تحولات لبنان و فلسطین

براساس گزارش خبرگزاری صداوسیما و آمار منتشر شده از مرکز آمار ایران، 91.4  درصد مردم ایران بیننده برنامه‌های سیما هستند؛ این در حالی است که برنامه‌های ترکیبی دینی، گفت‌وگو محور و ویژه‌برنامه‌های مذهبی بخش قابل توجهی از برنامه‌های تلویزیون را بویژه در ماه رمضان، محرم و دیگر مناسبت‌های تاریخی به خود اختصاص داده است.

حلقه مفقوده ما
شناخت نیاز
مخاطب است

صبا کریمی/

براساس گزارش خبرگزاری صداوسیما و آمار منتشر شده از مرکز آمار ایران، 91.4  درصد مردم ایران بیننده برنامه‌های سیما هستند؛ این در حالی است که برنامه‌های ترکیبی دینی، گفت‌وگو محور و ویژه‌برنامه‌های مذهبی بخش قابل توجهی از برنامه‌های تلویزیون را بویژه در ماه رمضان، محرم و دیگر مناسبت‌های تاریخی به خود اختصاص داده است.

با این حال اما سؤال اینجاست که تا چه‌اندازه این برنامه‌ها در تبلیغ و ترویج دین مؤثر بوده اند و ساخت آن‌ها تا چه میزان برپایه نیاز مخاطب و جامعه امروز بنانهاده شده است. مجید یراق‌بافان از مجریان قدیمی رادیو و ‌تلویزیون است که نخستین برنامه سحرگاهی تلویزیون را با عنوان «شمیم سحر» تهیه و کارگردانی کرده و روی آنتن برده است. وی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی دارد و در کارنامه کاری خود ده‌ها برنامه دینی را تهیه کرده و مجری بسیاری از برنامه‌های ترکیبی و مذهبی بوده است. با او درباره برنامه‌سازی دینی و آسیب‌ها و فرصت‌های چنین تولیداتی به گفت‌وگو پرداختیم که مشروح آن را می‌خوانید.

شاید از نخستین پرسش‌هایی که درباره برنامه‌های ترکیبی و دینی تلویزیون در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود، این باشد که چرا فضای این برنامه‌ها اغلب حزن‌آلود یا بسیار جدی است و در بسیاری از این برنامه‌ها خبری از نشاط و شادی نیست؟

به نظرم در این بحث دو نکته اساسی وجود دارد؛ نخست اینکه تعریف ما از شادی اشتباه است و کسانی که این شبهه را وارد می‌کنند که برنامه‌های ترکیبی و مذهبی فضای آکنده از غم را ترویج می‌کنند، اساساً تعریفشان از شادی، تعریف متفاوتی است و یک سرگشتگی، تحیر و یک شادی زودگذر و کم‌عمق را مدنظر دارند. مگر ما جلسه روضه سیدالشهدا(ع) نمی‌رویم که به‌ظاهر غم و حزن است، اما پس از آنکه بیرون می‌آییم و سفره اطعام تمام می‌شود، همین بچه هیئتی‌ها با یکدیگر مزاح می‌کنند. درحقیقت شادی، نشاط و بهجت درونی که درون آن‌ها وجود دارد و همه وجودشان را پر از انرژی کرده است سبب چنین حالتی است و اگر چندین جلسه فکاهی و خنده هم می‌رفتند باز این شادی و بهجت عمیق در دلشان ایجاد نمی‌شد.

بر همین اساس معتقدم که تعریف ما از شادی و سرزندگی بر مبنای القای فرایند مدرنیته، تجدد و دنیای مدرن امروز شکل گرفته است. این شادی مدرن ویژگی‌اش چیست؟ زودگذر و کم‌عمق است و پیامی القا نمی‌کند و البته که مانایی هم ندارد؛ این ویژگی شادی مدرن است و اگر منظور شما این است که چرا برنامه‌های ما چنین ویژگی را ندارند، من می‌گویم الحمدلله که ندارند؛ اما اگر منظورتان این است که باید یک مقدار شادی و سرزندگی را که موجب جذب مخاطب شود، به برنامه‌ها تزریق کنیم، می‌گویم بله! درست است. در عین حال که نمی‌خواهیم در دام این ادعایی که توضیح دادم بیفتیم و خودمان را توجیه کنیم، اما متأسفانه ما هم در حوزه برنامه‌های دینی شادی‌آفرین ضعیف هستیم. یعنی مهارت انتشار شادی دینی را نداریم، نه فقط در رسانه‌ها و تلویزیون بلکه در اساس شادی دینی را یا نشناخته‌ایم یا نمی‌دانیم چگونه باید آن را به مخاطب انتقال دهیم.

به نکته خوبی اشاره کردید. شاید ما تعریف درستی از شادی نداریم و این سنگ بنا را از همان ابتدا درست نچیده ایم. بنا به گفته کارشناسان حوزه علمیه، آن‌ها مشتاق به همکاری با تلویزیون هستند و این تعامل از سوی تلویزیون اتفاق نیفتاده است. این فضای مشارکت و تعامل چگونه باید به وجود بیاید؟

من خیلی موافق این مطلب نیستم. وقتی در یک ماجرایی دو سر طیف وجود دارد اینکه یک طرف مدعی و مطالبه‌گر باشد و ما آن را ملاک قرار بدهیم کار درستی نیست. اینکه کارشناسان حوزه می‌گویند ما آمادگی همکاری داریم اما تلویزیون از ما استفاده نمی‌کند را که نمی‌توانیم ملاک قرار بدهیم. شما می‌دانید که ما چقدر از همین آقایان را برای حضور در تلویزیون دعوت می‌کنیم و می‌گویند وقت نداریم و نمی‌آییم. آیا این درست است که این را به همه حوزه علمیه تسری بدهیم و بگوییم که آقایان حوزه علمیه با ما همکاری نمی‌کنند. به نظرم هیچ کدام از این ادعاها درست نیست. من معتقدم این کار تنها با توافق و تفاهمنامه و جلسات مشترک بین حوزه و تلویزیون حل نمی‌شود.

پس راه حل آن چیست و این  بخش به چه چیزی نیاز دارد؟

تلویزیون بویژه در حوزه و قلمرو دین باید به میان مردم برود و سلایق و علایق، نیازها، پرسش‌های ذهنی و مطالبات آن‌ها را احصا کند. پیش از آنکه با کارشناسان مرتبط نشست مشترک برگزار کنیم و خودمان عقل کل شویم و برای مخاطب تصمیم بگیریم، بهتر است در وهله نخست بررسی کنیم که نیاز مخاطب چیست و چه چیزی می‌خواهد. این بسیار مهم است و در واقع حلقه مفقوده ما همین جاست.

در مرحله بعدی و پس از نیازسنجی و داده‌پردازی اطلاعات مشخص می‌شود که مردم در قلمرو دین چه نیازها و پرسش‌هایی درباره احکام، اصول دین و مذهب، مسائل اجتماعی و سبک زندگی دینی دارند. سپس باید این نیازها به ترتیب فراوانی اولویت‌بندی شود. پس از آن باید اتاق فکری ایجاد شود که فقط برنامه‌ساز تلویزیون و استاد حوزه در آن حضور ندارد، بلکه وجود جامعه‌شناس، روان‌شناس، کارشناس ارتباطات، نخبه مدیریت فرهنگی و... در این اتاق فکر به عنوان یک ضرورت مطرح است. این‌ها همه باید با هم جمع شوند و مطالبه و خواسته مخاطب را در ابعاد روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، مدیریت فرهنگی، امنیتی و اجتماعی بررسی کنند.

پس از گذر از این مرحله است که کارشناس دینی و کارشناس تلویزیون باید با یکدیگر فرم و شکل برنامه را طراحی کنند. این فرایند همیشه اتفاق نمی‌افتد، نمی‌خواهم بگویم اصلاً وجود ندارد، زیرا حتماً ظلم به برخی همکارانی است که این موارد را رعایت می‌کند و البته تعدادشان خیلی کم است، اما عموماً برنامه‌هایی که این فرایند را طی می‌کنند بسیار محدود هستند.

بنابراین تا زمانی که این اتفاق رخ ندهد و یک تهیه‌کننده و برنامه‌ساز به تنهایی برای مخاطب تصمیم بگیرد و همه این فرایند را خودش انجام دهد، مخاطب آن اندازه که باید و شاید به تلویزیون اقبال نشان نمی‌دهد. از سویی دیگر اگر حوزه علمیه نیز به صورت مستقل برای نیاز مخاطب تصمیم بگیرد که در حوزه دین فقط به یک سری مطالب و موارد مشخص بپردازد، طبیعتاً آن هم براساس استنتاج و علاقه شخصی خودش خواهد بود و باز هم به نتیجه نمی‌رسیم.

سؤال اینجاست با اینکه این نکات اصولی و درست است اما عجیب نیست که هر سال این تعداد برنامه ساخته می‌شود، اما این موارد در برنامه‌سازی‌ها لحاظ نمی‌شود و برخی برنامه‌ها یکی از دیگری ضعیفتر هستند؟

من این‌گونه فکر نمی‌کنم که هر سال بدتر از سال پیش هستیم و هر سال کار ضعیف تولید می‌شود، بلکه این ادعای شماست. باید برای چنین حرفی دلیل بیاوریم و با یک کار پیمایشی آن را اثبات کنیم. به عقیده من باید این‌گونه برنامه‌ها با ساختار مشخصی که به آن اشاره کردم ساخته شود و این یک حالت ایده‌آل است، اما اینکه بگوییم هر سال بدتر از سال پیش است ادعای اثبات شده‌ای نیست. این درست است که باید این موارد رعایت شود. همان‌طور که پیشتر هم گفتم  شاید در برخی برنامه‌ها این مؤلفه‌ها لحاظ شود و البته برنامه‌هایی که این موارد را رعایت می‌کنند، تعدادشان محدود است.

شما سال‌هاست در این شکل از برنامه‌سازی دستی بر آتش دارید و فعالیت می‌کنید؛ به نظر شما برنامه ای که بتواند مخاطب را از میان انتخاب‌های متعددی که برای سرگرمی دارد، جذب کند چیست؟

نخست اینکه باید صداقت داشته باشد و برای بیننده‌اش باورپذیر باشد. مخاطب باید به این باور برسد که مجری نمی‌خواهد خودش را به رخ بکشد، در وهله دوم اینکه برنامه نمی‌خواهد به او القا کند که تو بی‌سوادی و چیزی نمی‌دانی و من آمده‌ام که تو را هدایت کنم. سوم اینکه به چیزهایی که گفته می‌شود اعتقاد داشته باشد و اجبار و الزامی در کار نباشد. به نظرم تنها چیزی که می‌تواند این ارتباط را به وجود بیاورد و برنامه ای تأثیرگذار باشد، صداقت داشتن با مخاطب و جلب و جذب اعتماد اوست.

به عنوان پرسش آخر شما با فرم و شیوه تقریباً ثابت ساخت و اجرای برنامه‌های ترکیبی مذهبی به شکل گفت‌وگوی کارشناس ـ مجری موافق هستید؟

بی‌تردید این یکی از ژانرهای برنامه‌سازی است و البته همه برنامه‌های معارفی ما هم در این شکل نیستند، اما به نظرم باید درصد و بخشی از فرم‌های متعدد برنامه‌سازی ما در تلویزیون وجود داشته باشد و این شکل از برنامه‌سازی هنوز هم می‌تواند موفق باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.