به گزارش گروه بینالملل قدس آنلاین، پایگاه خبری شبکه«الجزیره» در گزارشی با عنوان «ریشههای خیانت و ترورهای سیاسی اولین دولت سعودی تا بن سلمان» آورده است، آل سعود از زمانی که نخستین دولت محدود خود را با توسل به زور و خشونت در منطقه «الدرعیه» (مرکز و جنوب شبهجزیره) تشکیل داد و سپس زمانی تمام عربستان را با حمایت استعمارگران غربی به زیر سلطه خود در آورد و تا به امروز که ارکان حکومت خود را متزلزلتر از همیشه میبیند، مرتکب قتل و اقدامات خشونتآمیز هولناکی شده است.
در مقدمه این گزارش آمده است: عربستان سعودی طی دههها از طریق تبلیغ و قدرت نفوذ خود در منطقه و افکار عمومی آن موفق شده بود ارتباط خود با ترورهای سیاسی در خارج از مرزهای جغرافیاییاش را مخفی نگاه دارد؛ منظور ما حمله عمدی به یک فرد غیرنظامی و غیرمسلحی است که فعالیتهای سیاسی نامطلوب سعودیها داشته است تا او را به قتل رسانده و از دستش خلاص شوند، عربستان و رژیم حاکم بر آن شاید در ظاهر امر به این شیوههای افراطی در برخورد با رقبای سیاسی خود شناخته شده نبود، اما آیا در واقع این، به معنای نبودنش بوده است؟
ترور؛ به دستور محمد بن عبدالوهاب
«ولید الهزاع»، تحلیلگر مسائل عربستان آورده است: پس از اقامه نماز روز جمعه در یکی از مساجد شهر «العیینه» در نجد در شبه جزیره عربستان، دو ردیف از نمازگزاران به امام جماعت در محراب حمله کردند و او را به ضرب قمه در جا به قتل رساندند؛ این اتفاق در ژوئن سال 1750 به وقوع پیوست، عاملان این قتل، «حمد بن راشد» و «ابراهیم بن زید» بودند؛ اما مقتول، شاهزاده عثمان بن معمر، یکی از برجستهترین شاهزادههای خاندان مشهور و صاحب مقام نجد بود.
این گزارش افزود: این قتل به سفارش «محمد بن عبدالوهاب»، رهبر معنوی منطقه «الدرعیه» صورت گرفت، جایی که دولت نخست سعودی در آنجا تاسیس شد.
این موضوع را «بن غنام»، یکی از شاگردان و نزدیکان عبدالوهاب در کتاب خود با نام «تاریخ ابن غنام» فاش میکند. او در جایی از این کتاب مینویسد: شیخ محمد بن عبدالوهاب آن زمان به هیاتی که از اهالی العیینه که نزد وی آمدند، گفت: « از شما میخواهم با دین خدا و پیامبرش بیعت کنید و دوستدارانش را دوست بدارید و دشمنانش را دشمن بدارید حتی اگر (آن دشمن) امیر شما، شاهزاده عثمان باشد».
نویسنده تصریح کرد: ما از حادثه مذکور میتوانیم این ایده را استخراج کنیم که اسناد تاریخی گواه سابقه دیرینه حکومت سعودی در حذف فیزیکی مخالفانش به عنوان شیوه برخورد با آنهاست؛ حتی در نسخه اول دولت سعودی که بر پایه افکار و عقاید دینی شکل گرفت.
وی ادامه داد: اما همین قضایا به وضوح در نسخه نظامی بعدی دولت سعودی هم نمود داشت؛ هنگامی که ملک عبدالعزیز با جنبش نظامی «اخوان من طاع الله» ائتلاف کرد، این جنبش یک گروه دینی از بادیه نشینهای شبه جزیره عربی و پیرو مکتب محمد بن عبدالوهاب بود. آنها با به راه انداختن جنگ و حمله به شهرها و روستاهای شبه جزیره عربی برای ملک عبدالعزیز بیعت میگرفتند.
به نوشته الجزیره، لشکر «اخوان من طاع الله» به وحشیگری در جنگها شهرت داشت. آنها میخواستند دولتی مسلمان بر اساس عقاید توحیدی محمد بن عبدالوهاب بنا کنند. نیروهایشان به هیچ قانون جنگی پایبند نبودند و هر شیوه و ابزار قتلی بین آنها رایج بود. یک سری ترور شخصیتها و بزرگان آن زمان هم توسط عناصر همین گروه و به سفارش ملک عبدالعزیز صورت گرفت که آن را به حساب خود، برای رسیدن به اجر و ثواب اخروی انجام میدادند چیزی که «جان فیلیپ»، یک مورخ مستعرب که چند دهه را در نجد زندگی کرده است در اشاره به ضعف آن زمان ارتش عبدالعزیز تعبیر میکند.
مؤسس حکومت سعودی و استفاده از شیوه ترور
نویسنده آورده است: در یکی از فصول کتاب «مقاتل من الصحراء» (جنگجویی از صحرا؛ دانشنامه مشهور شاهزاده خالد بن سلطان بن عبدالعزیز)، چند خطی از کتاب «ملوک العرب» (شاهان عرب) متعلق به «امین الروحانی» نویسنده و مورخ لبنانی درباره زمانی که در نجد بوده اقتباس شده است، که در آن میگوید: «اخوانها، پیامرسانای وحشت و مرگ بودند. در همه جا به دیوانگی و سبکمغزی شهره شده بودند. نه حجاز آنها را از یاد میبرد نه کویت از آنها بخوبی یاد میکند نه عراق به آنها حسن ظن دارد؛ همه چیزشان غیر نامشان دهشتناک و حیرتآور بود. آنها در هر کجا تخم وحشت میکاشتند و اگر همین خصیصه را نداشتند ملک ابن سعود نمانده بود».
به نوشته الجزیره، در اینجا اشاره به سوء استفاده عبدالعزیز از این گروه شبه نظامی دارد که در نهایت به دلیل اختلافی که با آنها در جریان فتوحاتشان در شمال شبه جزیره عربی به سمت عراق پیدا کرد و نبردهایی که در آنجا داشتند آنها را در حمله هواپیماهای استعمارگر انگلیسی آن زمان قلع و قمع کرد.
در ادامه گزارش آمده است: عبدالعزیز در سال 1925 با امضای معاهده بحره متعهد شد که مرزهای عراق را به رسمیت شناخته و به خاک آن تجاوز نکند. در ظاهر امر، رفتار خشونت آمیز رژیم آل سعود در حل مسائل سیاسی رفتاری شناخته شده و مکرر نبوده است، یعنی دولت سعودی حذف فیزیکی و سیاسی را به عنوان نخستین راه حل برای مهار فعالیتهای سیاسی معینی که برای خود تهدیدی برمی شمرد به کار نمیگرفت و استثنا پیش میآمد.
بنا به این گزارش، در روز هفدهم دسامبر سال 1979 «ناصر السعید»، معارض چپگرای سعودی که از نخستین معارضان رژیم سعودی و از اهالی شهر حائل عربستان بود، ناپدید شد؛ او از جوانی تا زمانی که در تبعیدگاه اختیاری خود در بیروت ناپدید شد به ایراد سخنرانیهای تند و آتشین علیه خاندان پادشاهی سعودی مشهور بود.
الجزیره آورده است: ناشر کتاب «حقائق عن القهر السعودی» (واقعیتهایی از ظلم عربستان) بر این قضیه تاکید دارد که سفارت عربستان در بیروت و «علی الشاعر» سفیر وقت آن در این قضیه مستقیما دست داشتند.
در مقدمه این کتاب آمده است: «ابوالزعیم» که بیش از ده سال مسئول برجسته سرویس اطلاعات فلسطین وابسته به جنبش فتح بود در تحویل السعید به سفارت کشورش در بیروت یا پایان دادن به زندگی او به سفارش سفارت عربستان نقش داشت.
در مجله «الأسبوع العربی» (هفته عربی) در سال 1987 از ابوالزعیم عطالله عطالله در این خصوص پرسیده شده و او جواب داده است کسانی بودند که به دروغ گفتند ابوالزعیم مسئول این اتفاق است و در عین حال ما کمیته تحقیقی برای پیدا کردن آن مرد تشکیل دادیم، در نتیجه تحقیقات ما به یکی از دستگاهها مشکوک شدیم و در همین حد همه چیز متوقف شد»، به نوشته الجزیره، این مرد تلاش میکند بگوید: «ناصر السعید را ناگهانی از دست دادیم و هیچ کسی از ما از او خبر ندارد السعید که همه او را میشناختند در بیروت گویی آب شد و در زمین فرو رفت».
به نوشته الجزیره، «ام جهاد»، همسر ناصر السعید گفته بود: «این سرویس اطلاعات عربستان بوده که ناصر را ربوده است، آنها چندین بار تلاش کردند او را یا ربوده و یا ترور کنند»؛ اما روایتی که همه دلایل و شواهد به آن اشاره دارد میگوید، سرویس اطلاعات عربستان از طریق هماهنگی با برخی رهبران جنبش فتح افرادی را مامور کرد السعید را هنگام خروج از نشستی خبری در خیابان الحمراء ربوده و به فرودگاه بیروت برده و از آنجا به عربستان انتقال دهند و سپس در آنجا مخفیانه اعدام شد و اسامی افرادی که این اتهام متوجه آنهاست دو نفر از رهبران فتح به نام های «صلاح خلف ابوایاد» و«عطالله عطالله » مشهور به«أبو الزعیم» بودند.
این وبگاه خبری افزود: ناصر السعید در سال 1959 اتحادیه مردم جزیره عربی را تاسیس کرده بود که یک سازمان سیاسی معارض، ناسیونالیست و سکولار بود و ایده آن بر مبنای سرنگونی رژیم آل سعود و ایجاد حکومت جمهوری به جای حکومت سلطنتی کنونی قرار داشت، السعید پس از خروج از عربستان بین قاهره، دمشق و بیروت نقل مکان میکرد؛ او همچنین یک برنامه رادیویی با نام «وای بر دشمنان خدا» در رادیو «صوت العرب» قاهره داشت و سپس یک دفتر اپوزیسیون را هم در یمن تاسیس کرد.
السعید از طریق آن یک جریان معارض مهمی را در خارج از عربستان تشکیل داد او در دوران سه پادشاه سعودی زندگی میکرد و گفته میشود که پس از مرگ ملک عبدالعزیز و به قدرت رسیدن ملک سعود همین ملک سعود دیداری از حائل داشت، در آنجا السعید، نطقی برای او آماده کرد که در آغازش آمده بود:«به نام خدا به نام حق و راستی به نمایندگی از کارگران رنج دیده و بیابان نشینهای آواره به نام ملت بزرگی که بسیار از نور علم محرومند...»، سپس در این بیانیه که بیشتر شبیه به یک بیانیه در مخالفت با پادشاه بود گفت: «آیا دشواری های این راه پر پیچ و خم را بر خود خریدید تا برای خود تبلیغ کنید یابا هدف سرگرمی آمدید؟ چون در صدها شهر و روستا و صحراهایی که از آن عبور کردید جز فقرایی نیستند که دیدید دستانشان را دراز میکنند و از فقر بیماری و جهل رنج میبرند.».
اگرچه رژیم آل سعود در خنثی کردن صدای اعتراض السعید در رادیوها و روزنامهها موفق بود اما روش و کردار این مرد در مخالفت با استبداد، سرکوب و خودکامگی تا بیش از بیست سال ادامه داشت.
حلقه دیگری از استبداد سعودی
به گزارش الجزیره، «جمال احمد حمزه خاشقچی» هم یک روزنامه نگار کارکشته سعودی بود که فعالیت مطبوعاتی خود را از سال 1982 با خبرنگاری در روزنامه سعودی «جازیت» وابسته به موسسه چاپ و نشر «عکاظ » آغاز کرد، این روزنامه از نخستین روزنامههای سعودی انگلیسی زبان بود، اما جمال با پیمودن پله های ترقی در فعالیت مطبوعاتی خود جایگاه مهمی در بسیاری از روزنامههای سعودی به دست آورد، او همچنین به عنوان فعال و خبرنگاربرای پوشش خبری جنگ افغانستان، کویت، سودان والجزایر اعزام می شد و نامش در آن زمان به عنوان خبرنگار نزدیک به خطوط آتش و درگیریهای جاری در منطقه بر سر زبانها بود.
نویسنده آورده است: خاشقچی تحت تاثیر جنگ در افغانستان یا آنچه جهاد افغانستان خوانده میشد قرار گرفت، در آنجا با جهادیهای عربی که بیشترشان از عربستان آمده بودند معاشرت داشت و برای مجلات و روزنامههای گروه مطالعات و بازاریابی عربستان از جمله روزنامه «الشرق الاوسط» مینوشت.
حکومت سعودی در آن زمان پشتوانه اصلی جهاد در افغانستان بود و هر چه از پول وسلاح گرفته تا فتوای مفتیهای خود را در این راه به کار گرفته بود، شاهزادههای صف اول خاندان سعودی یعنی فرزندان عبدالعزیز علنا از اعزام جهادیها به افغانستان از طریق خاک پاکستان حمایت میکردند .
این اقدام عربستان در چارچوب همپیمانی آن با آمریکا برای سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان صورت میگرفت، همین جهاد در افغانستان شالوده تشکیل سازمان چند ملیتی القاعده در سال 1988 و ایده جهاد بین المللی را ریخت، اما جالب اینجاست که همین جهادیها وقتی به عربستان بازگشتند از دید حکومت سعودی تروریست شناخته شدند.
این وبگاه خبری آورده است: «جمال هم مثل نزدیکانش مشتاق جهاد بود و از همین رو خود را یک خبرنگار عاشق جهاد معرفی میکرد اما جنگجو نبود همان زمان عکسی از او در حالی که سلاحی به دست گرفته بود منتشر شد که به دنبال آن، روزنامه ها و کانال های مختلف از او دعوت کرده و با وی به گفتوگو نشسته تا بپرسند، آیا در آن مقطع به عنوان جهادی در افغانستان بوده یا صرفا روزنامه نگاری بوده و برخی هم میپرسند نکند که او اطلاعاتی بوده است که او منکر همه این اتهامها شده و تاکید کرده بود که یک روزنامه نگار حماسی است و جانبداری ضمنی خود را از جهادیهای افغانستان نشان میدهد یعنی مبارزه در آنجا را جهادی راست و درست، تلقی میکرد، بر خلاف مبارزه در عراق که آن را که خارج از منافع مسلمانان و بالاخص سعودیها میخواند و در این خصوص گفته بود : عراقیها حتی با اینکه مخالف اشغالگری آمریکا بودند اما آماده بده بستان با آن هستند، برداشتی که منطقی نبود جمال دچار اشتباهی بزرگ شده بود.».
الجزیره افزود: درباره فعالیت خاشقچی در سرویس اطلاعات عربستان که جهادیها شایعه کرده بودند و خودش منکر آن بود، زندگی نامه وی اشاره ای به این موضوع ندارد و دوستان جمال و آنهایی هم که او را میشناختند هر گونه نقش وی در سرویسهای اطلاعاتی را تکذیب میکنند؛ اما در عین حال گفته میشود که جمال هنگامی که به عنوان خبرنگار در افغانستان فعالیت میکرد چندین بار تلاش داشت با شاهزاده ترکی الفیصل که آن زمان رئیس سرویس اطلاعات عمومی عربستان بین سالهای 1977 تا 2001 بود ملاقاتی داشته باشد اما موفق نشد.
وی در پاسخ به شایعاتی که در این باره منتشر شده بود گفته بود: «کار در سرویس اطلاعات یا تحقیقات عربستان افتخاری برای من است تا با آن به کشورم خدمت کنم اما من افتخار این را نداشتم چون یک روزنامه نگار حرفه ای بودم و اگر همکاری میکردم شاید باید از من خواسته میشد که نباید این قضیه بگویم».
جسارت خاشقچی
خاشقچی در سال 2004 به عنوان معاون سردبیر روزنامه «عرب نیوز» انتخاب شد، او سپس سردبیر روزنامه «الوطن»، یکی از بزرگترین روزنامههای عربستان متعلق به موسسه انتشاراتی «عسیر» شد که ریاست شورای اداری آن برعهده شاهزاده «بندر بن خالد الفیصل» است از همین جا ستاره جمال خاشقچی به شکلی بی سابقه شروع به درخشیدن کرد و نام او در کنفرانسها و محافل مختلف به گوش میرسید.
الوطن در دوره مسئولیت خاشقچی در آن گفتمانی جسورانه در انتقاد از استبداد دینی به کار گرفت و با زیر سوال بردن چهرههایی دینی آن هم تقریبا برای اولین بار از زمان تشکیل جریان الصحوه در عربستان جرقه مناقشاتی را زد که در تاریخ جنبش فرهنگی بومی سعودیها فراموش نشدنی است.
این روزنامه همچنین به انتقاد از جریان السروری و چهرههای آن پرداخت و برای همین روزانه درگیریهای شدیدی با جریان سلفی جهادی در عربستان کلید خورد آن هم به دنبال دو عملیات تروریستی در عربستان که بازتاب گستردهای در جامعه سعودی داشت که یکی در محله المحیا ریاض و دیگری در الخبر به وقوع پیوست .
الوطن نویسندگانی را جذب کرده بود که در آن مقطع نویسندگان لیبرال شمرده میشدند با وجود اینکه شاید آنها این گونه هم نبودند، اما خلق و خوی کلی به حدی تنگنظرانه بود که کسانی که برای الوطن مینوشتند لیبرال خوانده میشدند و آنهایی که در روزنامه «سبق» مینوشتند، محافظه کارانی از جریانهای مختلف بودند، آن زمان سبق تریبون مناسب اسلام گراها و به طور خاص جریان السروری بود.
این اندازه سر و صدای الوطن، اوضاع فرهنگی آن مقطع در عربستان و محافظه کاران را تحریک کرده بود به گونه ای که این روزنامه در هر حوزهای که مطلب مینوشت در معرض تیر اتهامها قرار داشت گاهی آن را قدرت نرم حکومت برای تغییر ارزشهای جامعه محافظه کار میخواندند و گاهی دیگر آن را متهم میکردند که برای تاثیر بر باورهای مردمی بر مبنای دستور العمل غرب و بخصوص آمریکاییها تلاش میکند.
این گزارش افزود: چیزی طول نکشید که الوطن را حتی به ابزاری برای تبلیغ «توافق سرکوب همه اشکال تبعیض علیه زنان» موسوم به «سیداو» در عربستان متهم کردند توافقی که برای محافظه کاران سعودی خط قرمز محسوب میشد و در خیابانهای جده، الریاض و الدمام آن زمان هم بحث بر سر این توافق بود و اینکه میگفتند این لیبرال ها چگونه میخواهند خصائص فرهنگیمان را از ما بگیرند و برای ارزشهای غربی تبلیغ میکنند اما روزنامه الوطن که محافظه کاران سعودی آن را «الوثن»(خرافات) می خواندند نتوانست با گفتمان مردمی و آخرالزمانی عده زیادی حامی جمع کند.
به نوشته الجزیره، به این ترتیب، الوطن به گناهی مبدل شد که باید دست از آن شست، در این میان شاهزاده نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور وقت عربستان که نماینده جناح محافظه کار در بالاترین سطوح قدرت در عربستان بود در برابر دوربین رسانه ها که از تلویزیون رسمی این کشور پخش شد در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه الوطن که از او پرسید علت اینکه شمار مراکز هیات امر به معروف و نهی از منکر در عربستان بیشتر از تعداد مراکز پلیس است، گفت: «چه کسی این را گفته است؟ این درست نیست و چه بسا بعدا بیشتر شود، شما در روزنامه الوطن نگاه و مقاصد بسیار بدی دارید، نمی دانم چرا فقط الوطن این طوری است؟، امیدواریم این رویکرد شما به چیزی که باید باشد تغییر کند، شما یا اخباری و چیزهایی می نویسید که اصلا صحت ندارد و یا کسانی را برای نوشتن در روزنامه تان دعوت می کنید که ضد عقیدتی و ضدمیهنی هستند و این، شایسته نیست.».
در سپتامبر 2009 ، جمال خاشقچی کانال تلویزیونی المجد و «سعد الشثری »، عضو هیات علمای ارشد را به باد انتقاد کرد، الشثری در یک برنامه تلویزیونی شبکه المجد به مختلط بودن دانشگاه علوم و فناوری ملک عبدالله اعتراض کرده و خواهان تشکیل کمیتههای قانونی برای بررسی این موضوع شده بود.
این دانشگاه در آن زمان در سبکی مدرن تاسیس شده بود و خود ملک عبدالله آن را افتتاح کرده بود که از مهم ترین دستاوردهای وی در دوره پادشاهی اش به شمار میرفت چون از لحاظ ساختار و محتوا کاملا در نوع خود بازترین محیط آموزش عالی در عربستان شمرده می شد و به طور ویژه از آن حمایت می کرد تا از دیگر دانشگاههای دولتی عربستان متمایز باشد.
خاشقچی آن زمان با انتشار مقالهای در روزنامه الوطن با عنوان الشثری و کانال المجد گفت: اینکه شیخ، وقت و انرژی خود را برای بر هم زدن ثبات، صرف میکند دیگر جایگاهی در این دوره زمانه بین ما و بین شیخ و علمای کشور ندارد، قومی در بین ما سران کشور را به خیانت در امانت و مزدوری برای بیگانگان کافر متهم میکند و حتی ما را تکفیر کرده و ریختن خونمان را به دلیل گفتار و رفتارمان مباح میداند اما آنچه را دلیل و مدرک میداند، فتنه انگیزی است.
به دنبال آن الشثری از هیات علمای عربستان برکنار شد و جریان محافظه کار سعودی یکی از مهمترین چهره های خود در نهاد دینی رسمی مهم در این کشور از دست داد.
به این ترتیب انتشار مقالاتی در انتقاد از سلفی گری و محافظه کاران سعودی در روزنامه الوطن ادامه داشت، تا اینکه هنوز 52 روز از تجدید انتخاب خاشقچی به عنوان سردبیر روزنامه الوطن نگذشته بود که محافظه کاران به دلیل نفوذی که در حکومت سعودی و مهرههایی که در نهادهای قدرت این کشور داشتند خاشقچی را برای همیشه برکنار کردند تا کم ترین مدت ریاست سردبیری یک روزنامه درتاریخ مطبوعات عربستان به وی اختصاص یابد.
الجزیره نوشت: محافظه کاران سعودی حالا نفس راحتی کشیدند یکی از مهم ترین محاربانشان ساقط شده بود پس از سالها سر و صدا و کار مطبوعاتی مملو از رنج و دشواری که خاشقچی در الوطن سپری کرده بود برای همکاری با شاهزاده ترکی الفیصل سفیر وقت عربستان در انگلیس به عنوان مشاور رسانه ای وی به لندن رفت.
خاشقچی آن زمان گفته بود که با شاهزاده الفیصل به طور رسمی کار نمیکند بلکه به شکل شخصی پس از کسب اعتماد او کار می کند. در آنجا جمال با روزنامه های محلی یا عربی درباره کار خود گفت وگو می کرد و برای مرحله آتی کار رسانه ای آماده می شد.
در یکم فوریه 2015 کانال العرب که مالک آن شاهزاده الولید بن طلال، میلیاردر معروف و ثروتمند سعودی بود را راه اندازی کرد، جمال خاشقچی در اولین تجربه تلویزیونی خود به عنوان مدیر کل این شبکه شور و شوق خود را بازیافت.
خاشقچی هم مژده داده بود که این شبکه جدید التاسیس با الجزیره و العربیه رقابت خواهد کرد، مقر این شبکه در بحرین بود، کوچکترین کشور عربی حاشیه خلیج فارس که مردمش هم بیش از دیگر کشورها در معرض فقر و سرکوب قرار دارند.
الجزیره نوشت: الولید بن طلال و در ضمن آن جمال خاشقچی مدیر کل کانال العرب تلاش داشتند بگویند العرب مستقل بوده و وابسته به حکومت عربستان یا بحرین نیست چیزی که در واقعیت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس غریب و نامفهوم بود اما آنها به سرابی بیش تکیه نکرده بودند آنها از فرضیه ای طرفداری میکردند که شکست آن کاملا ثابت شده بود فرضیهای که می گفت سقف خواستههای مردم کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پس از انقلابهای عربی بالا رفته است و عربستان و بحرین مجبورند این کانال متعلق به پسر طلال بن عبدالعزیز یکی از شاهزادههایی که به زودی از خاندان سلطنتی جدا میشود بپذیرند.
این گزارش افزود: اما سخن گفتن از العرب ماهیت متفاوتی داشت، الولید از طریق این کانال پروژه ای سیاسی را دنبال میکرد او مرد درستی را برگزید، خاشقچی در طول مدت فعالیت مطبوعاتی خود فرد عادی یا نزدیک به محافل تصمیم ساز سعودی بود، بلکه همواره رویاپرداز بوده و به آینده چشم دوخته بود اگر جای مشخصی با او خداحافظی میکردی هیچ کسی نمیتوانست به تو ضمانت بدهد که برگردی و او را آنجا ببینی و اهمیت خاشقچی در همین خصوصیتش بود که الولید از آن کاملا آگاه بود.
کانال العرب برای دست گرمی و امتحان فضای کاری که برایش فراهم شده بود در اولین برنامه تلویزیونی خود میزبان یک معارض بحرینی بود، «خلیل مرزوق» که در آن از سلب تابعیت شهروندان بحرینی به دلایل سیاسی انتقاد کرد و این اقدام شبکه العرب ضربه مستقیمی به حکومت بحرین بود.
الجزیره آورده است: به نظر می رسد سرنوشت خاشچقی در داستان او با شبکه العرب هم تکرار شد هنوز ساعاتی نگذشته بود که پخش این شبکه به طور کامل و برای همیشه متوقف شد. الولید پس از آن با مقامات بحرینی مدام در ارتباط بود تا در خصوص رویکردهای این شبکه با آنها به توافقی برسد؛ اما فایده ای نداشت چیزی که آن موقع گفته می شد این بود که فرمان تعطیلی این شبکه از ریاض و به طور مشخص از سوی محمد بن نایف، جانشین، ولی عهد و وزیر کشور وقت صادر شده است کسی که بسیار به شاهزاده نایف بن عبدالعزیز که از منتقدان سرسخت الوطن شمرده میشد نزدیک بود یعنی زمانی که محمد دستیار پدرش در مسائل امنیتی وزارت کشور بود.
حس یأس و ناامیدی به جمال بازگشت. او تصورش را نمیکرد که امور تا این اندازه و خیلی سریع پیش رود، الولید به همراه جمال تلاش کردند جایی جایگزین بحرین برای شبکه خود پیدا کنند؛ آنها دیر فهمیده بودند که بحرین جز حیاط خلوت عربستان نیست و وقتی از ریاض دستور می آید منامه جز اینکه فورا آن را پیاده کند کاری نم تواند انجام بدهد چون کشور فقیر کوچکی در حاشیه خلیج فارس نمی تواند با همسایهای بزرگ مثل عربستان درافتد از همین رو تحت نفوذ سیاستهای عربستان قرار داشته و تسلیم آن است اما الولید و خاشقچی باز هم موفق نشدند؛ ریاض موفق شده بود به رویای العرب کاملا پایان دهد.
صعود محمد... خروج جمال
الجزیره نوشت: محمد بن سلمان طی سال های 2016 و 2017 پله های قدرت را با سرعت پیمود. این شاهزاده جوانی که قبل از آن هیچ چیز نبود حالا همه نظاره گر صعود وی در هرم قدرت عربستان بودند؛ محمد هیچ سابقهای که دال بر توانایی وی برای تصدی پستهایی که در حال حاضر گرفته است، نداشت.
محمد بن سلمان در بیست و هشت سالگی تنها یک شهروند عادی مثل دیگر شهروندان بود، به منصب امیری ریاض رسید، جمال خاشقچی هم معتقد بود وقتی سلمان شاه شود پسرش را از این درجه عادی به نهادهای تصمیم ساز حکومتی ارتقا میدهد از ریاست دفتر پادشاهی و وزارت دفاع تا در نهایت ولایت عهدی عربستان آن هم پس از اینکه دو ولی عهد «مقرن بن عبدالعزیز» و «محمد بن نایف» را کنار زد.
بنا به این گزارش، موج تبلیغات حکومت سعودی برای آماده کردن افکار عمومی در شنیدن چشم انداز 2030 که ولیعهد سعودی بنای آن را گذاشته و پشتیبان آن شده بود کلید خورد همه بی صبرانه منتظر آن لحظه بودند، مردم کور سوی امیدی به ایجاد تغییر واقعی در قوانین حکومت سعودی پیدا کرده بودند حتی اصلاح طلبانی که به دلیل اینکه اقدام محمد بن نایف در بازداشت بنیانگذاران و اعضای جمعیت مطالبه اصلاحات سیاسی موسوم به حسم و بسیاری از اصلاح طلبان موضع تندی نسبت به وی گرفته بودند امیدوار بودند این چشم اندازی را که شاهزاده جوان به نفع آینده عربستان دارد آزادی و مشارکت سیاسی بیشتری را برای مردم فراهم کند.
الجزیره نوشت: در واقع این امید کاذب آنها برخاسته از سرخوردگیهای عمیقی بوده که طی سالهای پیش از آن تجربه کردند، اما اصلاح طلبان سعودی وقتی نشست خبری برای اعلام پیش نویس چشم انداز 2030 به پایان رسید احساس غم و اندوه سنگینی کردند چیزی که بی فایده بودنش در سالهای آتی بیشتر روشن میشود. اصلا همین جنگ یمن هم که به خواست بن سلمان و به رغم همه خسارتهای سنگینی که برای عربستان به بار آورد ادامه دارد ناشی از تصمیمهای نسنجیده و خام این شاهزاده جوان است و بدین شکل ستاره بن سلمان افول کرد.
این گزارش افزود: اما جمال خاشقچی که ناظر چشم انداز 2030 بود تلاش کرد به آن نزدیکتر شود و آن را ابزاری برای ارائه همه افکار و دیدگاههای خود قرار داد. این طرح جدیدی بود که میشد روی آن مانور داد با اینکه خیلیها با آن موافق نبودند از همین رو سیزده مقاله در روزنامه الحیات در خصوص آن منتشر کرد و به بررسی همه موضوعات و ابعاد این چشم انداز پرداخت.
مخالفان و زنگ های خطر
در ماه مه 2017 جمال چمدانهای خود را بست و عازم آمریکا شد، به نظر میرسید که او قصد بازگشت ندارد، بخصوص با قوانین خشک و سختگیرانه ای که حکومت سعودی برای رسانهها وضع کرده و بر ضرورت اظهار وفاداری مطلق به حکومت در عرصه فرهنگی تاکید کرده است.
پس از آن محمد بن سلمان، جانشین ولی عهد سعودی از طریق کودتایی علیه محمد بن نایف ولیعهد وقت به قدرت رسید آن هم با داستانی که از معتاد بودن بن نایف ترتیب داده بود تا بر کرسی او تکیه دهد در سپتامبر همان سال ولیعهد جدید با به راه انداختن موج بازداشتهای گسترده علیه همه مخالفانش یا حتی مخالفان احتمالی خود حتی کسانی که میتوانستند روزی دشمن او شوند، این موج بازداشتها ضربه ای دردناک و غم انگیز برای خاشقچی بود بخصوص که برخی بازداشتیها به دلیل تقبیح اقدامات ولیعهد بازداشت شدند.
«چند سالی بود که با بازداشت تعدادی از دوستانم بسیار رنجور میشدم و چیزی نمیگفتم، نمی خواستم کارم را از دست بدهم، نگران خانوادهام بودم؛ اما این بار انتخاب دیگری کردم خانه، خانواده و شغل خود را رها و صدایم را آزاد کردم و اگر کاری غیر از این میکردم معنایش این بود که به آنهایی که در حبس هستند خیانت میکردم، وقتی خیلیها نمیتوانند صدایشان را بلند کنند، من که میتوانم»
با این جملات مهم و تاثیرگذار، خاشقچی نخستین مقاله خود در «واشنگتن پست» را به پایان رساند، پس از اینکه از سوی این روزنامه برای همکاری به عنوان نویسنده بخش دیدگاه آن دعوت شد، خاشقچی به حکم قرابتی که با واشنگتن پست پیدا کرده و سفرهای مکرری که به واشنگتن داشت رابطه اش با این روزنامه محکم و محکمتر شده بود و شهرت آن خیلی زود زیاد شد طبعا او از این اتفاق خوشحال بود او توانسته بود بعد از همه سختیهای 30 ساله خود حالا آنچه را معتقد بود درست است بدون ترس و واهمهای از ماموران حکومت سعودی بیان کند.
الجزیره افزود: یک روزنامه نگار کشته کار که در خلق مرحله مهمی از تاریخ مطبوعات عربی ایفای نقش کرده بود برای اولین بار در بزرگ ترین روزنامه آمریکایی شروع به نوشتن کرد و بارها در شبکههای عربی نظیر الجزیره، دویچه وله، بی بی سی ، سی ان ان و غیره حضور یافت، آن هم پس از اینکه سالها با خودش بر سر وفاداری به حکومت یا میل به استقلال درگیری داشت، چون در داخل جغرافیای عربستان نیروی سرکوبگری حکومت میکند که به کسی اجازه نمیدهد چیزی غیر آنچه از آنها خواسته میشود بنویسند .
این گزارش افزود: جالب است، خاشقچی در نوشتهها و مصاحبههای تلویزیونی خود مجموعه ایدههای ضد و نقیضی بیان میکرد در حالی که از پایبندی به بیعت با ولی امر سخن می گفت، راس قدرت را به دست داشتن در موج بازداشتهای اخیر در عربستان متهم و تاکید میکرد که به فرمان پادشاه یا ولی عهد این پرونده بسته میشود، علاوه بر اینکه به سیاستهای تحمیلی علیه قطر هم اعتراض داشته و بحران قطر را پوچ و بی فایده تعبیر میکرد، اما در عین حال نمیگذاشت کسی او را معارض توصیف کند.
بنا به این گزارش، جمال میدانست قومش چگونه فکر میکنند، او آنها را شناخته بود از همین رو در سیاست، حامی مرجعیت اسلامی بود و در عین حال از دموکراسی و انتقال مسالمت آمیز قدرت حمایت میکرد اما صاحب گرایشهایی لیبرالی نیز بود.
سرنوشت خاشقچی
در دوم اکتبر جمال وارد ساختمان کنسولگری عربستان شد تا امور اداری مربوط به ازدواج خود را در کنسولگری تکمیل کند، او دو هفته قبلش از واشنگتن آمده بود در آن دو هفته فعالیت رسانهای غیر عادی داشت وقتی به همراه نامزدش به ساختمان کنسولگری رسیدند از او خواسته شد، تلفن همراهش را بیرون بگذارد آن را به نامزدش خدیجه تحویل داد و با او خداحافظی کرد و وارد کنسولگری شد.
جمال از کنسولگری عربستان خارج نشد، دولت سعودی پانزده نفر را از رده نظامیان ویژه خود به کنسولگری فرستاده بود برخی از آنها یار شفیق ولیعهد بودند، آنها با دو هواپیمای ویژه در همان رو خود را به استانبول رسانده بودند، پانزده قاتلی که اصلا حرفهای نبودند برای کشتن خاشقچی به استانبول آمدند و به محضی که خاشقچی وارد کنسولگری شد دنبالش آمدند و پس از یک ساعت در جایی از کنسولگری، جمال زندگی را بدرود گفت.
الجزیره نوشت: رژیم سعودی بزرگترین حماقت طول تاریخ خود را مرتکب شد چیزی که اتفاق افتاد به کل بی سابقه بود، اشاره ضمنی دفتر پادشاهی عربستان به موافقت با عملیات قتل خاشقچی را به یک چهره ملی جاودانه در یاد و خاطره مردم عربستان و جهان مبدل کرد، روزنامه نگاری که کاری نکرده بود جز اینکه بازی را شناخته بود و تصمیم گرفته بود برود.
این وبگاه خبری افزود: اکنون سفارتخانهها و کنسولگریهای عربستان در سراسر دنیا به اتاقهای اعدام مبدل شده است، چشم ها به محمد بن سلمان به چشم یک قاتل مینگرد ، در حالی که این شاهزاده جوان طی دو سال اخیر تلاش داشت چهره یک اصلاح طلبی را از خود به نمایش گذارد که درصدد توسعه و افزایش سرمایه گذاریها در عربستان است.
«باب کراکر» سناتور جمهری خواه کنگره آمریکا هم اظهاراتی تندی را علیه حکومت سعودی و ولی عهد آن بیان داشت و گفت: «همه نشانه ها دال بر این است که خاشقچی بر مبنای اطلاعاتی محرمانه در داخل کنسولگری عربستان کشته شده و اگر این موضوع ثابت شود آمریکا باید عربستان را مجازات کند وی رابطه سنای آمریکا با عربستان را بسیار بسیار ضعیف خواند.».
در همین راستا بیش از بیست طرف و شخصیت معتبر از جمله وزرای چند کشور از حضور در کنفرانس سرمایه گذاری که عربستان تدارک آن را دیده بود اجتناب کردند و چندین طرف همکاری های چند صد میلیونی خود را با عربستان متوقف کردند.
برای مثال ریچارد برانسون ریچارد برانسون، مالک و مدیرعامل شرکت ویرجین اعلام کرد که به روابط تجاری خود باعربستان سعودی پایان می دهد.
برانسون گفته اگر آن چه میگویند درست باشد، همه شرکت های بزرگ غربی باید در تجارت خود با عربستان سعودی تجدیدنظر کنند. برانسون در نخستین گام مشارکت شرکت ویرجین را در پروژه توریستی دریای سرخ معلق کرد.
او همچنین مذاکرات با عربستان برای سرمایه گذاری این کشور در پروژه های فضایی شرکت ویرجین را متوقف کرد.
«ارنست مونیز»، وزیر پیشین انرژی آمریکا هم اعلام کرد که نقشش در پروژه ابر شهر نئوم در عربستان سعودی را تا زمان مشخص شدن پرونده جمال خاشقچی، روزنامه نگاری که از دوم اکتبر پس از ورود به کنسولگری عربستان سعودی در ترکیه ناپدید شده به تعلیق درآورده است.
شرکت «آندیفور» هالیوود نیز از یک پروژه 400 میلیون دلاری خارج شد و «برونو لومیر»، وزیر اقتصاد فرانسه همچنین وزیر تجارت انگلیس و وزیر خزانه داری آمریکا هم سفرهای خود در آن هفته به عربستان را لغو کردند.
در ساعت ده و پنجاه دو دو دقیقه صبح روز شنبه نوزدهم اکتبر و تحت فشارهای بین المللی سهمگین و بی سابقه علیه عربستان این کشور به قتل خاشقچی در داخل کنسولگری خود در استانبول اعتراف کرد.
خبرگزاری رسمی عربستان(واس) در بیانیه ای گفت: نتایج تحقیقات اولیه همچنین آشکار کرد که رایزنیهای میان مظنونان و شهروند جمال خاشقچی در خلال حضور وی در کنسولگری عربستان در استانبول آنطور که باید پیش نرفت و روالی منفی به خود گرفت که منجر به درگیری و منازعه برخی از آنها با شهروند جمال خاشقچی شد. این منازعه در نهایت شدت گرفت و باعث مرگ خاشقچی و تلاش مظنونان برای مخفی کردن وقایع شد.
الجزیره نوشت: اما چهار واقعیت، همه روایت دروغین حکومت سعودی درباره قتل خاشقچی را برملا کرد.
در چهارم اکتبر دو روز پس از وقوع جنایت قتل خاشقچی کنسولگری عربستان در صفحه توئیتر خود نوشت: کنسولگری عربستان در استانبول همه آنچه در رسانهها درباره ناپدید شده جمال خاشقچی شهروند سعودی پس از خروجش از ساختمان کنسولگری مطرح میشود مورد پیگیری قرار میدهد و با مقامات محلی کشور برادر ترکیه برای روشن شدن ابعاد این حادثه هماهنگیهای لازم را به کار خواهد بست.
اما حقیقت دوم ویدیویی متعلق به «محمد العتیبی»، کنسول عربستان است که هیاتی از رویترز را که در تاریخ ششم اکتبر در استانبول به حضور پذیرفت نشان میدهد و در صحنهای کوتاه درهای دفتر خود را به روی دوربین رویترز گشوده تا ثابت کند که خاشقچی آنجا نیست.
اما حقیقت سوم اظهارات خالد بن سلمان سفیر عربستان در واشنگتن و برادر ولیعهد سعودی است که در تاریخ هشتم اکتبر به واشنگتن پست گفت: «محال است کارکنان کنسولگری چنین جنایتی را مرتکب شده باشند و آن را کتمان کنند بدون اینکه ما از آن بی اطلاع باشیم».
اما حقیقت چهارم خیلی زود لو رفت. در پنجم اکتبر محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی در پاسخ به سوال بلومبرگ درباره اینکه خاشقچی در داخل کنسولگری کشته شده یا خیر گفت: نه داخل کنسولگری خبری نبوده است.
دروغ روایات عربستان که در شش روز اول قتل خاشقچی از سوی شخص ولیعهد، حاکم کنونی عربستان ارائه میشد لو رفت و او را در تنگنای شدیدتری قرار داد، همان شب پادشاه طی فرمانی شماری از مقامات درجه اول خود را برکنار کرد که در راس آنها «احمد عسیری»، سخنگوی سابق عملیات «طوفان قاطعیت» علیه یمن و نائب رئیس سرویس اطلاعات عربستان و از مهره های بن سلمان بود و همچنین «سعود القحطانی» که وفادار خالص ولیعهد بود و سال ها به دلیل برخورداری از اختیارات بی حد و حصر به برخورد سرسختانه با رسانهها، فعالان و و اندیشمندان و نخبه@های سعودی شهرت داشت.
الجزیره نوشت: بن سلمان تلاش داشت با این کار تیر اتهام را از سمت خود به سمت افراد دیگری یعنی سعود القحطانی، احمد عسیری و ماهر مطرب و دیگران نشانه رود، اما این ترفند او هم جوری که می خواست موفق نبود و از شدت تنش وی با کشورهای دنیا که او برایشان اهتمام خاصی قائل بود نکاست، شاهزاده جوان راه را گم کرده و در چاهی پر از عقرب گرفتار آمده که نمیتواند خود را از آن نجات دهد.
ترکیه ایها هم تا توانستند هر گونه اسناد و اخبار مربوط به قتل خاشقچی را منتشر کردند، مرگبارترین سلاح را در دنیای سیاست بکار گرفتند به تعبیر آنها جنایتی سیاسی به وقوع پیوسته بود پس از اعتراف رسمی عربستان به قتل خاشقچی ویدیوی جدیدی از «مصطفی مدنی»، یکی از اعضای پانزده نفره جوخه اعدام خاشقچی منتشر شد، او در حالی که لباسهای خاشقچی را پوشیده بود کنسولگری را ترک کرده و خیلی مطمئن با نفر همراه خود وارد یک سرویس بهداشتی عمومی می شود که در آنجا لباس خاشقچی را عوض کرده و لباس خودش را می پوشد.
الجزیره نوشت: صحنه بسیار تراژیکی به وقوع پیوسته بود، اما مدنی پس از آن، خیلی سرخوش برای رفتن غذا به رستورانی می رود و در آنجا با نفر همراهش، مشغول گفتن و خندیدن میشود در حالی که حادثه بسیار وحشتناک به وقوع پیوسته بود جسد خاشقچی را بی هیچ حرمتی عریان کرده و صلاح الطبیقی پزشک کالبد شکافی دربار با چاقو و اره خود به شیوه داعش جسد خاشقچی را تکه تکه کرده بود.
این گزارش افزود: وقتی مدنی خیلی راحت و مطمئن لباس جمال را به تن کرده و در خیابانهای استانبول قدم میزند بعد از آن هم برای صرف ناهار میرود و با همراهش بگو بخند میکند این صحنه هولناک تنها یک معنا دارد اینکه این ها این حالتها حالت فردی نیست که برای بار نخست مرتکب چنین جنایتی شده باشند مطمئنا او در حق دیگران هم مرتکب جنایات مشابهی شده است اما از بدشناسی آنها کسی را نداشتند که منتظرشان باشد.
الجزیره آورده است: حرف قابل توجه عادل الجبیر هم در واکنش به قتل خاشقچی این بود که« تدابیر لازم برای عدم تکرار چنین حوادثی اتخاذ خواهد شد»، گویی الجبیر کارمند شهرداری است و درباره یک آتش سوزی کوچک یا فروریختن یک ساختمان دو طبقه صحبت میکند، وی همچنین دست داشتن نزدیکان ولیعهد سعودی در این جنایت را تکذیب کرد و مدعی شد «هیچ یک از رهبران سعودی از جمله بن سلمان اطلاعی در خصوص قتل خاشقچی نداشتند».
این وبگاه خبری نوشت: به هر حال الجبیر چون روی نرم و دیپلماتیکتر نهاد حکومتی وحشی سعودی است که منتقدان خود را بازداشت و مخالفان خارج را ربوده و مرتکب ترورهای سیاسی می با ایفای چنین نقشی در پرونده خاشقچی سعی داشت کوهی از زغال را از صورت حکام سعودی بشوید.
بنا به این گزارش، حکومت جدید سعودی که هنوز که به ضرورت حاکمیت قانون و نهادهای قانونی متقاعد نشده است سعی میکند هر گونه برخورد جهانیان با همه اشکال اعتراضات اجتماعی در داخل این کشور و بقیه مسائل را به حاشیه ببرد، عربستان همواره تلاش کرده موضوع مورد بحث و جنجال در محافل بین المللی چه در سطح سیاسی و چه در سطح رسانه ها یا نهادهای آکادمیک نباشد آن هم از طریق پولهایی که برای آنها هزینه میکند یا رابطه کاری که به طور اساسی با تصمیم سازان در آمریکا و انگلیس دارد، چرا که فضای تامین منافع این کشورها را در منطقه برایشان فراهم می کند.
الجزیره آورده است: در عربستان شهروندان هر که میخواهند باشند حق ندارند دیدگاهی سیاسی یا دینی مخالف مسیری که کاخ الیمامه در ریاض تعیین کرده داشته باشند در غیر این صورت صاحب چنین دیدگاه هایی در معرض تبعید، مجازات، و یا مثل جمال، مرگ قرار دارند.
در پایان این گزارش آمده است: تنها یک ناظر هم میتواند به وضوح متوجه شود که حکومت حاکم بر عربستان مشکلاتی در سطح ساختار سیاسی خود دارد و شکافهای قانونی در آن روز به روز عمیقتر میشود در عین حال که تاکنون تنها به یک منبع اقتصادی تکیه دارد، آن هم نفت، و همه راه حلهای آن برای تغییر شکل بازار موقتی بوده است و سیاستی هم که بر این کشور حکومت میکند مبتنی بر نشان دادن عکس العمل است سیاستی که به نظر میرسد عربستان بهای سنگینی برای آن داده همان گونه که در قضیه قتل خاشقچی اتفاق افتاد، تا زمانی که واقعیت اجتماعی و سیاسی عربستان فرصتی برای عبور از این منجلاب سیاسی فراهم کند.
منبع: فارس
انتهای پیام/
نظر شما