تحولات منطقه

۲ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۹
کد خبر: ۷۱۷۱۶۷

چیزی حدود ۱۰ سال پیش، یا کمتر، بهمن سال ۱۳۸۹ به خبرنگاری که درباره ویژگی‌های یکی از کتاب‌هایش او را سؤال‌پیچ کرده و پرسیده بود: «در کتاب شما دو روایت داریم. یکی روایت تصویری است و دیگری روایتی به صورت تاریخ‌نگاری از زبان حضرت سیدالساجدین(ع)، کدام یک از این روایت‌ها برای شما اهمیت بیشتری داشته است؟» پاسخی فنی داده و آخر گفته‌هایش اضافه کرده بود: «می‌خواستم حلاوت و چاشنی‌ای به تاریخ بدهم تا مرا تاریخ‌نگار حساب نکنند و به عنوان هنرمندی به حساب آورند که عاشورا را به عنوان هنر قدسی در نظر گرفته‌ام».

عاشق عَلَم‌ها و بیرق‌ها
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

قدس آنلاین: چیزی حدود ۱۰ سال پیش، یا کمتر، بهمن سال ۱۳۸۹ به خبرنگاری که درباره ویژگی‌های یکی از کتاب‌هایش او را سؤال‌پیچ کرده و پرسیده بود: «در کتاب شما دو روایت داریم. یکی روایت تصویری است و دیگری روایتی به صورت تاریخ‌نگاری از زبان حضرت سیدالساجدین(ع)، کدام یک از این روایت‌ها برای شما اهمیت بیشتری داشته است؟» پاسخی فنی داده و آخر گفته‌هایش اضافه کرده بود: «می‌خواستم حلاوت و چاشنی‌ای به تاریخ بدهم تا مرا تاریخ‌نگار حساب نکنند و به عنوان هنرمندی به حساب آورند که عاشورا را به عنوان هنر قدسی در نظر گرفته‌ام».

به یاد جابر

 علی آقای عناصری را همه مردم اردبیل می‌شناختند. نه به خاطر اینکه آدم محترمی به حساب می‌آمد. ارادت و علاقه‌اش به ائمه اطهار(ع) زبانزد بود و احترام و شهرتی اگر دست و پا کرده بود به خاطر همین ارادتش بود. در اردبیل می‌توانستی از هر کسی سراغ خانه عناصری را بگیری. کوچک و بزرگ راه خانه‌اش را می‌دانستند چندان که هرساله در ایام محرم رفته بودند به تماشای شبیه‌خوانی‌ها و تعزیه‌هایی که پرشور برگزار می‌شد.

روزی که خدا فرزند پسری به خانواده داد، شاید پدر به یاد «جابربن عبدالله» که اولین روضه‌خوان در کنار مزار سیدالشهدا بود، نام پسرش را «جابر» گذاشت. پدر عشق تعزیه و شبیه‌خوانی بود و چقدر دلش می‌خواست فرزندش جابر نیز به همین راه برود.

جابر اگرچه از همان کودکی به این راه افتاد، اما شاید پدرش هرگز تصور نمی‌کرد پسرش در ارادت و عشق به ائمه(ع) راه نویی را بگشاید و یک جورهایی بشود «جابر بن عبدالله» قرن ۱۴ هجری و بنیان‌گذار و پدر تعزیه علمی و دانشگاهی.

با نوای کاروان

«جابر» در سال ۱۳۲۴ در اردبیل و در خانه‌ای چشم به جهان باز کرد که در و دیوارش پر بود از آلات و ادوات شبیه‌خوانی. هرساله وقتی نواها و اشعار آیینی فضای خانه را پر می‌کرد گوش جان نوزاد انگار با آن خو می‌گرفت و هنوز کودک بود که علاقه‌اش را به تعزیه و شبیه‌خوانی نشان داد. پدر هم از خدا خواسته و با اشتیاق آموزش «جابر» کوچک را آغاز کرد.

نمی‌دانیم جرقه نگاه دقیق و علمی به مقوله تعزیه و شبیه‌خوانی چه زمانی در ذهن «جابر» زده شد، تنها می‌دانیم که او به خاطر علاقه به ادبیات عامه در ۱۵ سالگی از اردبیل راهی تهران شد تا در مدرسه دارالفنون ادبیات بخواند و سه سال بعد هم در رشته فلسفه و علوم تربیتی وارد دانشگاه تهران شد.

«جابر عناصری» تحصیل در دانشگاه را تا سطح دکترا ادامه داد. همزمان با ادامه تحصیل تحقیق‌ها و پژوهش‌هایش را به شکل رسمی در زمینه ادبیات و فرهنگ عامه آغاز و سال‌ها وقت صرف آن کرد. وقتی ۲۸ سال داشت برای گذراندن دوره تخصصی مردم‌شناسی در دانشگاه لندن به انگلستان رفت و همزمان به پژوهش درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و به خصوص مسائل فرهنگی ایران، ترکیه و افغانستان پرداخت.

آن روزها

مدت‌ها قاب ۲۴ اینچی تلویزیون خانه ما، مثل خودمان عادت کرده بود به «جابر عناصری» و مو و محاسن بلند و سپید که هیبت آیینی داشت. شروع به حرف زدن که می‌کرد یا گاه بخشی از مقتل را که می‌خواند، بی‌اختیار خیره می‌ماندیم به تلویزیون تا استاد، استادی که آن روزها نمی‌دانستیم تحصیلات دانشگاهی هم دارد، از رنگ‌ها و نمادها در تعزیه بگوید و رابطه رنگ قرمز با شقاوت را برایمان تشریح کند و از پرهای زرد رنگ کلاهخود «حر» بگوید که نماد رهیدگی و آزادگی است. بدون اینکه بدانیم موی سپیدش، حاصل سال‌ها پژوهیدن و تلاش در حوزه فرهنگ است، او را به استادی پذیرفته بودیم. آن روزها کمتر کسی می‌دانست پیرمرد سپید مویی که در تلویزیون مقتل می‌خواند و از شبیه‌خوانی می‌گوید، از ۲۱ سالگی در دانشکده هنرهای دراماتیک تدریس می‌کرده است و درجه استادیاری و استاد ممتازی دانشگاه را دارد. ما فقط حرف‌هایش را دوست داشتیم و بدون مدرک هم او را پدر معنوی تعزیه و روضه‌خوانی مدرن می‌دانستیم. عناصری ۴۱ سال در دانشگاه‌های تهران به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت و بیش از ۴۰ کتاب در زمینه‌ مردم‌شناسی، هنرهای نمایشی و آیین‌های ایرانی، فرهنگ ایران باستان، شاهنامه و... به رشته تحریر درآورد.

وی مدت‌ها در رادیو برنامه‌ راه شب و در تلویزیون برنامه‌هایی در ارتباط با آیین‌های ایرانی و نمایش‌های سنتی اقوام ایران اجرا می‌کرد.

پژوهش و باز هم پژوهش

از نخستین پژوهش فرهنگی که می‌گویند در ۱۳ سالگی انجام داد و در مدرسه‌اش مشهور شد، تا آخر عمر به تحقیق و پژوهش وفادار ماند. مردم‌شناسی و آیین‌شناسی‌اش تنها به مطالعه در کتابخانه‌ها محدود نمی‌شد. سخت به کارهای میدانی معتقد بود و گوشه و کنار ایران را برای مردم‌شناسی مستند زیر پا گذاشته بود. در سفرها دوربین به دست می‌گرفت و یافته‌هایش را در قاب‌هایی زیبا در اختیار علاقه‌مندان و دانشجویان قرار می‌داد. حاصل سال‌ها تلاش او را می‌توان در ۴۰ کتابی که نوشته است دید. از «شناخت اساطیر ایران» بگیرید تا «مردم‌شناسی و روان‌شناسی هنری، شبیه‌خوانی کهن؛ الگوی نمایش‌های ایرانی و عاشق‌ترین عاشقان فرهنگ».

در طول سال‌ها پژوهش، همسر استاد که کارشناس ارشد کتابداری است در یافتن اسناد و مدارک و نقد و بررسی آن‌ها همیشه در کنارش بود. فرزندان عناصری نیز به عنوان شاگردان او و گاه دستیارانش در کار تحقیق او را یاری می‌کردند. طراحی جلد بسیاری از کتاب‌های او را فرزندانش انجام داده‌اند.

تعزیه، معراج آدم است

اگرچه خیلی اهل گفت‌وگوهای مطبوعاتی نبود، اما در برخی همایش‌ها و مراسم اگر دعوتش می‌کردند، اهل درد دل کردن و اظهار تأسف درباره وضعیت تعزیه بود و اصرار داشت باید در برابر تعزیه‌های نادرست و غلط ایستاد و آن‌ها را نقد کرد.

«عناصری» یکی از آسیب‌های آیین تعزیه را استفاده نکردن از وجود تعزیه‌خوانان برجسته می‌دانست و معتقد بود در مناطق مختلف کشور تعزیه‌خوانان بزرگی وجود دارند که به سوگواره‌ها دعوت نمی‌شوند و گوشه‌نشین شده‌اند. عناصری می‌گفت اگر لباس‌ها، سرودها و نغمه‌های بومی را که مردم هر منطقه با آن آشنایی دارند را از تعزیه بگیریم، در واقع جان تعزیه را گرفته‌ایم.

او اعتقاد داشت حتی اهل سنت ایران نیز در تعزیه با ما شیعیان شریک هستند و تعزیه‌هایی که اجرا کرده‌اند، تأثیرگذار بوده است.

او عدم شناخت نُسخ تعزیه از سوی تعزیه‌خوانان را از دیگر آسیب‌های این آیین می‌دانست و می‌گفت برخی تعزیه‌خوانان گاه به‌خاطر بی‌اطلاعی از نسخ تعزیه، اشعار را به‌صورت اشتباه و غیرصحیح می‌خوانند و موجب خنده‌آور شدن آن می‌شوند. همچنان که خودنمایی نیز از دیگر تهدیدات و آسیب‌های تعزیه است که تعزیه‌خوانان باید در این خصوص مراقب باشند.

عناصری تعزیه را نمایشی می‌دانست که جز ایران در هیچ جای دیگر وجود ندارد و این را از افتخارات ما ایرانی‌ها دانست. او در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش گفته بود: «تعزیه، اسطوره و تاریخ نیست، بلکه فراتر از آن‌هاست به گونه‌ای که سروده‌های آن را نمی‌توان در میان اشعار هیچ یک از شاعران بلندآوازه جهان پیدا کرد. تعزیه، معراج انسان است و چنان ارتباطی میان بنده و پروردگارش ایجاد می‌کند که انسان را به درستی با حقایق و وقایع دشت کربلا آگاه می‌کند».

پایان بندی در سکوت

خواست خود این پیرغلام عرصه شبیه‌خوانی بود که ساده و در سکوت و بی‌خبری به خاک سپرده شود تا حتی کسانی که او را می‌شناختند و از بیماری و بستری شدنش خبر داشتند، پس از پایان خاکسپاری از درگذشت او با خبر شوند. دخترش – آناهیتا عناصری – در این باره به خبرنگاران گفت: «بنا به وصیت خودشان، هیچ‌گونه مراسم تشییعی برای ایشان برگزار نشد و تنها با حضور اعضای خانواده و بسیار ساده، رهسپار دیار ابدی شدند... پیکر ایشان به خواست خودشان و بدون اینکه کسی مطلع شود، به سرعت به بهشت زهرا(س) منتقل و در یکی از قطعات عادی آن به خاک سپرده شد... ایشان تنها چند نفر را اسم برده بود که دوست دارد در خاکسپاری او باشند و همین‌گونه هم شد. کاری که در دوران زندگی او انجام نشده بود، نیازی نبود که بعد از مرگ او انجام شود». عاشق‌ترین عاشق فرهنگ، در سکوت رفت اما کیست که نداند در هنر تعزیه امروز، عَلَم‌ها و بیرق‌ها، رنگ‌ها و شور اشعار تعزیه‌های ما، همه و همه بخشی از ماندگاری و هویتشان را مدیون «عناصری» هستند که کوشید تا آیین‌های ناب عزاداری را از دل تاریخ و از لابه‌لای خرافه‌های بی‌شمار بیرون بکشد و با نگاه و زبانی علمی آن را در اختیار نسل امروز بگذارد؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.