به گزارش قدس آنلاین، روزنامه خبر ورزشی نوشت: مجید جلالی اصولاً کاراکتری جنجالی ندارد، اهل تیتر دادن به رسانهها نیست و همه را عادت داده که در پاسخ هر سؤال -حتی حاشیهای و جنجالی- از او منتظر یک تحلیل باشیم. جلالی بیش از دو دهه است که هر سال در بالاترین سطح فوتبال ما تیم داشته و در بطن همه حوادث بوده است. همین حضور درازمدت او را در مظان حرفها و شایعات بسیار گذاشته که تا امروز ندیدهایم «آقامعلم» در این موارد صحبت کند. شخصیت او به گونهای است که کمتر کسی به خود اجازه میدهد هر سؤالی را از او بپرسد! وقتی عصر جمعه با «آقامجید» تماس گرفتیم، بیمنت و کلاس پذیرفت مهمان خبروزشی باشد. از فرصت «سوءاستفاده» کردیم و این بار چیزهایی از «آقامعلم» فوتبال پرسیدیم که تا به حال در موردش حرف نزده و انصافاً هم او با سعه صدر پاسخگو شد.
بهترین روز فوتبالی عمرتان؟
خیلی سخته، اگر در لحظه بگویم روزی که پاس قهرمان شد. اگر بخواهم فکر کنم (مکث طولانی) روزی که در ۲۸ سالگی مرا به عنوان سرمربی وحدت انتخاب کردند. چه حالی داشتم، همان لحظه نشستم به رؤیاپردازی! اهدافم را در مربیگری مشخص کردم و...
به چند درصد آن اهداف تا الان رسیدید؟
شاید یکسوم.
آن اهداف چه بود؟
در مرحله اول در فوتبال ایران خودم را اثبات کنم، در مرحله دوم بروم در آسیا و با یک تیم نتیجه بگیرم و مرحله سوم کار در بیرون ایران بود. یادم هست در سال ۲۰۰۱ در کلاسهای حرفهای در «آنفیلد» همینطور که قدم میزدم خودم را آنجا تصور میکردم.
حالا بدترین روز؟
در لحظه روزی که پیشنهاد شهید قندی یزد را پذیرفتم. مرحوم پدرم اصرار میکرد که چرا میروی؟ گفتم دوستانم هستند. به یزد گرایش دارم. فقط میرویم صحبت کنیم، ولی آنجا شرایط احساسی شد و بزرگترین اشتباه کاریام را مرتکب شدم. البته شرایط آن روزهایم خاص بود. من با پاس قهرمان شدم. سال بعد با آن شرایط کنارم گذاشتند. رفتم صبا و قهرمان حذفی شدم، ولی هفته سوم لیگ کنارم گذاشتند. بعد آقای پروین برای پرسپولیس با من تمام کرد و قرار شد فردا صبح بروم معارفه ناگهان همه چیز چرخید و هنوز هم نفهمیدهام چه شد. خلاصه در حالت خودکشی بودم! تجربه امروز را هم نداشتم. من بعد از هر قهرمانی با خودم فکر میکردم وارد فاز دوم آرزوهایم میشوم ولی... حالا که به گذشته مینگرم بخش مهمی از این حوادث تقصیر خودم بود. تجربه نداشتم، مشاور خوب نداشتم، احساسی رفتار میکردم و این عیب هنوز هم در فوتبالیهای ما هست. مثلاً جایی که نباید در دسترس رسانه باشم، بودم و برعکس!
یک انتقاد از شما همین بود. اینکه چرا فردوسیپور در هر موردی کارشناس لازم دارد، مجید جلالی را میبینیم. یا در هر برنامه تلویزیونی جلالی هست!
دقیقاً و این اشتباه را بعداً تصحیح کردم. وقتی میروی تلویزیون یا باید همه چیز را تأیید کنی و خنثی باشی که در آن صورت مردم از تو دلخور میشوند یا ایرادات و حقایق را بگویی که در آن صورت طیف مدیران و کسانی که امکانات و تصمیمات دست آنهاست از تو دلخور میشوند. اصولاً هر نقدی، تعدادی را دشمن شما میکند و اینها بعداً در کار شما اثرگذار است.
الان که کوه تجربه شدهاید، هنوز نیاز به مشاور حس میکنید؟
بله دارم. عدهای که از نظر سنی از من جوانتر هستند، ولی بسیار خوشفکر و تحلیلگر. همین سال قبل چند پیشنهاد را به خاطر نظر همین مشاوران رد کردم و پیشنهاد گلگهر را به همین ترتیب پذیرفتم. جلسات مرتب داریم.
اسم گلگهر را آوردید، وارد پروندهاش شویم. شما استعفا دادید و حتی جابهجاهایی در تیمهای دیگر صورت گرفت و مهاجری آمد جای شما و افاضلی رفت جای مهاجری، اما در لحظه آخر از نهادی بالاتر از باشگاه -مثلاً کارخانه- دستور ابقای شما رسید! اتفاقی که سال ۹۲ عیناً در تراکتور برایتان افتاده بود!
ببین، تراکتور پروندهای جداست. نوع رفتار تراکتور را اگر در ۱۰ سال اخیر مرور کنید با همه همینطور بوده و ربطی به من تنها ندارد. آدم وقتی جوان است فکر میکند فقط علیه او جبهه دارند، ولی ببینید در تراکتور با گلمحمدی، قلعهنویی، دنیزلی و بقیه مربیان داخلی و خارجی همینطور شد.
خب چرا؟ مشکل کجاست؟
مشکل را من نباید اینجا در رسانه بگویم! صاحب آن تیم اگر بخواهد ریشهیابی کند مرا صدا میزند و من هم تجربهام را میگویم. اینجا برای مردم بگوییم چه دردی از فوتبال و تراکتور دوا میشود؟ چه کمکی میکند به فوتبال؟
و گلگهر؟
آنجا فرق داشت. ما بعد از بردن استقلال در اوج بودیم که کرونا مسابقات را تعطیل کرد. ۵ ماه و یک روز بعد دوباره وارد مسابقات شدیم و ۳ باخت متوالی آوردیم. من استعفا دادم تا دستشان باز باشد، اما مدیر کارخانه زنگ زد و گفت تعارف که نداریم. شما بریدی؟ گفتم نه، گفت پس کارت را ادامه بده. ما اگر بخواهیم مربی جدید بیاوریم میآوریم. انصافاً هم همهجوره همکاری کردند و دیدید بعد از آن ما ۱۴ امتیاز از ۶ بازی گرفتیم. ۱۲ امتیاز هم از ۶ بازی اول برگشت، در حالی که دور رفت با آن تیم ضعیفی که بسته بودند از ۱۵ بازی فقط ۸ امتیاز گرفتیم. شما ببین یک مدیر برنامه ۱۴ بازیکن آنجا داشت؛ در یک پست سه نفر و پست دیگر هیچ. من فقط باید مدارا و ترمیم میکردم تا نیمفصل که بتوانم یار جدید بگیرم.
به عنوان کارشناسی که ۳ دهه در بطن فوتبال ما بوده، بهترین نفرات ما در ۴ خط را چه کسانی میدانید؟
یعنی اسم ببرم؟
بله خواهش میکنم؛ از گلر شروع کنیم.
بیرانوند و پیام (نیازمند)
دفاع وسط؟
علیرضا ابراهیمی
یعنی از همه بهتر است؟ حتی ملیپوشان؟
به نظر من در این لحظه و حال حاضر بله.
دفاع کناری؟
وریا از بقیه یک سر و گردن بالاتر بود.
هافبک؟
وحید امیری میتواند سرنوشت یک بازی را عوض کند.
و مهاجم؟
قایدی، البته اگر بخواهد بینالمللی شود فاکتورهایی لازم دارد.
حالا مجید جلالی صاحب یک تیم است. حاضرید برای خرید همین نفرات که اسم بردیم، نفری ۱۰ میلیارد بدهید؟
معلوم است که نمیدهم!
پس چطور و چرا این اعداد را در نقل و انتقالات میشنویم؟
ببین سیاسیون اصطلاحی دارند به نام «پروپاگاندا» قبل از نشستن سر میز مذاکره فشار روانی بالا میآورند تا سر میز به نصف آن هم اگر برسند، برنده باشند. این اعداد اصلاً حقیقی نیست و من در رسانهها میبینم. از قبل ساخت و پاخت میکنند تا این اعداد را عادی جلوه دهند.
یعنی در عالم واقعیت این پولها رد و بدل نمیشود؟
نه منظورم این نیست. مثلاً ما در گلگهر به آینده فکر میکردیم. بالاترین قرارداد ما ۱٫۴میلیارد بود و میگفتیم میشود ۲ تا ۲٫۵میلیارد. ناگهان زمزمه ۱۰میلیارد و ۸میلیارد بلند شد. جامعه عادت کرد به شنیدن این ارقام و حالا میبینی پای قرارداد این رقم را میخواهد! حالا اگر نصفش را هم بگیرد، برده!
پس مدیران مقصرند که فوتبال را نمیشناسند که اسیر فضاسازی میشوند؟
بله، دقیقاً! بازیکن و مدیربرنامهاش جلوی مجید جلالی که نمیتواند این اعداد را بگوید. من تمام این فضاها را میشناسم و اسیر آن نمیشوم. ما در پیکان ۳ سال تیم بستیم با کمترین هزینه و دو بار ششم شدیم، چون مدیر پشت من بود و همراهی میکرد. نمیخواست خودنمایی کند و بگوید من خودم بلدم و همهکاره هستم.
چند درصد مدیران ما اینگونهاند؟ یعنی یا فوتبالی و آشنا به این فضاها و یا کار را بدهند دست کاردان و دخالت بیجا نکنند؟
به جرأت کمتر از ۱۰ درصد!
پس بزرگترین مشکل حال حاضر فوتبال ما میشود...
ضعف مدیریت. مدیری که نه مدیریت خوانده و نه هزینه و منابع میداند و نه از فوتبال سررشته دارد، خیلی راحت برای نشستن کنار یک ستاره حاضر است پول خرج کند! من مربی هم وقتی به او میرسم که هیچ نمیداند و خودش را علامه دهر گرفته فقط میپرسم چقدر پول میدهی! به او بودجهای دادند، میآید خرید میبیند کافی نیست. پس ۵ برابر هزینه میکند و میگوید من که سال بعد نیستم؛ مدیر بعدی میداند و مشکلات!
این ضعف مدیریت است یا سوءمدیریت؟
من میگویم ضعف. من به شخصه بسیاری از مدیران این فوتبال را میشناسم و میدانم انسانهای خوب و سالمی هستند، اما مدیر و فوتبالی نیستند. بلد نیستند، اینکاره نیستند، خراب میکنند.
البته هر دو ضرر یکسانی دارند!
بله، ضررشان یکی است.
چرخه ثابتی از مربیان داریم که هر سال میچرخند. ۲۰ تا ۲۵ نفر و ۱۶ تیم که نه کارنامهشان مهم است و نه عملکرد. هر سال تیم دارند! شما هم یکی از این چرخه هستید.
در تمام دنیا هر ۱۰ سال نسل مربیان عوض میشود. الان در لیگ ما هم همین است. هیچ کدام از این نفرات ۱۰ سال قبل نبودند.
به جز شما و قلعهنویی!
عرض میکنم. این روال دنیاست. در انگلیس و آلمان هم همین است. هر ۱۰ سال نسل بازیکن و مربی و مدیر عوض میشود، اما یکسری استثنا هم هستند. یکی مثل فرگوسن، ونگر، هاجسون، آنچلوتی و... در ایتالیا و اسپانیا هم همین است. با تجربههایی که استثنا شوند در کنار قاعده اصلی که تغییر میکنند.
کارنامه و نتیجه برای این استثناها یا جوانانی که میآیند، مهم نیست؟ اصلاً یک جوان چطور باید وارد این چرخه شود؟ عامل تعیینکننده چیست؟
چندتاست؛ اول اعتماد، دوم احترام به علم طرف و بعد از این دو اصل جهانی میشود، کاراکتر فرد. مثلاً بازیکن ملی بوده و بعد اینها میشود «ارتباط». میتواند با مسئولان، واسطهها یا رسانهها باشد؛ حتی برای تیم ملی هم ارتباطات باعث انتخاب شده و در ایران این پررنگ است. در کشور ما سرعت ورود جوانان خیلی خوب است و این را باید به فال نیک گرفت.
این جوانان موفق هم میشوند؟
پتانسیل را دارند، اما باید شرایط را برایشان مهیا کرد. متأسفانه ما هیچ کاری را برای استعدادهایمان نمیکنیم. همه خودشان باید شخصی دنبال کار باشند. این بچهها هم در دل فوتبال بزرگ شدهاند و به خوبی راه پیشرفت و زیر و بم فوتبال را میدانند. متأسفانه برای بقا مجبور میشوند از قواعد حاکم تبعیت کنند. مثلاً به جای پیشرفت علم و تمرین و مطالعه میروند دنبال حاشیهسازی کنار زمین و اثرگذاری روی داور و...
یعنی به جای اینکه آنها روی فوتبال اثر بگذارند از فوتبال تأثیر منفی میگیرند!
و دقیقاً از بین میروند. این تلخ است. باید مراقبت کنیم از این سرمایههایمان. الان این همه جوان، مربی شدهاند. میتوانند بینالمللی شوند و باعث افتخار کشور، ولی باورهای سمی برای پیشرفت آنها را خراب میکند. باید مراقبشان باشیم. نکونام، فکری، یحیی، مجیدی و تارتار اینها همه استعداد دارند. محرم آمده، رحمان آمده، فضای مسموم آنها را خراب میکند. اینکه کنار زمین شلوغ کن تا ببری. در هیئت مدیره یا رسانهها نفوذ کن تا موفق شوی. اینها میدانند این مسائل را و میروند و میروند دنبال این کارها.
کدام حرفتان را مردم نفهمیدند؟
دست روی دلم گذاشتی! متأسفانه مردم ما عادت بدی دارند و آن هم اینکه اصلاً حرف شما را گوش نمیکنند. بدتر آنکه از روی حدسیات خود در مورد شما قضاوت میکنند! یعنی گوش نکرده چی گفتی، ولی حدس میزند که چنین گفتهای و بر اساس همان حدس محاکمه و محکوم هم میشوی!
شما گفتید آبی و قرمز توطئه انگلیسیهاست!
اینکه حقیقت تاریخی است. کتاب اسماعیل رائین (فراماسونری در ایران) را بخوانید تا ببینید من حقیقت را گفتم.
گفتید قلعهنویی از مورینیو بهتر است!
این را هم مردم درست متوجه نشدند. من گفتم اگر استعدادی مثل امیر قلعهنویی در پرتغال به دنیا میآمد و شرایطی که برای مورینیو فراهم بوده برای او هم میبود، از مورینیو بهتر میشد. هنوز هم سر حرفم هستم و همین اعتقاد را دارم. همین نکونام، یحیی، فرهاد، اگر مثل اروپاییها از آنها حفاظت کنیم و برایشان کلاس بگذاریم و امکانات بدهیم، هیچ چیز از گواردیولا و امثالهم کمتر ندارند.
یا بحث کیروش!
من از همه مربیان بیشتر در میان خارجیها رفیق دارم. همین حالا با همه همکارانم در ارتباط هستم، ولی دردناک است که میگویند جلالی با خارجیها بد است! من سال ۲۰۱۴ در برنامه فردوسیپور بودم. فیلمش هست، ببینید چی گفتم و الان دقیقاً همانها اتفاق افتاد.
شما بهتر از هر کس با مدیران فوتبال در ارتباط هستید. میدانید که اینکاره نیستند و هیچ بدی نرفته مگر بدتر بیاید. شما که این مدیران را میشناختید چطور راضی به رفتن کیروش شدید؟ معلوم بود که بعد از او میرسیم به اسکوچیچ!
من، چون این روزها را پیشبینی میکردم آن حرفها را زدم. من یک صحبت ۷ دقیقهای کردم، قبل و بعد از یک جمله را کسی گوش نکرده و فقط جمله «قلعهنویی بهتر از مورینیو» را تیتر میکنند. من همان روزها میگفتم باید از کیروش برای آینده استفاده کرد. از او کار کشید. او را وادار کنیم بسترسازی کند برایمان. مربی پرورش دهد.
خود شما سه دهه دستیار داشتید. چرا دستیاران مربیان ایرانی مربیان خبره و بزرگی نمیشوند؟
چون ما جایی نداریم که جوانان با استعداد را به ما معرفی کنند. من خودم روی شناخت خودم حمید مطهری را آوردم. فرشاد پیوس و نعیم سعداوی همکارم بودند. صمد مرفاوی را آوردم. پورغلامی را آوردم، ولی مگر من همه استعدادها را میشناسم؟ باید فدراسیون لیستی بگذارد و ما مربیان از بین آنها انتخاب کنیم.
پس از ترس این نیست که آدم قوی جایتان را بگیرد؟
من پورغلامی را آوردم که قبل از من سرمربی ملوان بود. فصل قبل سرآسیابی را آوردم که خودش سرمربی شهرخودرو بود. پس من یک نفر ترسی از این بابت ندارم. من شناختی از توانایی آدمها ندارم و آنهایی را که میشناسم محدود است. از نظر من حمید مطهری یک استعداد بود و او را آوردم و الان میبینی کجاست.
ولی این ۲۰ سال باید ۵ تا مثل حمید مطهری تحویل میدادید!
از کجا پیدایشان میکردم؟
پس بابت کیروش عذاب وجدان ندارید؟
نه، چرا عذاب وجدان؟ من پیشبینی بعد از کیروش را میکردم که آن همه بالبال میزدم. میدانستم بعد از آن مرد بزرگ به چه مشکلاتی میرسیم. من در ایران با ۵۰ مدیر کار کردم، پس فوتبال ایران را میشناسم. حالا کیروش در ۵ قاره با صدها مدیر کار کرده پس در جهان یک کارشناس خبره است. چرا ما از این پتانسیل بزرگ استفاده نکردیم؟
زمانی برای تحقیر شما میگفتند «مجید کامپیوتر» یا «آقامعلم». شما سمبل مربیان علمگرا شدید برابر سنتیها. حالا میگویند «خرافاتی» و... پای جادوگر هم وسط میآید! علم و خرافه دو سوی کاملاً متضاد هستند!
من یک گرمکن دارم که از سال ۵۹ آن را میپوشم. در زندگی شخصی هم عاشق ترکیب رنگ سرمهای و سفید هستم و اغلب لباسهایم این رنگی است. من ۳ دهه است آن لباس را میپوشم و به قول شما زمانی میگفتند «پای تختهای» و تحقیر میکردند که چرا لباس تو این است!
خب نمیتوانستید آن گرمکن را نپوشید تا حرف و حدیثها تمام شود؟
اتفاقاً یکی از مدیران با شخصیت به من همین را گفت، ولی جواب دادم آقا من در این گرمکن راحتم. هر کس لباسی میپوشد که در آن راحت است. من حس خوبی در این لباس دارم.
شما خرافاتی نیستید؟
اصلاً، ولی بازیکنانی داشتم - ایرانی و خارجی - که عادات خاصی داشتند. تا جایی که لطمهای به تیم و تمرینات نزند مخالفتی با آنها نکردم.
مثلاً؟
یک برزیلی موقع حاضر شدن کتابی مقابل خود باز میکرد. بازیکنی سرش را زیر یک حوله میبرد که روی آن دعا نوشته بود. خیلیها دعا به بازو میبندند. وقتی به آنها میگوییم چرا چنین میکنی؟ جواب میدهند مادرمان خواسته! وقتی حس خوبی به آن کار دارند و لطمهای به تیم نمیزنند چرا مخالفت کنم؟
آینده مجید جلالی کجاست؟ تا کی به مربیگری ادامه میدهید؟
من هنوز حسرت مرحله دوم اهدافم را دارم. اینکه سهمیه بگیرم و به آسیا بروم. من الان ۶۳ سال دارم، ولی انرژی و حس یک ۳۸ ساله را دارم. ۶ صبح میروم سر کمپ و خودم بالای سر همه هستم و تمام کارها را مدیریت میکنم. پس تا وقتی انرژی و انگیزه برای ادامه دارم و وقتی عاشق این کار هستم چرا نکنم؟ امیدوارم بالاخره فضای کار در عرصه بینالمللی پیدا کنم و بعد از آن میروم در گوشهای از کشور- مثلاً مازندران- یک آکادمی راه میاندازم و بازیکن میسازم. شاید سه تا چهار سال دیگر هم بتوانم ادامه بدهم. همیشه دوست داشتم آدم خوبی در فوتبال باشم. اشتباه هم داشتم، ولی تلاشم را کردم تا آدم مفیدی برای فوتبال، بازیکنانم و همکارانم باشم.
انتهای پیام/
نظر شما