اما خوشبختانه (دپوتات) به کارگردانی کیوان صباغ و حامد وکیلی، یک تئاتر محسوب میشود که بر اساس نمایشنامه (به دنبال دروغگو نوشته دیمیتری پساتهاس) هرشب در سالن آمفی تئاتر هتل ثامن در حال اجراست و بر خلاف دیگر کمدیها که از قالب خارج میشوند تا بتوانند بیشتر مردم را بخندانند، سعی دارد به هیچ عنوان از قالب کمدی خارج نشود.
وجود دو کارگردان تئاتری و با سابقه کنار هم، همان طور که میتواند خیلی کمک کننده باشد، به همان صورت سبب ایجاد دوگانگی در نمایش شده است. یک کارگردان سعی دارد از قالب کمدی مهارت (یا همان دلآرته) استفاده کند، تا بتواند بیشتر قواعد و منطق را زیر پا بگذارد، در نتیجه با نام «تئودور» و هارلِکُن گونه وارد نمایش شده و با روده بُر کردن تماشاچیان، هنرمندیاش را نشان میدهد و یک کمدی فارس درست میکند. کارگردان دیگر در تلاش است قالب کمدی شخصیت را نشان دهد تا فلسفه اجرای نمایش (که نقد سیاست و دروغ است) را اثبات کند. به همین جهت با نام «فریکس» همانند هارپاگُنِ آرتور میلر نقطه عطف داستان میشود، با این تفاوت که او به جای خساست، صفت رذیله دروغ را نمیتواند ترک کند.
دوگانگی در تبلیغات بیلبوردی سطح شهر هم مشاهده میشود. گویا در آنها تصویری از حتی یک بازیگر زن نیست، در حالی که این نمایش بیش از پانزده بازیگر اصلی و فرعی زن دارد.
با وجود این دوگانگیها، هر دو کارگردان نمایش در یک نقطه به اشتراک رسیدهاند و آن نقش زن در جامعه است. سرنوشت یک زن این است که یا با جاذبههایش همه مردان را مجذوب خود کند و رستگار شود یا باید به دنبال جذابیتی مسحورکننده باشد و از بدبختی و تنهایی رهایی یابد، از این دو حالت خارج نیست. شما در این نمایش زنی را نخواهید دید که جاذبه جنسیاش بر جنبه انسانیاش نچربد. تئودور و فریکس و همه مردان در انگیزه تصاحب بانوانی هستند که غیر از جذابیت هیچ ندارند و بدون آن هم هیچاند. به همین دلیل دختربچه قصه هم باید لباس بالرینها را بپوشد و با توجه به ناتوانیاش در رقص، از دیگر بازیگران کمک بگیرد و به هر صورتی شده نشان دهد که قرار است چه آیندهای داشته باشد، چون او دختراست.
نقش زنان در جوامع مدرن، از رنسانس تاکنون چیزی جز ابزاری برای لذت جویی مردان نبوده است و ما در نمایش با این سؤال مهم و بدون پاسخ مواجه میشویم که: اگر خلقت زن برای -لذت- مرد است، چرا نباید به نامحرم نگاه کرد؟
با همه این توصیفات ما پراگماتیست نیستیم و همه تلاشهای یک اثر هنری را به علت وخامت نتیجه آن نادیده نمیگیریم. این اثر در نگاه کلی همانگونه که کارگردان آن کیوان صباغ اعلام کرد، توانسته است چارچوبهای یک نمایش تمام عیار کمدی را – تقریباً- رعایت کند، ما هم به دیده اغماض به آن مینگریم و شجاعتِ نقدِ مشکلات جامعه، خصلتهای زشت و ناکارآمدی بعضی از مسئولان را تحسین میکنیم ولی مسئله به همین جا ختم نمیشود.
عدم خلاقیت در چندین نقطه خودش را نشان میدهد. اول، نبود دراماتورژی جدید و یکدست که سبب شده است به جهت ضعف ساختار قصه، هر کس به هر جای نمایش چیزی که بتواند از تماشاچیان خنده بگیرد، اضافه کند. از دیالوگهای فیلم فارسی مثل (ما گفتیم زده، شما هم بگید زده...) تا جملات و شوخیهای رایج فضای مجازی. دوم، انتخاب نام (دپوتات) به جای نام اصلی که (به دنبال دروغگو) است، یادآور همان انتخاب اتابک نادری است که اولین بار این نمایش را در ایران و در تهران اجرا کرد. سوم، استفاده از بازیگران مشهور تلویزیونی در نقشهای کمرنگ، نشان از روشهای مرسوم برای کسب گیشه است.
تبلور اندیشه ایندیویژوآلیسم (تفردگرایی) نمود بسیار واضح فلسفه غرب در آثار نمایشی ماست. در این نمایشِ حدود ۴۰ نفره، هرگز خانواده را نخواهیم دید و حتی یک زوج دیده نمیشود. هیچ فرزندی همراه والدینش نیست، هیچ کس همسر ندارد و نهایتاً اصلیترین کاراکتر (فریکس) یک نامزد دارد که همان هم، از دست مردان دیگر در امان نیست و خودِ فریکس به دنبال رابطه پنهانی دیگری است و در نهایت ارتباط معناداری به نام خانواده دیده نمیشود.
اجرای نمایشنامههای ضعیف غربی در ایران با کالبد سیاسی و روح کُمدی، جدا از تزریق سبک زندگی دیکته شده نظامهای اَمپریالیستی، نشان از بیتوجهی ما به هویت ملی است.
سؤال اساسی این است؛ اگر بناست نمایشنامه یونانی که توسط نویسنده تُرک تبار نوشته شده است، با هزاران شوخی اروتیک و دم دستی و مشهدی مخلوط شود تا مخاطب گریز پای تئاتر رغبت کند آن را ببیند، چرا از اساس یک نمایشنامه ایرانی ننویسیم؟
گروه تئاتر (عطش پاسارگاد) تشنگی خودش را با اجرای نمایشنامه دیمیتری پساتهاس سیراب میکند، غافل از اینکه آبِ چشمه هنر و استعداد و ذوق ایرانی، درون زا و بی نهایت است و قابل مقایسه با آبِ راکد و وامانده آب انبارها نیست. یاد بیتی از حافظ میافتم که نشان دهنده هویت پاک و خالص اوست:
شعرِ حافظ در زمان آدم اندر باغ خُلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
حافظ اصالت شعر خودش را فراتر از قدمت بشریت میداند، در حالی که ما متون ادبیات غرب را دارای راز جاودانگی! باید جوان هنرمند مشهدی ما باور کند که اگر بنویسد، گرچه آنتوان چخوف نخواهد شد، ولی اگر مانند او در طول عمر کوتاهش بیش از ۷۰۰ اثر هنری تولید کند، قطعاً تعدادی از آنها جهانی خواهند شد. بله تئاتر هنر پیچیده ایست.
نظر شما