«آن سوی مرگ» اثری است از جمال صادقی که به کوشش محمدحسین حاجی دهآبادی و توسط انتشارات معارف (وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها) سال گذشته روانه بازار نشر شد و از آن زمان تا امروز بارها تجدید چاپ شده است؛ کتاب حاضر دربردارنده سه خاطره درباره تجربه مرگ و حاصل مصاحبه رودررو با افرادی است که حیات پس از مرگ را تجربه کرده، به برزخ رفته و برگشتهاند. در ادامه گفتوگوی ما را با محمدحسین حاجی دهآبادی میخوانید:
چه چیز باعث شد از میان موضوعات مختلف و مرتبط با حیات انسان، مسئله مرگ را دستمایه کوششهای تألیفی خود قرار دهید و کتاب «آنسوی مرگ» را روانه بازار نشر کنید؟
از سال ۸۸ بود که من و آقای صادقی درصدد انجام سفرهایی به دور ایران برآمدیم. سفر و جستجو برای شناخت انسان. در این سفرها با تجربههای متنوع و خاصی از آدمها روبرو میشدیم که یکی از دیگری بهتر و خاصتر بود. از جمله یکی از شگرفترین و خاصترین آنها، تجربه مرگ و حیات دوباره انسان بود. با توجه به اعتقادات مذهبی این مسئله برای ما دغدغۀ بزرگی شد که چطور چنین اتفاقی رخ میدهد و رهآورد آن برای تجربهکنندگان مرگ چیست؟
جالب آنکه بدانید این موضوع فقط دغدغه ما مسلمانان نیست بلکه دغدغه تمام بشریت است و در دنیای غرب هم داشتن اطلاع از جهان پس از مرگ و تجربههای نزدیک به مرگ سوژهای قابل تأمل است. البته تفاوت ما و آنها در نوع نگاه و برداشتمان از عالم پس از مرگ است. چنانکه در غرب تا کنون کتابهای مختلفی نوشته شده که متأسفانه بیشتر مباحث آن مربوط به اصل تناسخ است و روی این محور تأکید میکند، در حالی که از نظر اسلام این دیدگاه به شدت مطرود و مردود است. همین مسئله و دغدغههای اعتقادی خودمان باعث شد که ما در تحقیقات و مرور تجربههای مرگ، سراغ غیرمسلمانان نرویم.
پس با هدف ارائه جهانبینی دین اسلام نسبت به مرگ کتاب «آنسوی مرگ» را تدوین کردید؟
بله. هدف ما ابتدا بررسی مسئله مرگ در چارچوب اعتقادات اسلامی بود و درصدد هستیم تا این دیدگاه را در سطح جهان نشر دهیم؛ و خواهیم داد.
برای نگارش و تدوین این کتاب، بالغ بر ۴۰۰ کتاب ایرانی و خارجی و مرجع مطالعه گردیده و نویسنده به قدری روان و شیوا با نثری بدیع و نو نگارش نموده که مخاطب را تا پایان کتاب یک نفس به دنبال خود میکشاند. به طور خلاصه، میتوان گفت: «آنسوی مرگ» کوششی است تا اعتقادات اسلامی را درباره جهان بعد از مرگ به جهانیان ارائه کند.
چه چیز ایده اصلی و اولیه نگارش «آنسوی مرگ» را به جمال صادقی داد و شما را نیز به میدان آورد؟
معمولاً در وادی هنر، سوژه است که در پی سوژه میآید، وقتی طرح و موضوعی را کار میکنی، در دل آن ایدههای نابتر و موضوعات جذابتر هم به ذهن میرسد، چنان که در دل سفرهای ما به دور ایران ابتدا قصدمان نوشتن از دنیای پس از مرگ نبود، اما بتدریج این ایده شکل گرفت؛ جوانه زد و رشد نمود و قوت گرفت.
چنانکه دقت بفرمایید در کتاب «دوازده ثانیه» به تجربه یک نفر که در جریان زلزله بم زیر آوار مانده و نجات یافته بود اشاره کردیم. او تجربه نزدیک به مرگ داشت و ماجرایش مفصل در کتاب دوازده ثانیه آمده. این موضوع و موضوعات دیگر جرقه نوشتن کتاب «آنسوی مرگ» و تجربه مرگ و حیات دوباره را در ذهن ما روشن کرد.
چرا «آنسوی مرگ»؟ چرا این عنوان را برای نوشتن از تجربه زندگی پس از مرگ انتخاب کردید؟
وقتی وارد ماجرا شدیم و کار شروع شد؛ هنوز نامی برای اثر انتخاب نکرده بودیم، صرفاً سوژهای را مد نظر داشتیم که دغدغه ذهنی ما و همه انسانها است، بهعبارت بهتر، همه این سؤال را دارند که بعد از مرگ چه میشوند؛ حتی آنها که اعتقادی به جهان پس از مرگ ندارند، آنها نیز این دغدغه را دارند که پس از مرگ چه میشوند؟ کجا میروند؟ لذا با این انگیزه خواستیم تجربه پس از مرگ را بیان کنیم و نام کتاب را «آنسوی مرگ» گذاشتیم.
تجربههایی که در «آنسوی مرگ» روایت شده را چطور یافتید و نقل کردید؟
همانطور که گفتم شروع کار به نگارشِ سفرنامه به ماجرای کتاب «دوازده ثانیه» و سفر به بم بازمیگردد؛ اما نقطه آغازین کار و تمرکز تحقیقاتمان برای کتاب «آنسوی مرگ» را روی تهران گذاشتیم و کار را از بیمارستانهای تهران کلید زدیم ... تقریباً ۹۰ درصد بیمارستانهای تهران را رصد کردیم و به سرنخهای خوبی هم رسیدیم که فقط و فقط لطف خدا بود که در این مسیر ما را یاری کرد.
برای نگارش کناب «آنسوی مرگ» نزدیک به ۱۰۰ مصاحبه انجام دادیم، بعضاً تکراری میشد و برخی هیجانانگیز بود و نهایتاً سه تجربه را انتخاب کردیم که همچون مراحل بلند شدن و پرواز یک هواپیما، مخاطب را با خود همراه کرده و تا پایان کتاب به دنبال خود میکشاند و به اوج میبرد.
ماجرای اول کتاب، نمونهای است از آدمهایی که پس از کما، روحشان از سطح بیمارستان فراتر نرفته و مشاهداتی را پس از خروج روح از بدن، به یاد دارند، البته برخی خاطرات را برایمان بیان میکردند و برخی هم که جنبه شخصی داشت از افشای آن اجتناب مینمودند.
مصاحبه دوم به نوعی صعود و فراتر از ماجرای اول محسوب میشود. این ماجرا، نمونهای است از افرادی که روحشان فراتر از بیمارستان رفته و در سطح شهر چرخیده و با زشتیها و زیباییهای جامعه مواجه میشود؛ حتی روح فرد فصل دوم وارد قبر برادرش میشود و وقتی میخواهد آستانه بهشت را ببیند صدای روحانی میگوید تو نمیتوانی وارد شوی که مشاهدات او تا همین جا متوقف میگردد.
اما ... اما قصه سوم که حدیث عروج متعالی روح انسان است، مربوط به تجربه پزشکی است که لحظاتی روح از بدنش خارج میشود.
برای قصه اول و دوم شاهدانی داشتیم که راستیآزمایی کنیم اما در قصه سوم مجبور بودیم به قرآن و احادیث رجوع کنیم و صحت یافتههایمان را بسنجیم که بین ۹۰ تا ۱۰۰ درصد مطالب بیان شده توسط این افراد با آیات و روایات تطبیق داده میشد و صحت آن از این طریق تأیید میگردید.
قبل از چاپ کتاب نسخههایی جهت تست و نظرسنجی خدمت علماء، نخبگان، اندیشمندان ارائه شد. حتی کسانیکه به حیات پس از مرگ اعتقادی نداشتند. بزرگان و علماء همگی متفقالقول تایید نمودند و افراد دیگر نیز از حاصل کار متأثر گردیدند.
چه چیز باعث شد به این تجربهها اعتماد کنید و برای انسانهای دیگر که قابل درک نیست بازگو کنید؟
این آدمهایی که ما با آنها مصاحبه کردیم بدون استثناء انسانهایی صادق، راستگو و بیمدعا و بسیار معمولی بودند. یک مورد نیافتیم که ذرهای ریا و ناخالصی داشته باشند، حتی حاضر نبودند اسمشان را در کتاب بیاوریم. به هیچ عنوان دنبال اسم و شهرت و پول نبودند و در ابتدای امر بشدت نفوذناپذیر بودند. اینکه ما به راحتی توانستیم به درون این افراد نفوذ کنیم؛ اینکه آنها ما را قابل دانستند و سفره دلششان را به راحتی پیش رویمان گشودند همهاش لطف خداوند بود و بس.
گاهی هم برای راستیآزمایی سراغ کُدها و آدرسهایی که میدادند میرفتیم، که نتیچه مصاحبه و گفتوگوها هیچگونه تعارضی با بیانشان نمییافتیم. و گاهی هم مجبور بودیم صحت یافتههایمان و اظهارات این عزیزان را از طریق مطابقت با آیات نورانی خدا بسنجیم. نهایتاً بعد از اتمام کار و نگارش کتاب توسط نویسنده و در آستانه چاپ، نظر علما را جویا شدیم که تایید این بزرگان بود که گام نهایی جهت چاپ این اثر زیبا و و به یادماندنی برداشته شد.
تجربه مشترک مرگ و حیات دوباره و درک چیزهایی که در حالت معمول غیرقابل تصور و حتی غیرقابل باور است، چه تغییری در زندگی این افراد رقم زده است؟
به نظر میرسد تجربه مرگ، برای این عزیزان توفیقی بود از طرف خدای بزرگ و متوجه شدیم؛ حادثه مرگ و تجربه نزدیک به مرگ، این افراد را بسیار رقیقالقلب کرده طوریکه با کوچکترین تلنگر اشکشان جاری میشد و حین صحبت بغض و گریه امانشان نمیداد. عدم چشمداشت و بیاعتنایی به اسم و رسم دنیا و شهرتهای کاذب، در رفتار همهشان مشهود بود و مهر تأیید مضاعفی بود بر اظهاراتشان.
تاثیر اثر بر مخاطب چگونه بوده و چقدر توانسته هدفی را که برای نگارش در نظر داشتید، تامین کند؟
«آنسوی مرگ» جزء معدود کتابهایی است که با درج شماره مستقیم تلفن در کتاب مخاطب میتواند با پدیدآورندگان این اثر تماس گرفته و دیدگاه و نظرات خود را مطرح کند. خدا را شکر تماسهای بیشمار مخاطبان و اشتراک تجربه و احساسشان با ما و تصمیمهایی که برای تغییر خود و اَدای حقالناس گرفتهاند، نشان میدهد توانستهایم مخاطب را راضی، حساس و درگیر نماییم.
اینکه «آنسوی مرگ» در ظرف مدت چهارده ماه، ۱۸ بار تجدید چاپ شده نشان میدهد که هم موضوع برای مخاطب مهم و جذاب است و هم اثر توانسته آن چهره کریه و ناپسند از مرگ را از اذهان بزداید و به او بباوراند، مرگ این چیزی نیست که ما میبینیم؛ یعنی خاکسپاری ساده، ببینید با نگاه مادی، مرگ تنها تحویل و واسپاری جسم دنیایی به خاک است. در حالی که بنابر آموزههای دینی ما، مرگ عروج آدمی است به آسمانها به قول مولانا: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم».
در واقع کتاب «آنسوی مرگ» ستایشی است زیبا از مرگ. این اثر میکوشد بگوید مرگ به هیچ وجه ترسناک نیست و آنچه هراسانگیز است؛ اعمال بد ما است. این اعمال بد و اثرات آن است که ترس میآفریند و بیم این که باید روزی پاسخگوی اعمالمان باشیم و اینکه باید روزی، زشتی و پلشتیهای اعمالمان دیگران به نظاره بنشینند در ما ایجاد هراس میکند.
خبرنگار: آمنه مستقیمی
نظر شما