شکلگیری نظامی که با عنوان نظام مردمسالاری دینی در ایران شناخته میشود، نظر به گذشت زمان، راه خودش را در ادبیات سیاسی اجتماعی دوران جدید باز کرده است. جذابیت این نظام در نگاه دیگران را شاید بتوان در تلفیق جمهوریت با وجه حکومتی اسلام جستوجو کرد. با حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، عضو هیئت علمی گروه فقه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی و مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلام در مورد اهمیت و تمایزات وجه جمهوریت در نظام مردمسالاری دینی به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
جناب ایزدهی! تفاوت در ماهیت جمهوریت در جمهوری اسلامی با دموکراسی رایج غربی چیست؟
انقلاب اسلامی بیش از اینکه نقطه اتکا و محوریت آن بر از بین بردن رژیم شاه باشد، مرهون این نقطه محوری است که بر اساس چه معیاری شکل گرفته و چه ربطی به مشروعیت نظام دارد. تا پیش از جمهوری اسلامی دو نوع نظام در عالم وجود داشت که یکی تئوکراسی یعنی حاکمیت دین یا به بهانه دین وجود داشت؛ حکومت بنیعباس و بنیامیه از این دسته بودند که لازمه آن، این بود که مصلحت مردم بر خواست مردم ترجیح داده شود و حاکمان باید مصلحت مردم را تشخیص دهند و مردم در این میان کارهای نیستند. این منطق در غرب در قرون وسطا هم حاکم بود. اما آنها برای گریز از این نظام، به نظام مردمسالاری و دموکراسی روی آوردند و از این جهت مبانی قدیم را زیرسؤال بردند. از طرف دیگر محور را مردم قرار دادند و خواست مردم را مقدم دانستند. در نظام اسلامی –فارغ از جمهوری اسلامی – در مبانی ما نظم حکومتی دیگری حاکم است که بر اساس آن، چنان که امروز از آن به مردمسالاری دینی یاد میشود، هم خواست و هم مصحلت مردم لحاظ میشود. در نظم جدید به تعبیری این دو در مقابل همدیگر نیستند. براساس نظام مردمسالاری دینی که برآمده از سیره پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) است و در ادبیات بسیاری از روایات وجود داد، از یک جهت محوریت در قوانین، ارزشهاست و ارزشها نیز تابع یک اعتبار خارجی هستند که با رأی و نظر مردم تغییر نمیکنند. از طرف دیگر در اداره امور جامعه، مردم تأثیرگذارند و خواست آنها در محدوده مصالح نفس الامری یا مصالح ارزشی حاکم هست. در این نظام که به تعبیری از آن به مردمسالاری دینی یاد میشود هم بر ارزشها تأکید میشود و هم رأی مردم محترم شمرده میشود و تأثیر مردم در آن جدی است.
پس نظام مردمسالاری دینی به تعبیری یک نظم سوم است. غربیها آیا این نظم را بهواسطه انقلاب پیشبینی میکردند؟
تأکید میکنم نظام جمهوری اسلامی بیش از آنکه بر از بین بردن نظام شاهنشاهی سوار شود بر آن نظم پیشینی این نظام مستند است. شاید به همین دلیل بود که ابتدا برای نظام سلطه این مهم نبود که حکومت شاهنشاهی بماند و یا حکومت دیگری جایگزین آن شود؛ چراکه این پیشفرض مطرح بود که منطق پیشینی این نظام جدید، بر یکی از این دو نظم استوار خواهد بود و نظم سومی در کار نیست. در جمهوری اسلامی که با قرائتی از نظام اصیل اسلامی و اصل اسلام ارائه شد این منطق پیشینی و دموکراسی به چالش کشیده شد و مردمسالاری سر کار آمد که برپایه معیارهای فطری استوار بود و مثل حکومتهای تئوکراسی نبود که مردم خودشان نقشی نداشته باشند، بلکه خود مردم نیز مؤثر بودند؛ بنابراین این دوگانه در جمهوری اسلامی پیگیری شد و اساساً رمز صدور انقلاب را در نرمافزار جمهوری اسلامی باید دانست. نکته اینجاست که مردمسالاری دینی به معنای یک قرائت از دموکراسی نیست که گونه بومی و ملی دموکراسی غربی باشد بلکه مراد از آن مردمسالاری است که از دین اخذ میشود و التقاطی نیز نیست؛ به این معنا که بخواهیم بگوییم محتوا را از دین و شکل را از نظامهای جامعه غربی ضمیمه کردهایم، بلکه سنخ مردمسالاری ما با دموکراسی غربی متفاوت است. به همین دلیل این مردمسالاری میتواند جایگزین نظامهایی شود که هم خدا و فطرت را نادیده میگیرند و هم نظر مردم برخلاف تصور در آن دخالت ندارد. این مدل از مردمسالاری دینی است که میتواند هم مصلحت و هم خواست مردم را دنبال کند و هم نظام جامع و مؤثر و برآمده از اسلام باشد.
در نظام مردمسالاری دینی بر خواست مردم تأکید میشود. مردم هر کارگزاری را که معیارهای حداقلیاش توسط شورای نگهبان احراز شود انتخاب میکنند و بنابراین این مردم هستند که تأثیرگذارند و در اداره خودشان مؤثر هستند.
مشکلات اقتصادی حتی در نظامهای مردمسالار، به نظر باورمندیها به جمهوری را نیز زیرسؤال برده است؛ آیا ناکارآمدی را میتوان به وجوه جمهوری ارجاع داد؟
وقتی مردم احساس کنند اراده آنها تأثیرگذار است، طبیعتاً میل دارند کسانی را انتخاب کنند که برای اداره زندگی خودشان مفید باشد. مسئله این است که با همه فراز و نشیبهایی که نظام دارد، پیش میرود و به زوال نمیرسد و مردم در انتخاباتها و راهپیمایی و فضاهایی چون تشییع حاج قاسم از آن حمایت میکنند؛ این، نماد جمهوری است.
اما اگر ما کارگزاری را انتخاب کنیم که این کارگزار عملاً فضای عمومی را فریب و خود را کارآمد نشان دهد، در اینجا با وجود اینکه این انتخاب موجب شده یک فرد ناکارآمد در حکومت مستقر شود ولی مسئله مهم این است که در ذهن همه این گزاره وجود دارد که این مسئول، حاصل انتخاب و گزینش خود مردم بوده است و حداقل در دورههای بعدی کسی را انتخاب خواهند کرد که آنها را فریب ندهد و کارآمدتر باشد. اگر فضای ناکارآمدی در برخی از امور وجود دارد نه ناشی از نرمافزار جمهوری اسلامی بلکه حاصل از کارگزارانی است که در این فضای سیاسی میآیند و رأی مردم را جلب میکنند و با آگاهی کاذب بر فضای اداره جامعه حاکم میشوند. آنچه به ناکارآمدی منجر شده، رفتارهای ناشی از کارگزارانی است که از جنس مردم نبودهاند. مشکل اساسی فعلی، اقتصاد است که در این فضا عمدتاً کسانی حاکم هستند که رویکرد شایسته سالاری مبتنی بر دین در آنها وجود ندارد. آنچه مهم است در دراز مدت مردم خودشان به عنوان یک خانواده کم و کاستیها را جبران میکنند و ایرادها را میگیرند و گروههایی را که احساس کنند کارآمدی ندارند، کنار خواهند زد.
مشکل اینجاست که مردم بهواسطه مشکلات، بعضاً از انتخابهایشان سرخورده میشوند و دنبال راه کوتاهتری میگردند. حتی برخی اوقات از انتصاب به جای انتخاب حرف میزنند. آیا واقعاً راه حل در چنین رویکردی است؟
اگر ما در قبال منطق جمهوری اسلامی بخواهیم جمهوریت را برداریم و بگوییم مصلحت مردم بر خواست آنها مقدم است و افرادی منتصب شوند، شاید در کوتاه مدت بهواسطه بهوجود آمدن تمرکز قوا مشکل را حل و پویایی ایجاد کند، ولی آنچه مهم است پایایی است؛ یعنی مردم احساس کنند تدبیر امور به دست خودشان است و خود مردم صاحب نظام هستند و خودشان تأثیرگذار و انتخاب کننده هستند. آنجا که چنین باوری بر مردم سوار شود، هیچ دشمنی بر این کشور فائق نخواهد آمد. با وجود ناکارآمدیها ولی امتداد وضعیت مردمسالاری دینی برای پایایی نظام، ارزش بیشتری دارد تا اینکه در کوتاه مدت بخواهیم بخشی از بدنه نظام را از مردم جدا کنیم و مصلحت آنها را بر خواست مردم ترجیح دهیم. اینکه در جمهوری اسلامی اینقدر بر انتخابات و حمایت رهبری از منتخب مردم تأکید میشود، به همین واسطه است.
نقش نخبگان در جهت کارآمدتر شدن وجه جمهوریت نظام چیست؟
آنچه از ادبیات دینی ما برمیآید این است پیامبر و اهل بیت(ع) سعی میکردند مردم را آگاه و همراه کنند، نه اینکه مردم را به امری وادار کنند. پیامبر(ص) وقتی حکومت اسلامی را برقرار میکند که مردم مدینه مسلمان میشوند و به آرمانهای دین وفادار میمانند. به همین نسبت در فضای حاکمیت عملاً پیامبر چیزی را بر مردم تحمیل نمیکند. وظیفه اهل بیت عمدتاً روشنگری است و وقتی مردم به راه راست و حقیقت گرایش پیدا کنند خود به خود مشکل ما حل خواهد شد. در قضیه بنی صدر بهواسطه روشنگریها، خود مردم به این نتیجه رسیدند که باید او را کنار زد. آن چیزی که نخبگان میتوانند به تأسی از اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) و نظام دینی ما انجام دهند فضای روشنگری نسبت به دو چیز است: یک، آن چیزی که مردمسالاری دینی را ارج نهیم و سراغ رویکردهای دموکراسی و تئوکراسی نرویم و از طرف دیگر همواره تلاش کنیم مردم را به سمت نیازهای واقعی آنها سوق دهیم و کارگزار شایسته را معرفی کنیم و ملاکهای شایستگی را به مردم بشناسانیم. طبیعی است وقتی مردم به این قضیه واقف شوند طرف دیگر را انتخاب نخواهند کرد. در نظام اسلامی مردم غریبه نیستند، از جنس نظام هستند، بنابراین باید آنها را راهنمایی کرد. هدایت از جانب نخبگان است اما تصمیم نهایی بر عهده مردم است و در رتبه بعد نوبت به حمایت از این فرایند و نقد و نظر و نظارت میرسد. حتی با روی کار آمدن کارگزار ناکارآمد، وظیفه مردم هدایت این فرد به روند مطلوب است.
نظر شما