هدی احمدی: در صدر اسلام منافقان بسیاری در مدینه، همراه پیامبر(ص) و میان اصحاب آن حضرت بوده و برای نابودی اسلام نقشهها کشیده و ماجراها آفریدند. شیوه برخورد رسول خدا(ص) در برابر منافقان که دشمنان داخلی حکومت اسلامی بودند، به عنوان اخلاق حکومتی و شیوه تدبر سیاسی آن حضرت بسیار مهم است و میتواند الگوی رفتاری رهبران و دست اندرکاران حکومت اسلامی قرار بگیرد. تدبیری که سبب شد بدون پرداختن به مبارزهای رسمی آنها منزوی شوند.
در گفتوگوی قدس آنلاین با آیتالله محمد هادی یوسفی غروی، استاد حوزه و محقق تاریخ اسلام، شیوه رفتار پیامبر اسلام(ص) با منافقان را مورد واکاوی قرار دادیم.
خوف و طمع از علل ایجاد نفاق هستند
آیتالله یوسفی غروی در ابتدا با بیان اینکه بشر به نفاق پناه نمیبرد مگر اینکه خوف و طمعی در کار باشد، میگوید: نفاق در زبان عربی و رفتارهای بشری به کار موش شباهت دارد زیرا موش دو سوراخ برای خود ایجاد میکند که اگر از سوراخی تهدید شد، به سوراخ دیگر پناه ببرد. خوف و طمع شخص منافق به این جهت است که نمیخواهد با یک مکتب و رسالت انقطاع کلی داشته باشد زیرا امید دارد که از منافع این مکتب استفاده کند اما از جهت دیگر ایمان ندارد. پس به صورت حقیقی و واقعی وارد امور آن مکتب نمیشود.
او اضافه میکند: این وضعیت در قسمت اول رسالت اسلام یا ظهور این مکتب و رسالت در مکه مکرمه تا هجرت پیامبر(ص) که بنا بر روایات مشهور 13 سال است، نسبت به اسلام منتفی است. اسلام به اعتبار مسلمانان تحت کیفیت رفتار مشرکان و بت پرستان قرار نگرفت و کسی از آن در حال ترس و هراس نبود که در برابر آن نفاقی داشته باشد. از طرف دیگر اسلام از نظر فرد در اقلیت بود و شرایطش به گونهای نبود که کسی از آن خوف و هراس داشته باشد یا نسبت به آن طمع داشته باشد زیرا این مکتب در بدو شکلگیری دستاوردی نداشت. مگر اینکه بگوییم افرادی با آگاهی از آینده اسلام، از اوایل راه همراه اسلام میشوند که در آینده درخشان این مکتب بهرهمند شوند.
این کارشناس تاریخ اسلام اضافه میکند: در برخی از اخبار صدر اسلام آمده است که برخی از رؤسا و سرکردگان منافقان که نقش اصلی خود را در مدینه ایفا کردند، از طریق اهل کتاب و یهودیان یا به اصطلاح جهودان از آینده اسلام خبردار شدند و به اعتبار این آگاهی نشان دادند که مسلمان شدهاند اما ایمان واقعی و حقیقی به اسلام نداشتند. البته این اخبار اگرچه به صورت قطعی تایید و رد نمیشوند اما احتمالات خلاف ظاهر امور هستند زیرا ظواهر امور این است که در مکه نفاقی در کار نبود.
هجرت پیامبر(ص) به مدینه ابتدای بروز نفاق بود
آیتالله یوسفی غروی میافزاید: معنای دیگر نفاق، ضعف ایمان است و احتمال وجود نفاق به این معنا در صدر اسلام قویتر است. زیرا قطعاً ایمان هر جماعتی، در هر زمانی، به هر مکتبی یکسان نیست و احدی نمیتواند ادعا کند تمام افراد که به ظاهر طرفدار یک مکتب هستند، رتبه واحدی در ایمان به آن مکتب دارند. قطعاً مراتب این افراد مختلف است. یعنی برخی از آنها به مکتب مورد نظر، ایمان جدی و برخی دیگر به حسب ظاهر و با احتمالات خلاف و با شک و تردید در باطن ایمانی غیر جدی دارند.
او بیان میکند: هجرت پیامبر(ص) به مدینه ابتدای بروز تدریجی نفاق است. عدهای از یهودیان حرکت مخالفی با اسلام داشتند ولی قطع نظر از حرکت یهودیان در مدینه و در ضدیت با اسلام، عدهای از اهالی مدینه که از طوایف اوس و خزرج بودند که توقع میرفت جزو انصار باشند، نیز منافق بودند. البته طایفه خزرج بیشتر از طایفه اوس به اسلام گرویدند بنابراین در مدینه نفاق در میان اوسیان بیشتر بود.
این استاد حوزه در پاسخ به این سؤال که آیا پیامبر(ص) با منافقان و کفار به یک شکل رفتار میکرد، نیز توضیح میدهد: خیر؛ البته در آیه 73 سوره توبه آمده است که ای پیامبر، با کافران و منافقان بستیز و بر آنان سخت بگیر و جایگاه آنها جهنم و بد سرانجامی است. بر اساس این آیه شاید سوال پیش بیاید که مگر پیغمبر(ص) بر خلاف آیات قرآن عمل کند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت مسلماً نمیتوان منکر شد که صلاحیت کیفیت عمل به تکالیف و وظایفی که در وحی الهی اعم از وحی قرآنی و غیر قرآنی آمده، به خود پیامبر(ص) واگذار بوده است. به طور نمونه سوره مائده آخرین سورهای است که در عصر روز عرفه و در حجهالوداع بر پیامبر(ص) نازل شد.
پیامبر(ص) بنای شدت عمل با منافقان را نداشت
این کارشناس تاریخ اسلام تشریح میکند: در این سوره آمده است که ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت درباره ولایت و رهبری علی(ع) بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرساندهای. با تمام تأکیدی که این آیه دارد در روز عرفه توسط پیامبر(ص) ابلاغ نشد زیرا کیفیت، نحوه و زمان ابلاغ به نظر پیامبر(ص) موکول است. در مدینه هم آیاتی که در ارتباط با شدت عمل با منافقان نازل شده، موکول به صلاحدید کیفیت عمل پیامبر اکرم(ص) است.
او به یکی از منافقان اشاره کرده و میگوید: ابن سلول یکی از شخصیتهای بزرگ در یثرب بود که ریاست قبیله خزرج را بر عهده داشت و مسلمانان او را بزرگترین منافق صدر اسلام میدانند. تا قبل از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، بین دو قبیله اوس و خزرج جنگهای فروانی رخ میداد تا آنکه سرانجام این دو طایفه به توافق رسیدند که ابن سلول را فرماندار مدینه کنند و همگی بر فرمان او باشند. با مسلمان شدن اکثریت مدینه و هجرت پیامبر(ص) به این شهر او فضا را برای حکمرانی خود مناسب ندید و با ورود پیامبر(ص) به مدینه مخالف بود. اما به ناچار اسلام را پذیرفت و مخفیانه تصمیم به اخراج پیامبر(ص) از مدینه گرفت. حتی گفته میشود قصد ترور پیامبر(ص) را نیز داشت. نفاق او به طوری آشکار بود که فرزندش حباب، از پیامبر(ص) اجازه خواست تا اگر چارهای جز کشتن او نیست خودش سر پدرش را جدا کند، ولی پیامبر(ص) نپذیرفت و از او خواست که همچنان با او به نیکی رفتار کند. پس از مرگ او نیز پیامبر(ص) بر پیکرش نماز خواند.
آیتالله یوسفی غروی در پایان تاکید میکند: طبق آنچه در سیره نبوی آمده، پیامبر(ص) در زمان حیات خود بنای شدت عمل با منافقین را نداشت و تا آنجا که ممکن بود با مدارا و گذشت رفتار میکرد. در نتیجه همین برخوردهای قاطع، مدبرانه و نزول آیاتی از قرآن کریم در معرفی هویت منافقان؛ حساسیتها نسبت به منافقان برانگیخته شد و موقعیت و تأثیرگذاری آنان در جامعه اسلامی به تدریج سقوط کرد.
نظر شما