تحولات منطقه

مادر شهیدان سید حمیدرضا و سید علی‌رضا رضازاده جواهرات و زیورآلاتش که ارزش ریالی دو میلیارد ریال دارند را تقدیم بارگاه امام رضا(ع) کرده و آنطور که خودش می گوید جواهراتش را بخشیده به خاک پای علی بن موسی الرضا(ع).

جواهراتم را بخشیدم به خاک پای علی بن موسی الرضا(ع)
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

چند روز گذشته بود که خبری از اهدای زیورآلات شخصی یک مادر شهید به ارزش ریالی دو میلیارد ریال توسط او به آستان قدس رضوی در رسانه ها منتشر شد. مادر شهیدی که پیش از این دو فرزند رشیدش را در راه اسلام و این آب و خاک اهدا کرده بود؛ حالا پا پیش گذاشته و آنچه خدا از مال دنیا به او داده است را نیز پیشکش عالم آل محمد کند.

خانم حسینی الهاشمی مادر شهیدان سیدحمیدرضا و سیدعلیرضا رضازاده فرزند حاج سید نورالدین حسینی الهاشمی و ساکن شیراز است و کهولت سن این روزها او را ویلچرنشین کرده است. به سختی خود را به مشهد رسانده تا زیورآلاتش را به پیشگاه علی بن موسی الرضا(ع) پیشکش کند.

به سراغش می روم تا نیت این کار خیرش را از زبان خود او بشنوم. ناخوش احوال است و خیلی توان صحبت کردن ندارد. به همین خاطر به چند سوال کوتاه قناعت می کنم.

از او می پرسم چه شد که تصمیم گرفتید زیورآلاتتان را تقدیم بارگاه امام رضا(ع) کنید؟ آنطور که من شنیدم ارزش ریالی شان هم قابل توجه است.

با همان لهجه شیرین شیرازی اش می گوید: آدم گاهی به قلبش رجوع می کند. آنجاست که درهایی به رویت باز می شود که تا پیش از آن توجهی به آن ها نداشته ای. مگر من یک نفر این همه زیورآلات می خواهم چه کنم؟ چه بهتر که این ها پیشکش بارگاه شخصی به بزرگی امام رئوفمان شود.

از نیت این کارش می پرسم که در پاسخم می گوید: من جواهراتم را «بخشیدم به خاک پای علی بن موسی الرضا(ع)» و شرط خاصی برای هزینه کردنشان نگذاشتم به همین خاطر در اختیار تولیت آستان قدس گذاشتم تا هر جور که صلاح دانستند از آن ها استفاده کنند.

از این صراحت کلامش خوشم می آید و می خواهم که درباره فرزندانش به خصوص دو فرزندی که در راه انقلاب تقدیم کرده بگوید.

خیلی خودمانی و بی هیچ مقدمه ای می گوید: چهار فرزند داشتم سه پسر و یک دختر. دو پسر کوچکترم شهید شدند. فرزند چهارمم سیدحمیدرضا در هنگام شهادت به گونه ای شهید شد که هیچ اثری از او باقی نماند. جوری که می گفتم خدا حمید را آنچنان پذیرفت که حتی پوتین هایش را هم پذیرفت. او در هنگام شهادت 19 سال داشت و توسط مواد منفجره ای که برای انهدام یک پل روی هورالعظیم کار گذاشته بودند به شهادت می رسد. او و چند نفر از همرزمانش در کمین دشمن می افتند و در آنجا به شهادت می رسند.

هر چند صحبت از فرزند شهید برای هر مادری دشوار است اما خانم حسینی الهاشمی سعی می کند ماجرای فرزند دیگرش را نیز بگوید.

آنطور که او می گوید سیدعلیرضا جزء دسته شکار تانک بوده و با دو همرزمش به محل اعزام می شود. دو همرزش به شهادت می رسند اما سیدعلیرضا مورد اصابت گلوله کالیبر 50 قرار می گیرد و به شدت مجروح می شود. چندین عمل جراحی سخت روی او انجام می شود و بعد از حدود دو سال که تقریبا سرپا می شود پزشک به او توصیه می کند که برای بهبود حالش ورزش کند.

از آنجا که سیدعلیرضا علاقه زیادی به ورزش کوهنوردی دارد، با وجود درصد جانبازی بالا اما سراغ این رشته ورزشی می رود و این رشته را به صورت حرفه ای دنبال می کند.

متاسفانه او در آخرین صعودش به کوه دماوند برف گیر می شود و تا چند روز هیچ اثری از او پیدا نمی شود تا اینکه یکی از وسایل کوهنوردی اش را 400 متر دورتر از پیکرش در برف پیدا می شود. پس از جستجوی بسیار دستی در برف پیدا می شود که از برف بیرون زده و بالاخره پیکر سیدعلیرضا هم پیدا می شود.

می خواهم حال و هوایش را عوض کنم به همین خاطر دوباره برمی گردم به موضوع امام رضا(ع) و از او می پرسم چند بار در سال به زیارت امام مشرف می شوید که پاسخ می دهد: مدتی است که پاهایم بسیار کم توان شده و ترددم با ویلچر ممکن است. می دانم که دختر و پسرم هم گرفتاری های زندگی و شخصی خودشان را دارند و نمی توانم به خودم اجازه دهم که آن ها را از کار بیندازم و مدام از آن ها بخواهم مرا به زیارت ببرند. کارهای بچه هایم ارزش بیشتری از زیارت رفتن من دارند. به همین خاطر به سلام دور به حضرت دلم را راضی می کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.