به گزارش
قدس آنلاین ؛ این فیلمساز که در « سومین همایش گفتوگوهای انتقال تجربه در حوزه ادبیات» در تالار شهر سخن میگفت، اظهار کرد: آدم کماشتباهی در زندگیام نبودهام و اشتباهاتم، رنجها و دشواریها بسیار به من کمک کرد تا بتوانم در حال حاضر یک فیلمساز باشم.
وی افزود: بچه سر به هوا و حرفگوش نکن مادرم بودم و بعدها از او خواستم که من را به خاطر تمام این نافرمانیها ببخشد، اما زیاد هم اشتباه نبود. ما خانواده سنتیای داشتیم که دختر باید در سن ۱۴ سالگی ازدواج میکرد و در چنین خانوادهای بچه عصیانگری که خوره کتاب هم هست، برایشان بد از بدتر است.
این فیلمساز و نویسنده گفت: آنقدر ولع خواندن داشتم که هنوز کلاس اول را تمام نکردم کتاب قطوری را شروع به خواندن کردم. استطاعت مالی این را نداشتیم که بتوانیم خیلی کتاب بخریم.من بچه جنوب شهر و کف خیابانم و مسائل اجتماعی را میشناسم و طبیعتا درمورد چیزی که میشناسم، فیلم نوشتهام.
آبیار تصریح کرد: اگر جایی میرفتم کتاب برای من یک گنجینه بود و آنقدر غرق میشدم که کتاب خواندن را برای من ممنوع میکردند. پدرم کرسیای را گذاشته بود که با لامپ نگه میداشت و من شبها کتاب را قایم و زیر کرسی شروع به کتاب خواندن میکردم. از همان اول هم شروع به کتاب خواندن و نوشتن میکردم و باخودم فکر میکردم که باید نویسنده بزرگی شوم و نباید زندگی معمولیای داشتهباشم.
وی ادامه داد: به جایی رسید که سوم راهنمایی را تمام کردم و در نهضت زبانآموزی که با سیکل آموزشیار میگرفت، آموزشیار شدم و در جاده ساوه و اطراف آنجا درس میدادم و جاهایی بود که حاشیهنشین بودند. با آدمهایی آشنا شدم که خیلی از هم متفاوت بودند و در عین حال فرهنگ متفاوت خودشان را داشتند که بعد کاراکترهای داستانهای من شدند.
این فیلمساز و نویسنده با بیان اینکه« تا ۱۷ سالگی اولین رمانها و کتابهای عامهپسند را میخواندم و با ولع بارها و بارها میخواندم»، گفت: در ۱۷ سالگی وارد فضای کاری و ادارهی خانواده شدم و با کسی آشنا شدم که من را با صادقهدایت، دولتآبادی و چوبک آشنا کرد و ادبیات معاصری که نگاه من را به این مقوله عوض کرد. درگیر معیشت شدم و تا مدتها نتوانستم کاری کنم و امکان دیگری از زندگی را ببینم.
آبیار اظهار کرد: در ۲۵ سالگی داستانهایی را جسته گریخته مینوشتم. این کار از 5 صبح تا ۸ صبح بود و پس از آن زندگی عادی شروع میشد. اولین رمان من و مجموعه داستانم چاپ شد. در فرهنگسراهای مختلف ناظر جلسه داستان بودم و نقد و تحلیل میکردیم. هر شلنگ تختهای را میانداختم به خاطر اینکه زندگی معمولی نداشته باشم و نگاهم را نسبت به زندگی و دنیای اطرافم بهتر کنم.
وی خاطر نشان کرد: در ۱۹ سالگی اتفاقی برای من میافتد که عمیقتر به زندگی نگاه میکنم و از آن موقع یکسری مفاهیم پیشپا افتاده در زندگی و اینکه سبقت بگیریم که دنبال منافع باشیم برای من تغییر میکند و رنج برای من قابل ستایش میشود. با این مفهوم دائم کلنجار میرفتم.
این نویسنده تصریح کرد: در ۲۶ سالگی در دفتر انتشارات کار کردم در حالیکه پولی نبود و تنها دلم میخواست وارد دریایی از کتاب باشم و در آن زندگی کنم، با اینکه احتیاج به پول داشتم و سالهای قناعت و نداری زیادی را پشتسر گذاشته بودم. کارشناسی کتاب میکردم، ویراستاری، نمونهخوانی و تلفن جواب میدادم، آبوجارو ومیکردم و برای میهمانها چای میآوردم. این کار برای من هیچ احساس بدی نداشت و آنجا را مثل خانه خودم میدانستم.
آبیار با اشاره به اینکه «یک سال و اندی کار کردم و بعد از آن ارتباطاتم را کشف کردم»، ادامه داد: با چشمانی که از اشتیاق میسوخت این جلسات را دنبال میکردم و علاقهمند به فلسفه شدم و دنبال کردم. آن یک سال بسیار برای من پربار بود و بعد در خانه شروع به ویراستاری و نوشتن کردم که کار فرسایندهای بود.
وی تاکید کرد: خیلی غصه میخوردم که چرا عمرم را برای ویراستاری باید تلف کنم و دستمزد بخورونمیری بگیرم، اما بعد که دومین و سومین رمانم را نوشتم آنقدر خوشحال بودم که چقدر ویراستاری به من کمک کرد و دایره لغات و واژگانی بسیاری پیدا کردم.
این فیلمساز بیان کرد: با سختی بسیاری 10 مستند ساختم، مستند هم کشف و شهودی داشت و یک الهاماتی درونش بود که وقتی اولین فیلم سینمایی را ساختم، متوجه شدم چقدرکار را برایم راحت کرده است و برای من کار آبرومندی ساخت.
وی افزود: بچه سر به هوا و حرفگوش نکن مادرم بودم و بعدها از او خواستم که من را به خاطر تمام این نافرمانیها ببخشد، اما زیاد هم اشتباه نبود. ما خانواده سنتیای داشتیم که دختر باید در سن ۱۴ سالگی ازدواج میکرد و در چنین خانوادهای بچه عصیانگری که خوره کتاب هم هست، برایشان بد از بدتر است.
این فیلمساز و نویسنده گفت: آنقدر ولع خواندن داشتم که هنوز کلاس اول را تمام نکردم کتاب قطوری را شروع به خواندن کردم. استطاعت مالی این را نداشتیم که بتوانیم خیلی کتاب بخریم.من بچه جنوب شهر و کف خیابانم و مسائل اجتماعی را میشناسم و طبیعتا درمورد چیزی که میشناسم، فیلم نوشتهام.
آبیار تصریح کرد: اگر جایی میرفتم کتاب برای من یک گنجینه بود و آنقدر غرق میشدم که کتاب خواندن را برای من ممنوع میکردند. پدرم کرسیای را گذاشته بود که با لامپ نگه میداشت و من شبها کتاب را قایم و زیر کرسی شروع به کتاب خواندن میکردم. از همان اول هم شروع به کتاب خواندن و نوشتن میکردم و باخودم فکر میکردم که باید نویسنده بزرگی شوم و نباید زندگی معمولیای داشتهباشم.
وی ادامه داد: به جایی رسید که سوم راهنمایی را تمام کردم و در نهضت زبانآموزی که با سیکل آموزشیار میگرفت، آموزشیار شدم و در جاده ساوه و اطراف آنجا درس میدادم و جاهایی بود که حاشیهنشین بودند. با آدمهایی آشنا شدم که خیلی از هم متفاوت بودند و در عین حال فرهنگ متفاوت خودشان را داشتند که بعد کاراکترهای داستانهای من شدند.
این فیلمساز و نویسنده با بیان اینکه« تا ۱۷ سالگی اولین رمانها و کتابهای عامهپسند را میخواندم و با ولع بارها و بارها میخواندم»، گفت: در ۱۷ سالگی وارد فضای کاری و ادارهی خانواده شدم و با کسی آشنا شدم که من را با صادقهدایت، دولتآبادی و چوبک آشنا کرد و ادبیات معاصری که نگاه من را به این مقوله عوض کرد. درگیر معیشت شدم و تا مدتها نتوانستم کاری کنم و امکان دیگری از زندگی را ببینم.
آبیار اظهار کرد: در ۲۵ سالگی داستانهایی را جسته گریخته مینوشتم. این کار از 5 صبح تا ۸ صبح بود و پس از آن زندگی عادی شروع میشد. اولین رمان من و مجموعه داستانم چاپ شد. در فرهنگسراهای مختلف ناظر جلسه داستان بودم و نقد و تحلیل میکردیم. هر شلنگ تختهای را میانداختم به خاطر اینکه زندگی معمولی نداشته باشم و نگاهم را نسبت به زندگی و دنیای اطرافم بهتر کنم.
وی خاطر نشان کرد: در ۱۹ سالگی اتفاقی برای من میافتد که عمیقتر به زندگی نگاه میکنم و از آن موقع یکسری مفاهیم پیشپا افتاده در زندگی و اینکه سبقت بگیریم که دنبال منافع باشیم برای من تغییر میکند و رنج برای من قابل ستایش میشود. با این مفهوم دائم کلنجار میرفتم.
این نویسنده تصریح کرد: در ۲۶ سالگی در دفتر انتشارات کار کردم در حالیکه پولی نبود و تنها دلم میخواست وارد دریایی از کتاب باشم و در آن زندگی کنم، با اینکه احتیاج به پول داشتم و سالهای قناعت و نداری زیادی را پشتسر گذاشته بودم. کارشناسی کتاب میکردم، ویراستاری، نمونهخوانی و تلفن جواب میدادم، آبوجارو ومیکردم و برای میهمانها چای میآوردم. این کار برای من هیچ احساس بدی نداشت و آنجا را مثل خانه خودم میدانستم.
آبیار با اشاره به اینکه «یک سال و اندی کار کردم و بعد از آن ارتباطاتم را کشف کردم»، ادامه داد: با چشمانی که از اشتیاق میسوخت این جلسات را دنبال میکردم و علاقهمند به فلسفه شدم و دنبال کردم. آن یک سال بسیار برای من پربار بود و بعد در خانه شروع به ویراستاری و نوشتن کردم که کار فرسایندهای بود.
وی تاکید کرد: خیلی غصه میخوردم که چرا عمرم را برای ویراستاری باید تلف کنم و دستمزد بخورونمیری بگیرم، اما بعد که دومین و سومین رمانم را نوشتم آنقدر خوشحال بودم که چقدر ویراستاری به من کمک کرد و دایره لغات و واژگانی بسیاری پیدا کردم.
این فیلمساز بیان کرد: با سختی بسیاری 10 مستند ساختم، مستند هم کشف و شهودی داشت و یک الهاماتی درونش بود که وقتی اولین فیلم سینمایی را ساختم، متوجه شدم چقدرکار را برایم راحت کرده است و برای من کار آبرومندی ساخت.
انتهای پیام
نظر شما