قدس آنلاین: طرح انقلاب اسلامی برای تعلیم و تربیت چیست؟ پرسش اساسی که روز به روز در عین جدیتر شدن، رسیدن به پاسخ آن نیز دشوارتر میشود. امروزه انتقادهای جدی نسبت به محور قرار گرفتن منفعت و پول در مناسبات نظام آموزشی به وجود آمده است که تصور یک الگوی جانشین نیز در افق نزدیک قابل دسترس نمینماید. مضاف بر اینها عدم تعیین تکلیف و نسبتسنجی تعلیم و تربیت در نگاه انقلاب اسلامی با مناسبات جهان مدرن سبب تعارضات جدی شد که نمونه آن در سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ خود را نشان داد. به همین جهت با دکتر مجتبی همتیفر، دانشآموخته دکترای فلسفه تعلیم و تربیت گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر همتیفر! به تازگی و در حاشیههای طرح روی جلد کتابهای درسی و نسبتش با سند۲۰۳۰ از خطر «تقلیل به مصادیق مبتذل» و «حساس سازیهای غیردقیق» صحبت کرده بودید. در این باره توضیح بفرمایید و بگویید ریشه آن را در چه میدانید؟
ما در ایران امروز با مسائل تخصصی و پیچیده ساده مواجه میشویم و با دوقطبی سازی یا صورتبندی ساده از آن، اصل مسئله را فراموش میکنیم. مثلاً ما مسائل تخصصی را در فضای غیرتخصصی مطرح میکنیم؛ همان تعبیری که در مورد رانندههای تاکسی به کار میرود. همین مسئله در محافل کارشناسی ما به این دلیل که تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای ما به شکل جلسهای و نه پژوهشمحور است اتفاق میافتد؛ چرا که گام نخست هر تصمیم، اقدام و برنامهای، صورتبندی مسئله است و خود این صورتبندی این مسئله اگر کارشناسی و دقیق نباشد طبیعتاً مواجهه با آن نیز غیرکارشناسی خواهد شد. علاوه بر اینکه رسانه فضای عمومی را در حساس شدن و دغدغهمند شدن نسبت به مسائل افزایش میدهد اما از طرفی به آن در فضای پوپولیستی مدیران و مسئولان جهت داده و تشدید میکند تا به صورت زرد به مسائل پرداخته شود. این موضوع از طرفی ریشه در کمرنگ بودن بحثهای تخصصی و ساده سازیهای بیجا و از طرف دیگر با موضوعاتی چون جلب مخاطب یا گره خوردنش با منافع اقتصادی و چیزهای دیگر دارد. این روند در یک چرخه به شکل تصاعدی شدت پیدا میکند. به عبارتی یک نظر کارشناسی توسط رسانهها ضریب غیرکارشناسی پیدا میکند و یک وجه غیرواقعی و کاریکاتوری از ماجرا ترسیم میشود که خود این موجب حساس شدن بیشتر جامعه میشود و در ادامه خود این حساسیت سبب میشود تا یک مسئله کوچک، بزرگ شود یا مسئله بزرگ کوچک شده و تقلیل پیدا کند. نتیجه این میشود که مدیران و مسئولان ارشد نیز که میخواهند وارد این ماجرا شوند تحت تأثیر عوامزدگی، به شکل سطحی به مباحث ورود میکنند و تصمیمها و اقدامهای سطحی میگیرند. نوع مواجهه و طرح مسئلهای که از سند۲۰۳۰ میشود- یک سند سیاستی جدی که کاملاً باید در محافل علمی به آن پرداخته شود و بعد دامنه آن کشیده شود- در سایه بیتوجهی نهاد علم، حاکمیت وارد شده و در مورد آن تصمیم گرفته بدون آنکه آن را به نقد و بررسی بگذارند. رهبری نیز که در مورد این سند به صورت بجا ورود میکنند، حال رسانههای مدافع و مخالف به جوانبی از این سند میپردازند که به واقع نمیتواند باطن این موضوع را نشان دهد. نه دفاعها، دفاعهای محکمی است و نه مخالفتها میتواند نگاه رهبری را دنبال کند. پس اقدامهای بعدی نیز که اتفاق میافتد پس از یک دورهای و با توجه به اینکه این موضوعات برای مردم و رسانه تاریخ مصرف پیدا میکنند از اولویت خارج میشود و میبینیم که پس از سه سال رهبری دوباره ورود و اشاره میکنند که گویا مسئولان و جامعه مواجهه درستی با این سند نداشتند. همین را به شکل دیگری در قضیه کنکور و تعویق آن میبینید.
به نظر میرسد که گفتوگو نکردن مخاطرات بیشتری برای ما دارد. در همین قضیه حاشیههای اخیر درباره حجاب، جوابهای خوبی در نسبت انقلاب اسلامی و حجاب مطرح شد و نشان داد که فضای گفتوگو بیشتر به سود ماست تا به ضرر ما. نظر ما چیست؟
هم در رسانههای رسمی چون صداوسیمای ما و هم رسانههای مکتوب و مجازی باید این قدر نسبت به مباحث گفتوگو شود که کسی جرئت نکند آمار یا ادعاهای نادرست را مطرح کند. به تعبیری این مباحث باید امتداد پیدا کند تا جامعه آگاه شود و ما را به حل مسئله نزدیک کند. باید فکر کنیم چه باید کرد که طنین این بحثهای تخصصی را ما به راحتی در جامعه ببینیم. من همیشه این مثال را میزنم که در برخی از آثار امام(ره) همچون چهل حدیث، شرح حدیث جنود عقل و جهل یا آدابالصلاه حضرت امام(ره) اشاره کردهاند که من این اثر را برای عوام نوشتهام. چطور است که حضرت امام(ره) میگوید که من کتابهای سنگین این چنینی را برای عوام نوشتهام گویی از یک طرف قرار است سطح عوام را بالا بیاوریم و از طرفی نیز خود عوام قرار است خودشان را بالا بکشند تا بتوانند خودشان را با این تطبیق دهند. درست است که ما تحت تأثیر زندگیهای قرن ۲۱ قرار گرفتهایم و ساندویچی سازیها و ساده سازیهای نابجا و جذابسازی موجب شده تا چیزهایی که قرار بوده ابزار باشند، هدف در نظر گرفته شوند. بخشی از سادهسازیها در همین نقطه اتفاق میافتد و سبب میشود تا شاهد باشیم که برخی از واقعیتها قلب شوند. در بحثهای اخیر مرتبط با سالگردهای انقلاب ما با تحریف تاریخ یا کجنمایی در واقعیتهای تاریخی طرف هستیم.
طرح انقلاب اسلامی برای تعلیم و تربیت چیست؟
در انقلاب اسلامی هم در مرحله شکلگیری و هم خود انقلاب، تعلیم و تربیت محور است. حالا من تعبیر آگاهی را به کار بردم و میبینیم که خود امام خمینی(ره)، هم از نظر آثاری که دارند و هم شیوهای که اتخاذ کرده بودند مبتنی بر آگاهی است- و پیشنهادهایی در خصوص مبارزه مسلحانه را رد میکردند- و از طرفی مشی ایشان به لحاظ روشی با سخنرانی، اعلامیه، نامه، تربیت شاگرد و بها دادن به عناصر به تعبیری روشنفکر میبینیم که محور این بحثها تعلیم و تربیت است. از جمله چیزهایی که ایشان روی آن تأکید دارند، انقلاب فرهنگی و نوسازی نظام آموزشی است. فرهنگ در ادبیات حضرت امام همان تعلیم و تربیت است و انقلاب فرهنگی مدنظر ایشان در حقیقت یک انقلاب تربیتی بود. در عمل وقتی نگاه میکنیم میبینیم کسانی برای پیادهسازی این طرح پیشرو قرار میگیرند که بعضاً خودشان-در سطح کلان و ساختاری- اعتقاد ندارند. پیش از انقلاب نیروهای انقلابی چون شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید رجایی و امثالهم را میبینیم که وارد ساختار شدند و به اقتضای توانی که داشتند از معلمی و تأسیس مدرسه تا اصلاح کتابهای درسی بخش معارف و دینی وارد شدند و کمک میکنند. یعنی خودشان مؤلف کتابهای دینی شدند و به حدی که توانستند نفوذ کردند و کارشان را پیش بردند. پس از انقلاب این اتفاق را در قالب موج معلمان پرورشی به عنوان مربیان تربیتی در آموزش و پرورش میبینیم که وارد آموزش و پرورش میشوند و موجی را راه میاندازند. اما هر چه پیش رفت ما شاهد غالب شدن الگوها و مدلهای وارداتی غربی شدیم. قرار بود به تعبیر امام(ره) نظامی آموزشی را طراحی کنیم که بچههای مقاومت را تربیت کند اما در عمل معتقدان و کسانی که طراحان نظام آموزشی قرار گرفتند، اصلاً باوری نداشتند که باید تحول اتفاق بیفتد؛ در نهایت به اصطلاحات کلیشهای اعتقاد داشتند. مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوریشان میگویند که اگر ما صنعت، کشاورزی و اقتصادمان پیشرفت کند ولی تعلیم و تربیتمان عقب باشد گویی که اصلاً در انقلاب اسلامی کاری نکردهایم؛ چرا که موتور محرک انقلاب، انسان انقلابی است؛ کسی که هم باور دارد و هم به آن باور انقلابیاش عمل میکند. طرح تحول بنیادین که ما آن را به عنوان سند تحول میشناسیم از سال ۹۰ ابلاغ شد و باید اجرایی میشد اما تاکنون و نزدیک به ۹ سال است که هنوز تکلیفش مشخص نیست.
معتقدم نهاد علم و دانشگاه ما تا تحول پیدا نکنند نمیتوان انتظار داشت که مدرسه به شکل کلان خودش تحول پیدا کند؛ چرا که در درجه اول فکر متناسب با انقلاب اسلامی باید تولید شود. ضمن اینکه ما به تجربیاتی چون نهضت سوادآموزی که ابتکار امام برای جهش در بحث سوادآموزی بود توجه نداشتیم. تجربه مدارس غیرانتفاعی در نگاه امام یک تجربه موفق بود که مردم آن را اداره میکردند اما ما آن را نیز با نگاه اقتصادی منحرف کردیم. یعنی آنها را به مدارس خصوصی انتفاعی تبدیل کردیم. حتی این لفظ غیرانتفاعی نیز از ابتکارات آقای خامنهای در دوران ریاست جمهوری و رئیس شورای انقلاب فرهنگی بود که ایشان گفتند شاید کسی نخواهد کارمند آموزش و پرورش باشد ولی در عین حال توانمندی و صلاحیت تربیتی را داشته باشد تا وارد کار تعلیم و تربیت شود. چند قید نیز میگذارند از جمله اینکه باید صلاحیت داشته باشد و دوماً اینکه باید غیرانتفاعی باشد و به دنبال بنگاه کردن و بازاری کردن مدرسه نباشد؛ چرا که فساد میآورد. ما دقیقاً برخلاف این دو قید عمل کردیم. اکنون به کسی که مدرسه غیردولتی تأسیس میکند در ادبیات جدید، سرمایهگذار میگویند.
این عدم تعین و مشخص نبودن نسبت ما با مدرنیته چطور؟
به طور کلی تا ما نتوانیم نسبت خودمان را با مدرنیته و فضای مجازی یا از طرف دیگر نگاه دین به کودکی و نوجوانی و آموزش مدرن مشخص کنیم همیشه تحت تأثیر اسناد و کتابهای وارداتی خواهیم بود و شاید به راه حلهایی نیز برسیم که در کوتاهمدت بخشی از مسائل را حل کند ولی از نوع اصلاح روبناست و زیربنا همچنان مشکل دارد. ما تکلیفمان را باید در کلان و آموزش رویکرد عالی مشخص کرده باشیم تا بعد در رفت و برگشت بین نظر و عمل به مدل و الگو برسیم. البته این کار نیز زودهنگام نیست و باید دید تمدنی به آن داشت که واحد تمدنسازی هم ماه و سال نیست بلکه قرن است.
نظر شما