به گزارش خبرنگار اقتصادی قدسآنلاین، سال ۱۳۶۴ من در رشته اقتصاد بازرگانی پذیرفته شدم. تحصیل را که شروع کردم یک سؤال مهم برایم پیش آمد. چرا چند سال دانشگاهها با شعار انقلاب فرهنگی تعطیل شد؟ چون میدیدم هیچ چیز تغییر نکرده است. ما همچنان متون اصلی اقتصاد سرمایهداری را میآموختیم و هیچ حرفی از اقتصاد اسلامی نبود. تنها در برخی مدیریتها و پست ها، کراوتیها رفته بودند و عدهای بیکروات و با محاسن بلند آمده و همان درسهای پیشین را به ما میآموختند. بعدها فهمیدم که این درد فقط درد مراکز آموزش عالی ما نیست.
خیلیها فکر میکنند میتوانند از روز اول انقلاب تا وقتی جان در بدن دارند، در این مملکت مدیر ارشد و وزیر و وکیل باشند. ثروتهای نجومی داشته باشند و در خانههای اشرافی زیست کنند و خلاصه در عموم موارد همان خوی وزرا و دولتمردان قبل انقلاب را داشته باشند. فقط ریششان بلند باشد و در کنار خانه حسینیه تأسیس کنند و رعایت برخی ظواهر را بفرمایند. اما چنین نیست. مردم ما با طاغوت مشکل دارند. با وزیری که مدعی نوکری مردم است و اما ثروت چند هزار میلیاردی دارد و پشتیبان همین خوی اشرافی نیز هست و در کار و منافع شخصیاش نیز همیشه با تعارض روبهرو است.
همین که مردم را فراموش کنیم و خودمان در املاک آنچنانی باشیم و ماشین فلان سوار شویم و اما مردم را به ساده زیستی ترغیب کنیم، این همان طاغوت است، این همان تعارضی است که از آن حرف میزنم. نمیشود هم ادعای انقلابی بودن داشت و از منافع سرشار آن بهرهمند بود و در همان حال شعاری خلاف رفتار خویش داد. مردم باهوشند. نمیشود آنها را فریب داد.
امروز اغلب دلسوزان انقلاب و نظام دریافتهاند که برخی از مدعیان انقلاب ۵۷، خود را وارثان تمام عیار دار و ندار این مملکت میدانند و حاضر به رها کردن مناصب اشغالی به هیچ وجه نیستند. این عده نه تنها خود صندلیهای متعدد اشغالی را ترک نمیکنند که نسل بعدی خویش را نیز به عنوان ژنهای خوب در مدیریتهای جدید میگمارند تا مبادا از گردونه غافل بمانند. حال آنکه نسل انقلابی به یاد دارد که سردمداران راستین انقلاب شعارشان این بود؛ «ما شیفتگان خدمتیم و نه تشنگان قدرت...» آیا براستی این شعار همه مدیران کلان امروز ماست؟
بیتردید چنین نیست وگرنه برای حذف بازنشستگان از پستهای کلیدی و گشودن فضای مدیریت ارشد کشور برای نسل جوان، به قانون و به واقع به زور متوسل نمیشویم. هر چند این قانون با استقبال بسیاری روبه رو شد، اما ذات متوسل شدن به آن برای وادار کردن جماعتی از مدیران به سپردن میزهایشان به نسل جدیدتر، واقعهای خجالتآور است. ضمن آنکه هر روز خبر میرسد که تعدادی از آنها که زیادی شیفته خدمت به مردم هستند، چگونه به دنبال آنند تا با لطایف الحیل و حتی با توسل به تهدید تیم پزشکی بنیاد شهید، راههایی برای ابقای خود در پستهای فعلی بیابند. بعضی از اینها وقتی بروند، دهها پست برای جوانها آزاد میشود. وقتی میگویی این مدیر هفتاد و چند ساله چرا هفتاد و چند سمت دارد، میگویند؛ آن سمتها تزیینی است... چرا از این سمتهای تزیینی به جوانها نمیرسد؟! درد سرستان ندهم. مردم خادمان خود را میشناسند و اکرام میکنند و از آن سو تشنگان قدرت را هم خوب میشناسند و فریب آنها را نخواهند خورد، بویژه در این برهه که همه چیز بر همگان آشکار است و دم خروسها آشکار!
انتهای پیام/
نظر شما