گویم خدایا کاش آن جانبازی که نمی‌تواند در خیابان‌ها رفت‌وآمد کند یا با زن و بچه‌اش به پارک محله خودشان بروند، الان اینجا بود و از این بالا طبیعت زیبا را تماشا می‌کرد. کاش می‌شد آن‌ها هم کنار من باشند. معمولاً این فکر است که در قله به سراغم می‌آید.

زندگی در مثبت ۴۰۰۰متر

من به کوه و طبیعت علاقه دارم. چند قله را هم صعود کرده‌ام و خوب یادم هست ۳۰۰ متر پایانی قله دماوند را با چه زحمتی رفتم. برای همین می‌دانم کوهنوردی ورزش سنگین و سختی است. حالا فکر کنید این ورزش سنگین و سخت را کسی انجام دهد که یک پا ندارد و باید با عصا قله‌ها را صعود کند. حتی تصورش هم برای من سخت است. علی توکلی از جانبازانی است که پایش را در جبهه‌ها جا گذاشته است. او ۲۸ماه خدمت در جبهه‌ها و شرکت در عملیات‌های مختلف را در کارنامه خود دارد.  
با دیدن تک تک عکس‌های این جانباز الیگودرزی در فضای مجازی سر ذوق آمدم و افسوس خوردم چرا الگوهایی مانند علی توکلی را آن گونه که باید و شاید به دیگران معرفی نمی‌کنیم؟ مگر نه این که او نمونه‌ای زنده برای قدرت اراده است و مشوقی برای ما آدم‌هایی که با داشتن دوپا باز هم برای نرفتن‌هایمان هزار و یک دلیل می‌آوریم؟
بگذریم. غیر از قله‌های مطرح و مرتفع ایران، قله ۴۰۹۰ متری آراگاتس ارمنستان، قله لندپیک نپال با  ۶۱۸۹ متر، قله کلیمانجارو با ۵۸۹۵ متر، قله کازبک گرجستان با ۵۰۴۷ متر، کوه‌های آرارات ترکیه با ۵۱۳۹ متر، قله کاچکار ترکیه با ۳۹۳۲ متر و... از صعودهای برون مرزی توکلی است.

■ آقای توکلی، اگر موافقید از اینجا شروع کنیم که ماجرای کوه رفتن‌هایتان از کجا شروع شد؟
بله. بعد مجروحیت در جبهه و پس از طی کردن دوره درمان به این فکر افتادم که برای جلوگیری از به وجود آمدن معضلات و مشکلات جسمی و روحی باید ورزش کنم و هوای خودم را داشته باشم. با این که رشته اصلی‌ام شنا و غواصی بود، اما کم‌کم به سمت ورزش کوهنوردی کشیده شدم. البته ابتدا از طبیعت‌گردی و کوهنوردی‌های سبک شروع کردم، ولی کم کم به این فکر افتادم که جدی‌تر کوهنوردی کنم. دلم می‌خواست با یک پا به قله‌های مهم کشورم صعود کنم تا با این کار به جانبازانی که فکر می‌کنند نمی‌توانند کوهنوردی کنند یا ورزش دیگری انجام دهند، یادآوری کنم که ما هم می‌توانیم. البته ما ورزشکاران جانبازی داریم که در ظاهر مشکل خاصی ندارند و ورزش هم می‌کنند، اما من به علت نداشتن پا می‌توانستم الگوی مناسبی برای دیگران باشم. دلم می‌خواست حضور جانبازان در میادین ورزشی بخصوص ورزش سنگین کوهنوردی بیشتر و بهتر دیده شود و مردم به این نتیجه برسند که جانبازان همیشه ایستاده‌اند حتی اگر پا نداشته باشند.

■ و با این فکرها سراغ ورزش کوهنوردی رفتید.
بله. بعد از مدتی هم خودم را در بین کوهنوردان عادی و سالم دیدم و خوشبختانه آن‌ها هم مرا پذیرفتند. الان هم ۲۵ سال می‌شود که کوهنوردی می‌کنم.

■ حتماً اولین صعودتان را خوب به خاطر دارید؟
در ابتدای  کار همان طور که گفتم از کوهنوردی‌های سبک شروع کردم. به تنهایی به کوه می‌زدم. بخصوص اینکه در ابتدا کمی ترس داشتم و فکر می‌کردم اگر با گروه همراه شوم، به علت نقصی که دارم موجب به وجود آمدن مشکل در گروه خواهم شد. برای همین مدتی تنهایی تمرین کردم تا زمانی که به این نتیجه رسیدم که می‌توانم با یک گروه همراه شوم. برای محک زدن توانایی خودم هم یک روز تصمیم گرفتم که قله ۳۸۵۰ متری «کول جنو» که یک قله بسیار سخت وکاملاً فنی در استان لرستان است را صعود کنم، البته باز هم تنهایی.  

■ طبیعتاً تجربه سختی بوده است.
بله. یادم هست ۲۰ دقیقه مانده به قله دیگر نمی‌توانستم راه بروم و به اصطلاح کم آورده بودم. همان زمان هم یک گروه کوهنوردی شیرازی که برای صعود آمده بودند، به من رسیدند و وقتی وضعیت من را دیدند خیلی تشویق کردند که ادامه بدهم. حتی گفتند اگر صعود نکنی ما هم برمی‌گردیم و صعود نمی‌کنیم!

■ چه حس خوبی...
بله. هیچ‌وقت آن برنامه را فراموش نمی‌کنم. با کمک گروه کوهنوردان شیرازی صعود کردم و وقتی بر قله ایستادم حس بسیار خاصی داشتم و به این نتیجه رسیدم که نداشتن پا نمی‌تواند مانع از صعود شود. همان جا بود که با خودم عهد کردم تا جایی که می‌توانم به عنوان نماینده جانبازان ادامه بدهم و بر قله‌ها بایستم.

■ قله‌ها را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟
ابتدا به صورت تفننی بود و برنامه خاصی نداشتم؛ اما در حال حاضر همان عشقی که به کوه در وجود من است دلیلی می‌شود برای رفتن. بعضی وقت‌ها به قله خاصی فکر می‌کنم و به خاطره‌ای که از صعود به آن دارم و دوباره راهی همان کوه می‌شوم. وقتی تصمیم به صعود بگیرم هیچ چیزی نمی‌تواند مانع رفتنم بشود. مثلاً چهارشنبه قبل تصمیم گرفتم دوباره به آزادکوه صعود کنم.  

■ چرا دوباره؟
 دلیل آن خاطره تلخی بود که از آزادکوه داشتم.  

■ حتماً خاطره بد شما از آزادکوه مربوط به صعود نکردنتان بود؟
 بله. سال ۹۵ برای اولین بار به آزادکوه صعود کردم، آن هم به دعوت دوستی و با گروهی از کوهنوردان تهرانی. در آن برنامه متأسفانه‌ کفشم در ارتفاع ۳۲۰۰ متری پایم را شکافت. طوری که دیگر نمی‌توانستم به صعود ادامه بدهم؛ اما من کفشم را درآوردم و به کوله پشتی‌ام بستم و بعد تا قله یعنی تا ارتفاع ۴۳۵۵ متری بدون کفش رفتم. خیلی سخت و جان‌فرسا بود، اما مقاومت کردم تا به قله رسیدم. آنجا بود که با خودم فکر کردم شاید این قله با این خشونت می‌خواهد چیزی را به من نشان بدهد. شاید می‌خواهد با سرسختی خود من را به عنوان یک کوهنورد امتحان کند. برای همین خوشحال شدم که توانستم در آن امتحان سربلند باشم. برای همین هفته قبل که برای بار دوم به آزادکوه رفتم خوشحال بودم که دوباره آن مسیر را می‌روم و هر قدمی که بر می‌داشتم با خود فکر می‌کردم در صعود قبل چه رنجی کشیده‌ام و با هر قدم برداشتن به خاطرات آن صعود و سختی‌هایش فکر می‌کردم.

■ هزینه صعودهای تان را از کجا می‌آورید؟
خیلی دوست ندارم در این زمینه صحبت بکنم، اما باید بگویم همه هزینه‌هایم را شخصاً تأمین‌ می‌کنم و این نکته‌ای است که درباره دیگر کوهنوردان هم صدق می‌کند. شاید چون من جانباز هستم خیلی‌ها فکر کنند که هزینه‌های من را دولت پرداخت می‌کند، اما اصلاً این گونه نیست، چون بنیاد شهید به عنوان متولی ورزش جانبازان اطلاع ندارد که من ورزش می‌کنم یا اینکه به چه کوه‌هایی صعود کرده‌ام. برای همین چشم به حمایت مالی آن‌ها ندارم. هر چند حمایت معنوی هم انجام نمی‌شود و دریغ از انعکاس صعودهایی که در داخل و یا خارج داشته‌ام. هیچ کس به عنوان جانباز یا فردی با یک پا نتوانسته است به قله «کول جنو» صعود کند و برای همین جا داشت بنیاد جانبازان برای حمایت از جانبازان این را اطلاع‌رسانی کند و بگوید که جانبازان بعد از این همه سال که از جنگ گذشته است، میدان را خالی نکرده‌اند. حتی در صعودهای خارجی هم یک ریال از ارگان‌های دولتی مانند بنیاد شهید، سازمان ورزش و جوانان یا هیئت کوهنوردی نگرفته‌ام. علی توکلی در برابر خیلی از جانبازان عددی نیست، ولی به خاطر اینکه خیلی از جوانان وقتی من را در کوه می‌بینند، می‌گویند ما فکر می‌کردیم جانبازان روی تخت‌هایشان افتاده‌اند. جوان امروز ما باید بداند کسی که ۳۵ سال پیش پایش در جنگ قطع شده با همان توان امروز کوهنوردی می‌کند و اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد می‌تواند از سرزمینش دفاع کند. چون قدرت و توان بدنی خود را حفظ کرده است.

■ با همه این کم لطفی‌ها اما شما هیچ‌وقت از این حرکت خود دست نکشیده‌اید.
بله. چون من نماینده جانبازان هستم ولی توقعی از هیچ نهاد و ارگانی ندارم و اصولاً خودم را وابسته به جایی نمی‌دانم. جالب است بدانید عصایی که برای بالا رفتن کوه از آن استفاده می‌کنم، لوله‌ای آهنی است که سنگین است و حتی وقتی یک انسان سالم آن را برمی‌دارد، می‌گوید: چطور این عصا را حمل می‌کنی و با خود به قله می‌بری؟ معمولاً این را هم می‌پرسند که مگر بنیاد جانبازان به شما عصا نمی‌دهد؟ یک بار به بنیاد جانبازان رفتم و از آن‌ها خواستم که به من عصایی بدهند. پاسخشان این بود که عصا به من تعلق نمی‌گیرد. البته همان‌جا هم گفتند که هر سال اسفندماه مبلغ۸۰ هزار تومان برای این هزینه به حساب ما واریز می‌شود، ولی وقتی بررسی کردند متوجه شدند در پنج سال اخیر هیچ مبلغی برای این مورد به حساب من واریز نشده؛ آن وقت عذرخواهی کردند که در سیستم ممکن است این اتفاقات پیش بیاید. من حتی در خانه عصایم را با ریختن سرب سنگین کرده‌ام تا وقتی که با عصای دیگرم به کوه می‌روم، خیلی برایم سنگین نباشد. یعنی عصایی که من در خانه استفاده می‌کنم دو برابر وزن عصایی را دارد که با خودم به کوه می‌برم. در صعودم به آزادکوه یک همنورد آمریکایی داشتم. وقتی درباره عصایم پرسید و من  گفتم از آهن است، اول باور نکرد تا اینکه عصا را از دست من گرفت. اصلاً باور نمی‌کرد که ایران با این همه ادعایی که بعضی از مدیران دارند، نمی‌تواند به کوهنورد جانباز خود عصایی از جنس کربن بدهد که هم سبک باشد و هم استحکام خوبی داشته باشد. فکر می‌کنید کاری که من به نمایندگی از جانبازان انجام می‌دهم در دنیا چند نماینده دارد؟ البته عذرخواهم که صحبت‌ها به اینجا رسید. این‌ها درددل‌های یک جانباز است.

■ ممنونم آقای توکلی. نمی‌خواهم حال شما را خراب کنم. تا الان توانسته‌اید جانباز دیگری را هم به کوهنوردی راغب کنید؟
جانبازان برای ورزش با دو معضل روبه‌رو هستند. اول اینکه بنیاد جانبازان در بحث ورزش آن‌ها خوب عمل نمی‌کند. هر چند قبلاً این‌طور نبود و در سال چند صعود سراسری برای جانبازان تدارک دیده می‌شد. صعود به قله سهند، قله سبلان و قله دماوند که ۴۰۰ جانباز قطع عضو در برنامه صعود به سهند شرکت می‌کردند و خوشبختانه تا ۸۰ درصد شرکت‌کنندگان به قله صعود می‌کردند. تعدادی از این جانبازان انتخاب می‌شدند برای صعود به قله سبلان و همچنین قله دماوند. برای همین علاقه و اشتیاقی در بین جانبازان شکل گرفته بود. به طور مثال من خودم در شهرم الیگودرز تیم ۲۰ نفره‌ای از جانبازان را هدایت می‌کردم. معضل دیگری که به وجود آمده است بالا رفتن سن جانبازان است. این مشکل در کنار بی مهری از طرف بنیاد جانبازان موجب شد ورزش کوهنوردی در بین جانبازان کمرنگ شود.

■ الان حمایت از ورزش جانبازان در همه کشور کمرنگ شده است؟
بله. این مشکل کشوری است. بنیاد شهید چراغ ورزش جانبازان کوهنورد را خاموش کرد و برای همین هم جانبازان از طرف بنیاد برای ورزش کوهنوردی تشویق نمی‌شوند. به نظرم متأسفانه‌ بنیاد، جانبازان را به عنوان بیمار نگاه می‌کند. در حالی که به اعتقاد من اگر ورزش را در بین جانبازان ترویج کنند، هزینه درمان هم پایین خواهد آمد. از طرفی خیلی‌ها هم نمی‌توانند بپذیرند که با هزینه خودشان باید کوهنوردی کنند.

■ صعود به کدام کوه برایتان سخت‌تر بوده است؟
سختی صعود به کوه‌ها را نمی‌شود فقط با لحاظ کردن ارتفاع آن‌ها سنجید. گاهی صعود و سختی و آسانی آن به حال و هوای کوه ربط دارد. ممکن است در یک صعود شما حال و احوالتان خیلی خوب باشد و صعود هم خوب انجام بشود، اما گاهی هم ممکن است که حال خوبی نداشته باشید و این روی صعود شما تأثیر بگذارد. برای من سخت‌ترین صعودم صعود به «کل جنو» بود، اما مثلاً صعود به دماوند به عنوان بلندترین کوه ایران سختی خاصی نداشت.

■ از چه جبهه‌ای به دماوند صعود کردید؟
 من از جبهه غربی و جبهه جنوبی صعود کردم، ولی از جبهه شمالی صعود نکرده‌ام آن هم به خاطر نداشتن امکانات و تجهیزات لازم برای صعود.
البته قله سخت دیگری که در ذهنم مانده است قله نایبند در خراسان جنوبی بود. سختی صعود به نایبند در ریزشی بودن کوه است. به علت اختلاف دما در شب و روز و تأثیر آن کوه، معمولاً سنگ‌ها شکاف دارند و وقتی به آن‌ها دست می‌زنی و پا و یا عصا به آن‌ها می‌رسد، شکسته می‌شوند و این موجب سخت گذری کوه می‌شود. یادم هست در آن صعود، کارشناس فدراسیون کوهنوردی که بر صعودهای من نظارت داشت، التماس می‌کرد که از خیر صعود به نایبند بگذرم، اما من رفتم و خوشبختانه با همه سختی‌ها آن را صعود کردم.

■ وقتی حرف از کوه می‌شود، ذهنتان به سمت کدام کوه می‌رود؟
چه عرض کنم. چون هر کدام از کوه‌هایی که صعود کرده‌ام برای من خاطره‌ای به جا گذاشته‌اند.

■ جواب شما درست است، اما از بعضی کوه‌ها خاطره بیشتری در ذهن آدم می‌ماند. مثلاً من از چند کوهی که صعود کرده‌ام علم کوه و خاطراتش بیشتر در ذهنم مانده است.
قله علم کوه هم جزو کوه‌های دوست داشتنی برای من است، اما به این شکل به ماجرا فکر نکرده‌ام و از این جهت هر کدام از کوه‌ها زیبایی خودشان را دارند. مهم آن لحظه است که بر بلندی قله می‌ایستم.

■ آن لحظه به چه چیزی فکر می‌کنید؟
با خودم می‌گویم خدایا کاش آن جانبازی که نمی‌تواند در خیابان‌ها رفت‌وآمد کند یا با زن و بچه‌اش به پارک محله خودشان بروند، الان اینجا بود و از این بالا طبیعت زیبا را تماشا می‌کرد. کاش می‌شد آن‌ها هم کنار من باشند. معمولاً این فکر است که در قله به سراغم می‌آید.

■ کدام کوه است که دوست داشتید صعود کنید و تا به حال نتوانسته‌اید؟
من صعود به علم کوه از دیواره آلمان‌ها را دوست دارم که تا کنون قسمت نشده است. دوستانم گفتند کمک می‌کنیم که  دیواره را صعود کنی، اما خودم دوست ندارم در این سن ریسک کنم. کوه همیشه هست اما اگر ریسک کنم و اتفاقی بیفتد دیگر من نخواهم بود تا باز هم از کوه و کوهستان و از صعود به قله‌های سراسر زیبای کشورم لذت ببرم.

■ همچنان به صعودهای برون مرزی هم فکر می‌کنید؟
همانطور که اشاره کردم صعودهای برون مرزی داشته‌ام، اما حالا با وضعیت مالی و وضعیت دلار دیگر نمی‌شود به آن فکر کرد. هر چند دوست دارم امکاناتی به من بدهند تا بتوانم قله‌هایی را در جهان بروم که کسی نتوانسته است با این وضعیت جسمی برود.

■ حساب کرده‌اید که تا به حال به چند کوه صعود کرده‌اید؟
نه، حساب نکرده‌ام، اما بیشتر کوه‌های ایران را رفته‌ام و ۱۶ صعود خارجی هم داشته‌ام که به این صورت بوده است که بعضی از کوه‌ها مانند آرارات را چهار بار صعود کرده‌ام، کلیمانجارو در تانزانیا را رفته‌ام و... و.

■ پس آماری از صعودهای داخلی خودتان ندارید؟
این را بگویم که هیچ کوهنورد حرفه‌ای نمی‌تواند ادعا کند که همه کوه‌های ایران را رفته است. چون مثلاً در منطقه علم کوه ۴۵ قله بالای ۴۰۰۰ متر داریم. جایی مثل کرمان ۲۵ قله بالای ۴۰۰۰ متر دارد؛ اما می‌توانم بگویم قله‌های شاخص را صعود کرده‌ام و بعضی از این قله‌ها را چند بار صعود کرده‌ام. سال ۹۶ فدراسیون کوهنوردی پروژه‌ای با نام سیمرغ را تعریف کرد با هدف صعود به ۳۱ قله مرتفع در ۳۱ استان کشور. این پروژه را سال قبل در مدت دو ماه و نیم تمام کردم. ‌ای کاش به جایی می‌رسیدیم که مسئولان درک بهتری از ورزش داشتند، بخصوص در بین جانبازان. چون وقتی صحبت از جانبازی می‌شود، بعضی‌ها به نداشته‌های جانباز فکر می‌کنند و فراموش می‌کنند اگر یک جانباز دست یا پا یا چشم ندارد، اما توانایی‌های دیگری دارد که می‌شود از آن‌ها برای جامعه استفاده کرد. متأسفانه‌ با برخی از آیین‌نامه‌ها، جانبازان را از صحنه اجتماع حذف کردند. بازنشستگی‌های زودهنگام و ارفاق‌های بی‌موردی که ادارات به جانبازان دادند موجب شد که ادارات به جانبازان کمتر نیاز پیدا کنند و کم‌کم نگاه‌های اداری و سیستمی به جانبازان منفی شده و جانبازان زودتر خانه‌نشین شوند. انتظار دارم که بنیاد شهید به همان سیستم بنیاد شهید در گذشته برگردد که به ورزش جانبازان و بخصوص کوهنوردی اهمیت می‌داد. اینکه کوهنورد ما یک روز در هفته یا در ماه با خانواده خود در یک مراسم همگانی کوهنوردی شرکت کند موجب تقویت روحیه او می‌شود. جانبازان با یکدیگر دیدار می‌کنند و خاطره‌ها تازه می‌شود. برنامه‌هایی از این دست سبب می‌شود مردم بیشتر جانبازان را ببینند و بدانند آن‌ها هنوز هستند و فعالیت می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.