این بیتها را بخوانید:
چو اشپختر آن دیو پرخاش جو
شد آگاه شد در گنجه از رای او
گزیدی لب خویش هر دم به گاز
نهفتی ولی گشت بیپرده راز
بسی گفتم ایران نه هند است و روم
ندیده کسی کام زان مرز و بوم
به کام دم آهنج نر اژدها
منه گام، کز وی نگردی رها
ز گفتار ایران فروبند دم
مکن بخت فیروز بر خود دژم
برای کسانی که نمیدانند اشپختر چیست یا کیست باید بگویم این لقب پاول دیمیتریویچ سیسیانوف از فرماندهان نظامی امپراتوری روسیه بود. وی در جریان جنگهای ایران و روسیه، فرماندهی نیروهای تزاری را در گرجستان برعهده داشت و توانست سپاه ایران را در گنجه، اوچ کلیسا، قراباغ، شوشی و شروان شکست دهد و سرانجام در جریان محاصره باکو به دست ابراهیم بیگ از بستگان حسینقلیخان، حاکم باکو کشته شد.
ابیاتی هم که خواندید بخشهایی از «شهنشاهنامه» سروده یکی از اعاظم شعر در دوران قاجار یعنی جناب آقای فتحعلی خان کاشانی متخلص به صبا، ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه قاجار است. این بزرگوار اول در خدمت مدح لطفعلی خان زند بود ولی وقتی احساس کرد کار بر خان زند دشوار شده است، به سرعت رنگ عوض کرد و به سپاهیان قاجار پیوست و دفتر حاوی مدحهایش برای زندیان را در آب شست. البته آغامحمدخان قاجار آنچنان در نظامیگری و گردن زدن و چشم کور کردن غرق بود که حال و حوصله شاعران درباری را نداشت، اما بازار فتحعلی خان کاشانی وقتی گرم شد که هم نامش فتحعلی خان قاجار بر تخت نشست و دربار بزرگ و وسیعی برای خود ترتیب داد و به شاعران درباری نیازش افتاد. وقتی شاه قاجار با بیتدبیری و توهم ناشی از قدرت، کشور ایران را درگیر دو جنگ خانمانسوز و پرخسارت با روسیه کرد، به ملکالشعرای عزیزش دستور داد کتابی به تقلید از شاهنامه در وصف دلاوریهای او و سپاهیانش در جنگ تدوین کند و حاصل همین «شهنشاهنامه» شد که در سه سال، شامل ۴۰ هزار بیت است.
این کتاب را اگر جایی در گوشه موزهای پیدا کردید یا بیتهایی از آن را خواندید، میبینید شاعر سعی کرده تقلید از فردوسی را به دقت رعایت کند. کلمات، ترکیبات و البته وزن، تقلید از فردوسی است، اما پرسش اینجاست با وجود اینکه شاهنامه ۹۰۰ سال پیش از شهنشاهنامه سروده شده است، چرا کتاب اول همچنان در ذهن و زبان مردم جاری و ساری است و اسم کتاب دوم را شاید کمتر کسی شنیده باشد؟ به هرحال هر دو کتاب وزن متقارب دارند، زبان حماسی دارند، از ترکیبات زبانی سبک خراسانی سرشارند، ولی یکی همیشه هست و یکیدیگر حتی همان زمان هم که بوده است، بودن و نبودنش فرقی نداشته است.
کتاب دوم که اثر طبع آقای صبایکاشانی است، به فرموده شاهی شکست خورده و متوهم نوشته شده تا روایتی باشد از فتوحات و دلاوریهای او در جنگ با روسیه تزاری. در صورتی که همه ما میدانیم ایران در آن جنگها متحمل چه شکستهای سنگین و کمرشکنی شد و بخشهای بزرگی از کشور را همین فتحعلیشاه متوهم از دست داد. اساس و بنیاد کتاب دوم، بر دروغ و توهم است. در همان بیتهایی که در ابتدا از کتاب آوردم، تصویری ترسان و زبون از فرمانده سپاه روس در مقدمه جنگ گنجه نشان داده شده، در حالی که واقعیت این است که سپاه ایران در جنگ گنجه به شکلی فاجعهباری شکست خورد و مردم این شهر به دست سپاه روس قتلعام شدند و از لشکریان شاه قاجار کاری جز فرار و به در بردن جان برنیامد.
اما قصه شاهنامه چیست؟ شاهنامه حاصل ۳۰ سال خون دلخوردن، فداکاری و از جانگذشتگی مردی است که هویت ملی و فرهنگی سرزمینش را در خطر میبیند و میداند اگر زبان و تاریخ ملتی از دست برود، آن ملت دیگر هویت خود را برای همیشه از دست میدهد. به همین دلیل بدون اینکه دستور و مستمری از جایی بگیرد، جان و مالش را در کف دست گرفت و همه روایتهای مکتوب در خداینامکها و اسطورههای ایرانی را به باشکوهترین شکل به نظم درآورد. تفاوت میان شاهنامه و شهنشاهنامه، تفاوت میان فردوسی و صبایکاشانی در همین چیزهاست. به همین دلیل است که سینه هر ایرانی یا فارسیزبانی، مخزنی است که در آن بهرهای از کتاب هزار ساله فردوسی هست، اما کمتر کسی شاید نام کتاب شاعری را شنیده باشد که کمتر از ۲۰۰ سال پیش فوت شده باشد. تنها فایدهای که از کتاب ملکالشعرای صبا برای ما حاصل شده این است که نام چند تن از زنان سوگلی حرمسرای پایانناپذیر فتحعلی شاه و چند تن از لشکر فرزندان بیعار، جیرهخوار و درباریان متملق او به دلیل اینکه نامشان در کتاب ذکر شده است، میدانیم؛ همین و بس! چیزی که شاهنامه را در زندگی، ذهن و زبان ایرانیان تا همیشه زنده کرده، همین عشق و تعهدی است که فردوسی در تک تک کلمات جاری کرده وگرنه واژهها، ترکیبها و وزن عروضی، یکی است.
انتهای پیام/
نظر شما