بررسی جریان روشنفکری در ایران معاصر همواره جزو موضوعاتی بوده که توجه محققان و پژوهشگران بسیاری را به خود جلب کرده است. در راستای بررسی کارنامه و خدمت و خیانت روشنفکران در ۱۵۰ سال اخیر و از بدو برآمدن نخستین منورالفکران در عهد قاجار تا سالهای جاری، نویسندگان له و علیه روشنفکران صفحات زیادی را سیاه کردهاند، اما در این بین کم است شمار آثاری که با نگاه واقعبینانه و غلبه بر حس خودکمبینی توانسته باشد کارنامه جریان روشنفکری در ایران را نقادی جدی و عمیق کرده باشد. در ادامه به معرفی چند اثر مهم در این زمینه خواهیم پرداخت که مطالعه آنها جهت رسیدن به بینشی عمیق نسبت به جریانهای روشنفکری در ایران معاصر و خاصه دوران پهلوی خالی از لطف نخواهد بود.
۱. نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران (دوجلدی)؛ شهریار زرشناس
کتاب «نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران» شرح سرگذشت روشنفکری در دوره تاریخی ۱۵۰ سال گذشته است که نویسندهاش بابت نگارش آن از سوی رهبر معظم انقلاب تشویق شده است و در سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (Khamenei.ir) نیز معرفی شده است. جلد اول کتاب به پیدایش روشنفکری در غرب و ایران و نسل اول آن در دوره مشروطه و جلد دوم به نسل دوم این جماعت در دوره مشروطه و دوران پهلوی میپردازد.
این کتاب (نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران) شرح سرگذشت روشنفکری از بدو پیدایش آن در غرب تا شکلگیری زمینههای آن در ایران و حضور و تأثیرگذاریاش در دوران کنونی است. نویسنده کتاب، روشنفکری ایران را صورتی نازل و بیریشه از روشنفکری غربی معرفی میکند و میگوید مقدمۀ اقدام عملی جهت درهمشکستن ساختار کنونی غربزدگیِ شبهمدرن و عبور تاریخی از آن، شناخت مبنایی و تئوریک غرب بر پایه خودآگاهی دینی است. ایده اصلی او تبیین وضعیت روشنفکری در ایران و شرح بیگانگی و تقابل آن با پیشینه تاریخی کشور است.
به نظر نویسنده، استراتژی روشنفکری در ایران، استحالۀ هویت دینی نظام و تبدیل آن به یک رژیم سکولار است و خطر روشنفکری نئولیبرالی پس از انقلاب، تهاجم در برابر اسلام فقاهتی است؛ رویاروییای که به نبرد سرنوشت تاریخ و مردم خواهد انجامید. از همین روست که زرشناس پس از توضیح بنیانهای نظری پیدایش روشنفکری در غرب و بیان ریشههای خودبنیاد تفکر غربی، مدعی تضاد ذاتی و مبنایی حقیقت روشنفکری با دین و دیانت و گوهر قدسی و وحیانی آن میشود.
۲. در خدمت و خیانت روشنفکران؛ جلال آلاحمد
این کتاب دربرگیرنده نگاه جالب نویسنده آن با ادبیات و لحن خاصش خطاب به روشنفکران است. جلال آلاحمد در این کتاب، روشنفکری در ایران را یک شغل میداند که عدهای همچون صاحبان حِرَف و صنایع خود را به آن مشغول میکنند. بهطورمثال، در بخش درآمد این کتاب، آلاحمد به طرح سؤالاتی تأملبرانگیز میپردازد:
به هر صورت میبینید که تعبیر روشنفکر با گنگی فعلیاش در معنی و مفهوم، راهنما به هیچجا نیست. باز هم مَثَل بزنم: «باسوادتر» و «بیسوادتر» میگوییم، یا داناتر و نادانتر، یا باهوشتر و خنگتر؛ اما «روشنفکرتر» و «تاریک فکرتر» چطور؟ پس آیا میشود استنتاج کرد که «روشنفکر» هم مثل «دانا» یا «نادان» یک صفت است؟ چون مفهوم متضادش را هم داریم، یعنی صفت مقابلش را؟ یا چون اصلاً نمیتوان درجاتی برای روشنفکر و روشنفکری قائل شد، پس نمیتوان آن را یک «صفت» دانست؟ پس روشنفکر چیست؟ آیا روشنفکری یک درجه اجتماعی است و روشنفکر عضوی از یک «طبقه» است و میشود گفت طبقه روشنفکران؟ چنانکه در احزاب کمونیست عالم مرسوم است که از «کارگران» و «کشاورزان» و «روشنفکران» بهعنوان سه رکن اصلی سازنده بنای اجتماع سخن میگویند؟ یا بهعنوان سه طبقه مختلف که ابزار کار مختلف دارند؟ و اگر کارگران و دهقانان عضو یک حزب کمونیست، برگزیدگان طبقۀ خویشند، آیا میتوان روشنفکران عضو همان حزب را هم برگزیدگان طبقۀ خویش خواند؟ و مگر نه اینکه روشنفکران «برگزیدگی» را در هر جا برای خویش انحصار کردهاند؟ و آنوقت آیا لزومی دارد که از معارضۀ دائمی کارگران و روشنفکران در احزاب کمونیست مثالی بیاورم؟ میبینید که هنوز سؤالها بسیار است.
به هر جهت، تنها وقتی میتوان تکلیف روشنفکر و روشنفکری را معین کرد که به تمام سؤالهایی که گذشت پاسخی داده بشود و به بسیاری سؤالهای دیگر؛ مثلاً به اینکه روشنفکران تا چه حد در طرحریزی آینده یک مملکت مؤثرند؟ یا چرا در روزگار ما روشنفکران نیز به همان اندازه بیاعتبار شدهاند که مالکان و الدولهها و السلطنهها؟ یا چرا روشنفکران ایدئالها را به خاطر نان و آب فراموش کردهاند؟ یا اینکه آیا درست است که شرکت در قدرت حکومتهای نفتی از روشنفکران سلب حیثیت میکند؟ پس شرایط شرکت روشنفکران در قدرت حکومتها چه باید باشد؟ و بعد وضع روشنفکران در قبال حکومتها در مملکتی مثل ایران چه باید باشد؟ و بعد -چه فرقهایی هست یا باید باشد میان روشنفکر ایرانی و اروپایی- در مقابل حکومت یا در مقابل مذهب یا در مقابل کمپانی خارجی؟ یا در مقابل استعمار؟
۳. ماجرای غمانگیز روشنفکری در ایران؛ یحیی یثربی
جریان روشنفکری در ایران همیشه دچار سردرگمی، یأس، بیبرنامگی و بیهدفی بوده و اکنون نیز این جریان بر همان طریق است که بوده؛ و تا چنین بوده و باشد، نتیجهای جز حیرت، سردرگمی، بیسرانجامی و بیحاصلی نداشته، جز درگیری بیحاصل و در نهایت شکست و عقبگرد و فراموشی سرنوشتی نخواهد داشت. این کتاب (به امید آنکه بتوانیم از این حالت به در آمده و برای رهایی از بنبستهای گوناگون ناشی از موقعیت جهانسومیمان تلاش حسابشده و ثمربخشی داشته باشیم) در این باره به بحث و توضیح مختصری میپردازد.
نویسنده در بخش اول این نوشته نگاهی گذرا داشته است به جریان روشنفکری در غرب که خواهناخواه در وضع کنونی فکر و فرهنگ ما نباید ناشناخته بماند؛ متأسفانه عدم شناخت دقیق آن در صد سال اخیر مشکلات زیادی برای جامعه روشنفکری ما داشته و دارد. در بخش دوم، پیدایش و استمرار جریان روشنفکری در ایران مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش سوم، نویسنده ضمن چارهجویی واقعنگرانه برای حل این مشکلات، عملکرد ناصواب و نادقیق عدهای از مدعیان فکر و اندیشه را بررسی و راهحل و خروج از این بنبست را نشان داده است.
منبع :ویژه نامه چراغ روزنامه قدس
انتهای خبر/
نظر شما