تمام لحظات پیروزی انقلاب را در ذهن دارم
ماجرا اینطور شروع میشود که نوشتههای پشت شیشه یک مغازه فروش لوازم یدکی موتورسیکلت در خیابان مجلسی، نظرم را جلب میکند، نزدیکتر میروم، با خواندن تحلیلهای سیاسی، فرهنگی و اخبار روز جامعه پشت شیشههای این مغازه، کنجکاو میشوم بدانم صاحب این ایده خلاق چه کسی است، متن زیر حاصل این گفتوگوی خواندنی است:
حسن میرزایی متولد ۱۳۴۲ در محله طبرسی مشهد و پدر ۴ فرزند است که اگر چه در زمان پیروزی انقلاب، نوجوانی ۱۵ ساله بوده، اما بهگفته خودش تمام لحظات انقلاب، از تشییع پیکر شیخ احمد کافی تا ۹ دی ۵۷ و روز پیروزی انقلاب اسلامی را لحظه بهلحظه در ذهن دارد.
اگر جوانان بهجبهه نروند فردای قیامت باید جوابگوی رسول الله(ص) باشند
نگاه نجیبانه برادر شهیدش از درون قاب قدیمی داخل قفسه نظرم را جلب میکند، میپرسم شما هم در جنگ شرکت کردهاید؟ میگوید: از خانواده ما، برادرم شهید شد، جنگ در شرایطی آغاز شد که مادرم فوت کرده بود و پدرم بهخاطر بیماری شرایط مساعدی نداشت و بههمین خاطر در روستا زندگی میکرد، من و برادر و خواهرم تنها در مشهد زندگی میکردیم و حتما نیاز بود یکی از ما دو برادر کنار خواهرمان باشیم، بنابراین، برادرم رفت و من کنار خواهرم ماندم، اما بعد از عملیات رمضان، امام(ره) پیامی دادند و فرمودند که اگر جوانان بهجبهه نروند فردای قیامت باید جوابگوی رسول الله(ص) باشند، این جمله برای راهی شدن خیلی از جوانان کافی بود، حال و هوای کار کردن از سرم بیرون رفته بود، باوجود اینکه برادرم هم در جبهه بود، من هم عازم شدم.
از تنها ماندن خواهرش که میپرسم، میگوید: وقتی که برادرم من را در اهواز دید شوکه و ناراحت شد، مرخصی گرفت و برگشت مشهد تا من بتوانم مدتی در جبهه باشم، آن زمان من تقریبا ۱۶ سالم بود ولی برادرم سنش از من کمتر بود.
کار فرهنگی در بعضی موارد بیشتر جواب میدهد
خوب میدانم صحبت از جنگ و جبهه که بهمیان بیاید حرفهای ناگفته زیادی در سینه رزمندهها است، اما با توجه بهمراجعات مشتریها، مجبور میشوم مسیر بحث را بهسمت موضوع اصلی گفتوگو هدایت و خودم را از شنیدن خاطرات قشنگ جنگ و جبهه محروم کنم، بنابراین، میپرسم چطور شد که ایده نوشتن تحلیل و چسباندن آنها پشت شیشه مغازه در ذهنتان شکل گرفت؟ لبخندی میزند و صدایش را صاف میکند و میگوید: موضوع بهسالها قبل برمیگردد، ما از اول انقلاب با تشکیل بسیج مستضعفین بهفرمان امام راحل(ره)، در بسیج کار فرهنگی میکردیم، یکی از اقداماتمان هم این بود که با کمک بعضی از دوستان همفکر در پایگاه، اولین نمایشگاه آثار چاپ شده و چاپ نشده شهید مطهری را در اطراف حرم برگزار کردیم، حدودا ۱۵ سال در مسجد کار فرهنگی انجام میدادیم، ما در مسجد دفتر کوچکی حدودا دو متر و نیم تا سه متر داشتیم، اما فعالیتهایمان انعکاس استانی و کشوری داشت.
تصمیم گرفتم در همان مغازه موتورسازی خودم روشنگری و کار فرهنگی کنم
وی ادامه میدهد: بعد از آن گفتم خدایا چکار کنم که رسالت انقلابیام را انجام دهم، آن زمان نبش علیمردانی ۷، مغازه موتورسازی داشتم، تصمیم گرفتم کار فرهنگی را درمغازهام شروع کنم، این موضوع مربوط بهسال۷۴ است، عدهای از مسؤولان نظام متوجه جریان خزنده نفوذ در کشور شده بودند که بهشخص رئیس جمهور وقت برمیگشت، زمانی که رئیس دولت اصلاحات از این موضوع مطلع شد، ادعا کرد که میخواهند بر علیه او و رای مردم کودتا کنند، با این شرایط جو سنگینتر شد و کسی جرات انتقاد نداشت.
این فعال فرهنگی ادامه میدهد: من با حس این شرایط و جو سنگین و مظلومنمایی رئیس دولت اصلاحات، تصمیم گرفتم در همان مغازه موتورسازی خودم روشنگری و کار فرهنگی کنم، اوایل برای جذب مخاطب مطالب را تیتروار و خیلی درشت مینوشتم، بهعنوان مثال، در ابعاد یک متر روی شیشه مینوشتم که «جوان فیلمت نکنند!» بعد که دیدم مخاطب جذب شد مطالب را فشردهتر با خط ریزتر مینوشتم.
کمک افراد دغدغهمند برایم جالب بود
درباره عکسالعملهای مردم نسبت بهاین فعالیت سوال میکنم، پاسخ میدهد: بعد از مدت کوتاهی، کار بهجایی رسید که افراد مطالبی را از نشریات مختلف میآوردند تا پشت شیشه مغازه بنویسم و بهاین ترتیب باز نشر پیدا کند، حتی اگر مغازه نبودم از زیر در میانداختند داخل، این را هم بگویم که آن زمان چون مانند امروز گوشیهای هوشمند نبود، مطالب در نشریات مختلف بهچاپ میرسید، بهخصوص یک سری نشریات زنجیرهای بر سایر نشریات غلبه داشتند که بهمقدسات هم توهین میکردند، اینها را برایم میآوردند تا نسبت بهمطالبش روشنگری کنم، نمونه دیگر اینکه من اصلا مازیار بیژنی را نمیشناختم، یک بار یک بنده خدایی حدود ۵۰ عدد از کاریکاتورهای بیژنی را آورد و گفت، اینها را برای جذب مخاطب و روشنگری نسل جوان پشت شیشه مغازهات بچسبان، کمک افراد دغدغهمند برایم جالب بود، خلاصه کمکم مخاطب جذب شد، بهطوری که جلوی مغازی ما تبدیل بهیک پاتوق شده بود، بعضی مواقع بحثهای سیاسی و فرهنگی تا ساعت ۴صبح ادامه پیدا میکرد.
نظر همسر و فرزندانش را درباره این فعالیت که میپرسم، میگوید همسرم خواهر شهید و یک زن انقلابی است، خانواده من نهتنها مخالف نیستند که حتی در جمعآوری مطالب یا طراحی کاریکاتورهایی که روی شیشه میچسبانم، همکاری هم میکنند.
حرف اگر حساب باشد مخاطب خودش را جذب میکند
برایم جالب است بدانم واکنش مخالفان تفکر انقلابی با شیشه نوشتههای میرزایی چیست، وی در پاسخ میگوید: کسانی که مخالف بودند میآمدند، با من بحث میکردند و میگفتند تو ترسو و بزدلی که آمدهای یک جای پرت را برای این فعالیتها انتخاب کردهای، اگر مردی بیا برو در خیابان دانشگاه، من هم میگفتم حرف اگر حساب باشد، مخاطب خودش را جذب میکند.
میرزایی میگوید: آن زمان در نشریه سوره مطلبی نوشته بود که چه کسی گفته کار فرهنگی باید فقط در محیط فرهنگی انجام شود؟ میشود در محیطهای دیگر هم کار فرهنگی انجام دهید، کنار نفت و روغن و بنزین، یک نفر در ۲۰ متری طلاب مشهد، کار فرهنگی میکند، من آن موقع موتورسازی داشتم و بیشتر دستم در روغن و نفت بود!
بهفیلم تبلیغاتی رئیس دولت اصلاحات واکنش نشان دادم
از این فعال فرهنگی میخواهم برایمان خاطرهای تعریف کند، بعد از کمی مکث میگوید: رئیس دولت اصلاحات در دور دوم انتخاباتش با کمک چند کارگردان یک فیلم تبلیغاتی تاثیرگذار ساخته بود، زمانی که از تلویزیون پخش شد تصمیم گرفتم برایش مطلب روشنگری بنویسم، یک شب تا صبح نخوابیدم و مطلبی با این مضمون نوشتم: «همه چیز آماده است، پول، زور، مکر، فریب و نیرنگ، نور، دکور، هنر پیشه نقش اول، صدا، دوربین حرکت، ای جوان، من فقط رای تو را میخواهم، من آمدهام تا تو را رنگ کنم، همه اندر کارند که تو را فیلم کنند، زنده باد آزادی، سهم من از این رای، دولت و مکنت و ثروت باشد، سهم تو از این رای خجلت و نکبت و افلاس بود، 2 یا 3 میلیون معتاد، 2 یا 3 میلیون بیکار، اینهمه مغز که در حال فرار، در بهدر گشتن فرهیختهها یا که خوابیدن چرخ تولید یا که وا ماندگی نسل جوان، بهتو مربوطی نیست، تو فقط رای بده و برو حال کن با همه ماهرُخان، تو فقط رای بده و رپی و هوی متال شو، تو فقط رای بده بعد از آن تو برو غاز بچران و آن را در ابعاد ۴ متر پشت شیشه چسباندم، کمکم مردم ایستادند و شروع کردند بهخواندن بهطوری که خیابان بند آمد و خودروها نمیتوانستند تردد کنند.
رئیس دولت اصلاحات گفته جامعه چند صدایی، من هم یکی از آن صداها هستم
درباره برخورد مخالفان این نوشته که سوال میکنم، میگوید: اتفاقا در آن جمعیت، مخالفان بیشتر بودند و اعتراض کردند که اینها چیست نوشتهای؟ جمع کن، وقتی دیدند کوتاه نمیآیم با فرمانداری تماس گرفتند و چند نفر از فرمانداری آمدند و گفتند، کارتان غیرقانونی است، من هم گفتم خیر، غیرقانونی نیست، رئیس دولت اصلاحات گفته جامعه چند صدایی، من هم یکی از آن صداها هستم، بهانه آوردند که چون خیابان را با این نوشته روی شیشه بند آوردهای، باید مطلب را از روی شیشهبرداری و از طریق بیسیم مطلب را برای فرمانداری خواندند، گفتم فقط زمانی مطلب را برمیدارم که حکم قضایی بیاورید، آنها هم رفتند و دیگر حرفی نگفتند.
برایم شبنامه، ناسزا، بد و بیراه و تهدید داخل مغازه میانداختند
میپرسم بعد از رفتن ماموران فرمانداری، مردمی که مخالف بودند هم رفتند؟
سری تکان میدهد و میگوید: کسانی که مخالف بودند آمدند شیشه را شکستند و تا مدتی شبها برایم شبنامه، ناسزا، بد و بیراه و تهدید داخل مغازه میانداختند.
رادیو و تلویزیون تبدیل بهحیات خلوت دولت شده است
درباره برخوردهای موافقان و افراد انقلابی که سوال میکنم، میگوید: بارها افرادی آمدند تشکر کردند و گفتند، تو چشم و گوش بچههای ما را باز کردی و از انحراف آنها از مسیر انقلاب جلوگیری کردی، خیلی وقتها افراد مراجعه میکنند و میگویند، این تحلیلهایی که شما مینویسی، فضای واقعی جامعه را مجسم میکنی نه آن چیزهایی که از طریق رسانه عنوان میشود، رادیو و تلوزیون تبدیل بهحیات خلوت دولت شده و واقعیت جامعه را منعکس نمیکند.
برای هرکدام از این مطالبی که پشت شیشه میچسبانی، چقدر پول میگیری؟
سوالی ذهنم را مشغول کرده که از پرسیدنش شرم دارم، اما دل را بهدریا میزنم و میپرسم تا حالا شده کسی بهشما مزدور و اجیر شده بگوید؟ میرزایی پاسخ میدهد: بله اتفاقا این حرفها را کم نشنیدهام، اوایل عدهای میگفتند تو حقوق بگیری، تو مزدوری و صریحا میپرسیدن،د برای هر کدام از این مطالبی که پشت شیشه میچسبانی، چقدر پول میگیری؟ اما کمکم اعتراف کردند حرفهایی که تو میزدی درست بود و اکنون یک حالتی پیدا شده که یک عده بههمین نوشتههای پشت شیشه ما عادت کردهاند و اگر یک روز برای نظافت شیشهها، نوشتهها را بردارم، میپرسند چرا نوشتهها را برداشتهای؟
میپرسم غیر از آن موردی که از فرمانداری تذکر دادند، آیا موارد دیگری پیش آمده است، میگوید، نه فقط همان یک بار بود.
خیلی از مخالفهای دیروزی حالا میآیند و خداقوت میگویند
درباره برخورد مخافان میپرسم، میگوید: اکنون شرایط خیلی خوب شده، خیلی از مخالفهای دیروزی حالا میآیند و خداقوت میگویند، خیلی از فرماندههای بسیج که برای زیارتی بهمشهد میآیند، میگویند میخواهیم الگوی شما را در جاهای دیگر هم پیاده کنیم.
از آقای میرزایی میپرسم آیا تا حالا جای دیگری هم از این کار شما الگو برداری کردهاند، پاسخ میدهد: در یکی از ییلاقات طرقبه یک نفر این کار را میکند، یک خطاط هم در قم این کار را انجام میدهد، چند وقت پیش هم یک نفر اهل تهران آمد و گفت، من هم قصد دارم در مغازه سوپر مارکتی که نزدیک راه آهن تهران دارم برنامهای مانند شما اجرا کنم.
در حالی که ادعاها و رفتار ضد فرهنگی بعضی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و چهرههای فرهنگی سبب ناامیدی انسان از شرایط فرهنگی جامعه میشود، عبور از محله اصیل طلاب در مشهد حال ما را خوب میکند.
انتهای پیام/
نظر شما