سرورهادیان/
خانمها ثابت کردهاند به دلیل نوع نگاه و قلم لطیفی که دارند، میتوانند بسیاری از ظرایف دفاع مقدس را که گاهی از نگاه مردانه جا مانده است، ثبت کنند.
رویا حسینی متولد ۱۳۴۶ مشهد است که به قول خودش از کودکی قلم خوبی داشته و بهترین انشای کلاس متعلق به او بوده است. وی در سال ۸۱ با کنگره سرداران شهید و سپس با نشر ستارگان آشنا شد و این آشنایی سرآغاز یک دلدادگی برای نوشتن از مردانی شد که بیادعا رفتهاند.
او درباره ورودش به فضای ادبیات مقاومت و پایداری میگوید: نوشتن را دوست داشتم اما اینکه بخواهم برای ادبیات پایداری و مقاومت بنویسم تجربه جدیدی بود که سال ۸۱ به واسطه یکی از دوستانم با آن آشنا شدم. به مسئول ادبیات کنگره سرداران مراجعه کردم. نمونهای از نوشتههایم را خواستند و قرار شد خبر بدهند. اگر چه میگفتند چون دورههای آموزشی را شرکت نکردهاید معلوم نیست پرونده شهیدی به شما تحویل شود. آن زمان من خیلی به دیدن جانبازان میرفتم، گروه گروه بچههای مدرسه یا خواهران مسجد را به دیدار جانبازان میبردم. یادم هست یک روز یکی از جانبازان درحالی که چشمانش به اشک نشسته بود به من گفت: خدا خوشحالت کند که ما را خوشحال میکنی.
فردای آن روز از کنگره سرداران تماس گرفتند که دو پرونده شهید برایت آمده، بیایید و تحویل بگیرید.
حسینی که مسئول آموزش بنیاد حفظ و آثار دفاع مقدس خراسان رضوی است، میافزاید: در کتاب «کاش با تو بودم» در مقدمهاش اشاره کردم که هرچه شد از دعای همان جانباز بود. با دعای جانبازان وارد عرصه دفاع مقدس شدم، هنگامی که با شهدا آشنا شوی دیگر پابند میشوی و دوست نداری از آنها فاصله بگیری و دلت میخواهد فقط در همین فضا بنویسی.
• تعلق خاطر و ادامه مسیر
این نویسنده ادبیات مقاومت خاطرنشان میکند: من هر نویسنده دفاع مقدسی را دیدم، همین تعلق خاطر را به شهدا و دفاع مقدس پیدا میکند، گویی یک قاعده است. همه کسانی که برای شهدا مینویسند، باور دارند که تا خود شهدا نخواهند، امکان ندارد که بتوان برای آنها نوشت. من هیچ ادعایی ندارم چون قلم، قلم من نیست. سهم من لغزاندن قلم روی کاغذ است، بقیه کار با خدا و عنایت شهداست.
وی درباره نخستین کتابش «کاش با تو بودم» که روایت خاطرات پنج سردار شهید است، بیان میکند: در این کتاب به زندگی شهیدان «سید احمد موسویراد، محمدرضا نظافت یزدی، حسن علی مردانی، حسن انفرادی و گلمحمد غرنوی» پرداختهام.
این نویسنده دفاع مقدس ادامه میدهد: بعد از آن در مقطعی سرگذشتپژوهی شهدا را در منطقه قاسم آباد مشهد کار کردم و دو کتاب با عناوین «راز دریا» خاطرات شهید سیدمجید شوشتری و همچنین کتاب «پشت دیوار کاهگلی» خاطرات شهید هادی رضائیان را به رشته تحریر درآوردم.
• ما افسانه نبودیم و ۲۰ دوست
از او درباره کتاب «ما افسانه نبودیم» که چندی پیش در نشر ستارهها به چاپ رسید، میپرسم و میگوید: این کتاب به تاریخ شفاهی «سیدرضا طباطبایی» که دیدهبان ادوات در دوران جنگ بوده است، میپردازد. در این کتاب حداقل از ۲۰ شهید نام برده شده و با عنایت خدا در این کتاب سعی کردم از همان ابتدا جمع دوستانه آنها را از زمان انقلاب، حضور در مسجد، اردوهای جهادیشان، جبهه رفتن و فراز و نشیبهایی که داشتند، روایت کنم و در نهایت حضورشان را در مناطق مختلف جنوب و غرب و عملیاتهای مختلف نشان دادم که در این مدت و در همه جا این چند دوست در کنار هم بودند و بعد یکی یکی در هر عملیات پر میکشند و میروند و امروز از آن جمع دوستان، تعداد کمی مانده است که یکی از آنها سیدرضا طباطبایی است.
وی با اشاره به این نکته که در این کتاب به زندگی شهدایی چون «سیدمهدی سیدین، محسن چرخکار، ناصر مظفری، جعفر افشار، علی گشتاسبی، مرتضی حسینیان و...» پرداخته شده، تصریح میکند: هرکدام از این شهدا فراز بسیار زیبایی از خاطراتشان را در ذهن من گذاشتند که در کتاب، آنها را روایت کردم.
• سختیهای نگارش در ادبیات مقاومت
رویا حسینی مدت زمان تألیف این کتاب را حدود یک سال اعلام میکند و درباره سختیها و تفاوت نگارش ادبیات دفاع مقدس تأکید میکند: نوشتن در زمینه ادبیات دفاع مقدس تفاوتهایی با نوشتن سایر داستانهای دیگر دارد. باید به گونهای باشد که تحریفی نداشته باشیم. بخشی از مصاحبهها را آقای ابوالقاسم علیزاده، رزمنده و راوی دفاع مقدس انجام دادهاند که در ادامه راه مصاحبههای تکمیلی نیز انجام شد و بارها در جلساتی که با کارشناسان نظامی در بنیاد حفظ آثار برگزار میکردیم، مطالب به صورت دقیق مرور میشد تا به مرحله چاپ رسید.
به هرحال ۳۰ سال از زمان جنگ گذشته است و اسم بعضی عملیاتها فراموش شده است و گاهی به اطلس دفاع مقدس و کتابهای مربوط به عملیاتها و جغرافیای دفاع مقدس مراجعه میکردم تا خاطرم از صحت نگارش وقایع جمع باشد.
• نگاه زنانه به جنگ
او درباره ضرورت نگاه و حضور قلم زنانه در ادبیات پایداری نیز میگوید: گاه زنان بهتر در این نوع ادبیات می توانند مسائل را بیان کنند، زیرا به اعتقاد من بعد از گذشت این سالها گاهی جنگ را باید لطیف روایت کرد تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.
حسینی اظهار میکند: پشت جلد کتاب «ما افسانه نبودیم» به بخشی از مطلب اشاره کردم که این کتاب چندین نقطه اوج دارد. بعضی وقتها روزها بر سر نوشتن دو صفحه معطل میماندم و چقدر سعی کردم خودم را به روحیات شهید موردنظر نزدیک کنم تا بتوانم آن حس را ابتدا در خودم و در نهایت به مخاطب انتقال دهم. اگر وقایع را با جزئیات و لطایف و ظرایف جنگ روایت نکنیم، مخاطب ما با نوشتهای مواجه میشود که صرفاً بُعد خشن و سخت جنگ را روایت میکند. در حالی که جنگ ممزوجی است از حماسه و عاطفه، زیبایی، سختی، محنت، صبر و ایثار...
وقتی با یک قلم نرم و نگاه خاص صحنهها را به تصویر بکشیم آن زمان مخاطب به خوبی با نوشته و تاریخ جنگ ارتباط میگیرد و آن اثر هم ماندگار خواهد شد.
• بسیجیهای تیزهوش دانشگاه
وی با روایت بخشی از خاطرات مربوط به شهید «مرتضی حسینیان» توضیح میدهد: او یک انسان تیزهوش و دانشجوی رتبه ممتاز دانشگاه پتروشیمی شیراز بود که چند روز بعد از عملیات والفجر ۸ به منطقه میآید. آقای طباطبایی روایت میکند که به او گفتم شما میروید و فقط موقع جنگ پیدایتان میشود، بقیه ایام هم اینجا جنگ است. این بار هم شب عملیات نیامدی و گذاشتی بعد از پنج روز آمدی و شهید پاسخ میدهد، ایام امتحانات بود اگر میآمدم، میگفتند، بچههای بسیجی دانشگاه از امتحان میخواهند فرار کنند و به منطقه میروند. ماندم امتحانم را بدهم بعد خودم را برسانم.
بحث تیزهوشی او را در قبل از این موضوع هم در عملیات بدر آوردهایم. یعنی همه تلاشم را در نوشتن دارم که شهدا را آن جایی که شهید میشوند، فقط بزرگنماییشان نکنم. از ابتدا با هر خاطرهای که داشت، قدم به قدم پیش رفتم تا لحظه شهادت فرا رسید و مخاطب کاملاً با اخلاقیات، روحیات و منش آنها آشناست و زمانی که شهید میشود یک تأثیر ماندگاری در ذهن مخاطب میماند.
• معرفی درست و کاربردی از شهدا
وی در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان دفاع مقدس را به نسل امروز انتقال داد، بیان میکند: باید درست و خوب واقعیتها را نوشت. از شهدا به روایت فقط خاطره امدادهای غیبیشان بسنده نکنیم و کاربردی حرف بزنیم. شاید گاهی در این موضوع غفلت کردهایم. ما نیاز داریم ارتباط شهید را با همسرش، مادرش، مردم کوچه و بازار در محل کار، ارتباطش با خالق هستی، ارتباط با خودش و... را بیان کنیم تا هرکس به فراخور حال خود از لحظه لحظه زندگی شهید درس بگیرد.
حضرت آقا یک جمله دارند که به نظرم یک نکته کلیدی است و آن اینکه «کاری کنید که شهید رنگ زندگی مردم بشود» به یاد داشته باشیم شهید به واسطه روح متعالی که دارد، تأثیرگذار است و شهدا چون خوب هستند، همه دوستشان دارند، اما باید درست معرفیشان کنیم.
وی در خاتمه درخصوص اثر بعدیاش میگوید: کتاب همسر شهید «سیدعلی حسینی» را در دست دارم که امیدوارم نوشتن آن هم مورد قبول و عنایت خداوند و خود شهید قرار بگیرد.
نظر شما