به گزارش گروه فرهنگی قدسآنلاین، «... در پادگان لویزان تیراندازی شده... عدهای از افسران گارد شاهنشاهی در سالن ناهارخوری کشته شدهاند...». خبر در نگاه اول به شایعه میزد. آن روزها بازار خبرهای شایعه وار و شایعههای خبرنما داغِ داغ بود. روزنامهها تعطیل بودند و از خبرهای رادیو و تلویزیون، فقط میشد به اطلاعیههای حکومت نظامی و ساعتهای منع رفت و آمدش اعتماد کرد! مردم باید به همان خبرهایی که در راهپیماییها، مساجد، دورهمیهای خانوادگی و کوچه و خیابان منتشر میشد، بسنده میکردند. راست و دروغش را هم روزها و حوادث آینده مشخص میکرد. برای همین، ظهر روز بیستم آذر سال ۱۳۵۷ وقتی خبر تیراندازی و کشته شدن افسران گارد شاهنشاهی، دهان به دهان میان مردم میگشت، هنوز خیلیها به راست یا دروغ بودنش شک داشتند.
خودتان را بگذارید جای شاه!
ماجرای حمله به ناهار خوری پادگان لویزان و کشته شدن افسران گارد شاهنشاهی از آن حکایت هایی است که با وجود اسناد و مدارکی که پس از پیروزی انقلاب به دست آمد، افشاگریهای مقامهای مختلف حکومت پهلوی، اظهارات شخصیتهای نظامی و غیرنظامی و... هنوز هم نمیشود درباره ماهیت آن، انگیزههای عاملان این حمله و تعداد واقعی کشته شدگانش با قطعیت و اطمینان حرف زد.
نتیجه این حمله اما شاید تنها موردی باشد که میتوان درباره آن با اطمینان حرف زد. در اوج رخدادهای انقلاب، گسترش راهپیماییهای اعتراض آمیز، ماندگار شدن حکومت نظامی، واگذاری ریاست دولت به یک ارتشبد، فرار هر روزه سربازان و نظامیان از پادگانها به دستور امام خمینی(ره)، تنها امید رژیم پهلوی به حامیان خارجیاش بود و بعد هم به نظامیان وفادار «گارد جاویدان». تشکیلاتی که مأموریت اصلیاش حفاظت از شاه، خانواده سلطنتی و کاخ هاست و اگر کار به جاهای باریکتر بکشد وارد عمل میشوند. حالا، بلاتشبیه خودتان را بگذارید جای شاه و دیگر وابستگان دربار! در چنین وضعیتی اگر خبر میرسید که از قلب تشکیلات نظامی مورد اعتمادتان که آن را برای روز مبادا آموزش دادهاید، چند نفر دست به تفنگ شده و تعداد زیادی از افسران گارد جاویدانتان را کشتهاند، چه حالی به شما دست میداد؟ با وجود چنین وضعیتی آیا دیگر امیدی به بقا و دوام تاج و تخت شاهنشاهی داشتید؟ اهمیت ماجرای حمله به ناهارخوری پادگان لویزان دقیقاً به پاسخی بستگی دارد که شما به این پرسشها میدهید.
لاپوشانی
اول برویم سراغ اسناد و مدارک به جا مانده و بعد هم کمی از اظهارنظرها و نقل قولهای مختلف درباره این ماجرا را بیاوریم. در نامهای که با عنوان «گزارش محرمانه ستاد بزرگ ارتشتاران» در میان اسناد و مدارک آن دوره دیده میشود، آمده است: «... در ساعت ۱۳ مورخ ۲۰/۹/۱۳۵۷ یک نفر درجه دار و دو نفر سرباز مسلح به ناهارخوری گارد شاهنشاهی واقع در لویزان تیراندازی نمودند که در نتیجه سه نفر افسر گارد شاهنشاهی و یک نفر هوانیروز مأمور به گارد و سه نفر درجه دار کشته و ۱۹ نفر نیز مجروح شدند...».
البته این گزارش بیشتر از آنکه واقعاً محرمانه باشد، یک لاپوشانی به نظر میرسد و انگار هدفش این است که مقامهای بالاتر و دربار با دیدن آن پی به اهمیت حادثه و ابعادش نبرند! چرا که روزنامه رسالت در سال ۱۳۸۸ در گزارشی از قول روزنامه کیهان سال ۱۳۵۷، تعداد کشته و زخمیهای این حادثه را ۱۷۲ نفر ذکر میکند! به این آمار هم چندان اعتمادی نیست و سایتهای بسیاری هم هستند که در مطالب مشابه از همین شماره روزنامه کیهان، ماجرا را نقل کردهاند اما اشاره به رقم ۱۷۲ نفر نکرده و فقط گفتهاند عاملان حادثه یک افسر، ۲ درجهدار و ۴ سرباز وظیفه بودهاند.
در گفتههای « حسین فردوست» هم در این باره میخوانیم: «سرتیپ خاتمی، فرمانده ضداطلاعات گارد به دفتر آمد و گفت که جریان بدی در غذاخوری گارد در لویزان اتفاق افتاده. ظهر امروز موقعی که ۶ هلیکوپتر مأمور به گارد به زمین نشسته و سروصدای زیادی به پا کرده بودند، دو نفر درجه دار وارد غذاخوری شده و با مسلسل افسران را تهدید میکنند که با دست بالا بایستند و چند تیر شلیک میکنند». همین حالا هم اگر به منابع مختلفی که در این باره مطلب نوشتهاند مراجعه کنید با آمار و ارقام متفاوتی چون ۵۰ کشته، ۴۷ کشته، ۷۲ کشته، ۷ کشته و... رو بهرو میشوید!
چند فرضیه
درباره انگیزه عوامل این حمله نیز مانند ماجرای اعداد و ارقام با حرفهای ضد و نقیض و متفاوتی رو بهرو هستیم. در نتیجه مجبوریم مثل کارآگاهان فیلمهای پلیسی، چند فرضیه را عنوان کرده و سپس درباره شان حرف بزنیم. احتمال اول که همان روزها نیز درباره آن حرف و حدیثهای فراوانی در میان انقلابیون و نظامیها دهان به دهان میشد، این بود که ژنرال «هایزر» به ایران آمده، نقشه کودتا را طراحی کرده و حالا قرار است کودتاچیان از پادگان لویزان، مقدمات این کودتا را با کشتار مردم کلید بزنند.
بنابراین چند نفر از انقلابیون نفوذی در گارد شاهنشاهی این حمله را ترتیب میدهند تا برخی از عوامل کودتا را به قتل برسانند. احتمال دوم این بود که رژیم با توجه به کشتار ۱۷ شهریور که به دست یک واحد از گارد شاهنشاهی انجام گرفته بود، این بار هم قصد دارد کشتار بزرگی را در روزهای آینده انجام دهد. انتقال چندین هلی کوپتر هوانیروز به لویزان و تحرکاتی که در حضور نظامیان بلند پایه دیده میشد، این احتمال را پررنگتر میکرد. احتمال سوم هم انتقامجویی چند افسر و درجه دار گارد جاویدان از همقطاران و افسران مافوق شان است. البته احتمال سوم خودش دو شاخه دارد. شاخه اول میگوید هدف این بود که با کشتن تیمسار «بدره ای» انتقام کشتار ۱۷ شهریور گرفته شود و شاخه دوم هم آن را فقط یک انتقامجویی یا عمل خودسرانه توسط چند افسر، درجه دار و سرباز مرتبط با انقلابیون میداند که کاسه صبرشان سر رفته بود.
فرصت طلبی چپیها
اگرچه برخیها این عملیات را یک اقدام شجاعانه اما نسنجیده و ناپخته میدانند، برخیها نیز از عوامل این ماجرا یعنی «سروان سید ایوب حسنزاده، گروهبان دوم اسماعیل سلامتبخش، سرباز وظیفه ناصرالدین امیدیعابد» و چند سرباز دیگر،هنوز هم با عنوان شهید نام میبرند. البته در همان روزهای نخست، با وجود تلاش فرماندهان گارد و دربار برای لاپوشانی یا کم اهمیت نشان دادن ماجرا، وقتی خبر این عملیات به بیرون درز میکند، خیلیها با صدور اعلامیه آن را به نام خودشان سند میزنند. از جمله اعلامیهای که از طرف گروهی به نام « ارتش انقلابی ایران» منتشرمی شود و لحن شعارگونهاش نشان میدهد طرفداران چریکهای فدایی خلق یا سازمان مجاهدین آن را تنظیم کرده باشند. در این اطلاعیه با اینکه ادعا شده ۷۲ نفر از گارد جاویدان کشته شدهاند اما فقط نام ۶ افسر برده شده است که به نظر میرسد از جمله کشته شدگان باشند.
در اینکه هم نیروهای انقلابی و هم طرفداران تفکرات مارکسیستی و حزب توده، در ارتش و حتی گارد جاویدان رسوخ کرده و حتی در دل این مجموعه، تشکیلات مخفی به راه انداخته و با برخی سران انقلاب ارتباط داشتند شکی نیست. اما وصیتنامههای به جا مانده از « اسماعیل سلامت بخش و امیدی عابد» که روز قبل از عملیات آن را نوشته و با اعضای خانواده شان از عاشورا، قیام امام حسین(ع) و... حرف زدهاند، نشان میدهد نمیتوان آنها را منتسب به گروههای چپی دانست.
مژههای سوخته
ماجرا جالبتر میشود وقتی بدانید شهید «یوسف کلاهدوز» نیز از جمله افسران حاضر در غذاخوری بوده و جان سالم به در برده است. در کتاب «مژههای سوخته» که زندگینامه شهید یوسف کلاهدوز به قلم فرزندش حامد است، میخوانیم: «کلاهدوز خبردار شده بود که رژیم، طرحی برای سرکوب مردم در روز عاشورا دارد... به این نتیجه رسید که باید برای مقابله با عملیات سرکوب تظاهرکنندگان، نقشهای را که از مدتها قبل روی آن کار میکردند عملی کنند. نقشه، اجرای عملیات گروه نفوذی در گارد جاویدان بود... در جلسهای مخفی، یوسف هدف عملیات را تشریح کرد و برنامهای برای به دست آوردن دو مسلسل و یک اسحله کمری تنظیم کردند... خبر بعدی این بود که روز عاشورا ازهاری (نخست وزیر) به پادگان لویزان خواهد آمد تا خودش مستقیم عملیات سرکوب را فرماندهی کند. اینجا بود که نقشه ترور افسران گارد شکل گرفت... موقع ناهار حدود صد نفر از افسرها در سالن نشسته بودند.
یوسف هم میانشان بود و انتظار میکشید. امیدیعابد و سلامتبخش از راه رسیدند. نگهبان بالا را با چاقو زدند و از پلهها پایین رفتند. امیدیعابد توی در شمالی ایستاد و سلامتبخش توی در جنوبی. با صدای بلند خبردار دادند. افسرها خیال کردند ازهاری آمده است. همه بلند شدند. امیدیعابد فریاد زد: «خدا، قرآن، خمینی» و آتش کرد... سلامتبخش هم از جنوب سالن، افسرها را به رگبار بست. یوسف رفت زیر میز... عده زیادی کشته شدند. یوسف خودش را به پنجره رساند و از سالن بیرون رفت. توی محوطه سوار یکی از تانکها شد و روشن کرد و مانور داد... ».
متهورانه اما...!
برخیها اما نمیپذیرند که شهید «کلاهدوز» آن طور که فرزندش نقل کرده طراح عملیات بوده باشد. حضور این شهید در گارد جاویدان و همچنین همکاری با جریان انقلابی و مذهبی در سالهای پیش از انقلاب، قابل تردید نیست اما اینکه به عملیاتی دست بزند که در آن تعداد زیادی افسر و درجه دار به روش ترورهای بی هدف کشته و زخمی شوند، جای شک و تردید دارد. سایت «مشرق» در آذرماه ۱۳۹۵ به نقل از امیر سرتیپ «محمد رضا رحیمی» که از پایه گذاران هستههای مقاومت انقلابی در ارتش بوده، مینویسد: «گرچه اقدام عاملان تیراندازی از لحاظ سیاسی و تضعیف روحیه رژیم ستمشاهی و تقویت روحیه انقلابیون بسیار مهم و مؤثر بود ولی به لحاظ شرعیجرم و گناه محسوب میشود... به نظر میرسد این دو جوان انقلابی تحت تأثیر شایعه بمباران تظاهرات بهعنوان یک حرکت بازدارنده به این اقدام متهورانه دست میزنند... در طول نزدیک به ۴۰ سال که از کشته شدن این افراد در ناهارخوری گارد میگذرد، هیچ سازمان و مقامی به سراغ بازماندگان آنان نرفته و از حال و روزشان خبری گرفته نشده است... شایعه کردند که افراد کشته شده در ناهارخوری گارد همگی از سرسپردگان شاه بوده که به دست دو نفر نظامی انقلابی به هلاکت رسیدهاند. این تعبیر ناجوانمردانه و غیرمنصفانه در حق نظامیان مظلوم و بی گناه حادثه ناهارخوری، برسینه خانوادهها و فرزندان آنان سنگینی میکند».
انتهای پیام/
نظر شما