قدس آنلاین: «سوزان سانتگ» (Susan Sontag) که در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۰۴ دارفانی را وداع گفت، در یکی از سخنرانیهایش در ماه آوریل همان سال گفت: «نویسندگان رمان، داستان و نمایشنامه، عملاً نمایندگان اخلاقی و معنوی جامعه خود هستند. نویسنده داستان به کسی اطلاق میشود که بتواند درباره مسائل اخلاقی و معنوی بیندیشد و دریابد چه چیزهایی درست و چه چیزهایی غلط است، چه چیزهایی عادلانه و چه چیزهایی ناعادلانه است، چه چیزهایی قابل ستایش و چه چیزهایی تنفرانگیز است...».
به زعم برخی از نویسندگان چون «سانتگ» یکی از وظایف اصلی ادبیاتداستانی در این ارتباط، میتواند طرح مسائل اخلاقی و معنوی باشد. آنان بر این باورند که اگر اخلاق و معنویت را از ادبیات داستانی بگیرند، دیگر چیزی برایشان باقی نمیماند. ادبیات موظف است به طرح زندگی و جامعه سالم بپردازد و مردم را از انجام کارهای ناشایست بازدارد. به عبارتی، داستان باید وجوه انسانی بشر را درشتنمایی کند. نویسنده باید در جامعه خود تأثیرگذارباشد، نقش یک هدایتگر و راهنما را ایفا کند. این افراد به صراحت میگویند طرح مباحث معنوی در داستان میتواند زندگی سالم و امنی را پیش روی چشمان مردم نمایان سازد و راه را برای آنها همواره سازد. داستان میتواند بسیار تأثیرگذار باشد و در حد دگرگونی و تحول مردم پیش برود؛ بنابراین طبق باور هواداران اخلاقگرایی باید از این ابزار به نحو احسن استفاده کرد تا مفاهیم ارزشمند معنوی را تبلیغ و مردم را از مسائل غیراخلاقی دور ساخت.
نویسنده داستان باید نسبت به مسائلی که پیرامونش در جریان است، بیتفاوت نباشد و تا آنجا که در توان دارد، در ثبت و درک درست حقایق پنهان ساحت هستی دقت کند. او جهانی خاص را در داستانهایش میآفریند و با این کار عملاً اندوختهها و تجارب ارزشمند بدست آورده خود را از منظری متفاوت در اختیار مخاطبان قرار میدهد. این در حالی است که بسیاری از مردم از آگاهی و دانش لازم برای درک مسائل پیچیده ساحت هستی برخوردار نیستند و شناخت خوبی از رویدادها و مسائل مختلف پیرامونشان ندارند. از این رو هنگام مطالعه داستان مخاطب توقع دارد نویسنده کلیه مسائل پیچیده زندگی را برایش رمزگشایی کند و تمامی رویدادهای مهمی که از مقابل دیدگانش گذشته و او قادر به درک آنها نبوده را بازبینی و رصد کند.
اصولاً توجه به خالق جهان هستی میتواند سرچشمه مناسبی برای طرح مضامین ادبیاتمعنوی باشد. نگاه هنرمندانه به عوالم ماورایی و خالق این عالم و طرح مسائلی از این دست در قالب داستان، میتواند ادبیاتداستانی معنوی خوانده شود. در این راستا میتوان دو نوع گرایش برای ادبیات معنوی و داستان معنوی قائل شد، نخست گرایش مادی که باید حول محور انسان، جامه سالم و مباحث و مضامین اخلاقی و معنوی باشد. دیگری، گرایش به ماورا و عالم پس از خاک است. در هر دو گرایش، نوع تفکر و اندیشه حاکم بر ادبیات الهی است و میتواند بازگوکننده مضامین معنوی باشد.
برخی معتقدند داستان میتواند تصور خواننده را نسبت به جهان واقعیتها تغییر دهد. در واقع داستان میتواند به کشف حقایق بپردازد، از روی دست حقایق تقلید کند و حتی حقایق جهانهستی را توجیه کند. بدینترتیب است که عدهای بر این باورند که میان داستان و حقیقت همواره پل ارتباطی بسیار قوی و پایداری وجود دارد. این در حالی است که پیروان داستاننویسی مدرن به چنین اصولی پایبند نیستند. آنها یا به قالب و فرم اثر توجه دارند و یا بر آناند که مخاطبان خود را با عوالم گنگ، غیرقابل حس و یا توهمات بیاساس درگیر سازند. آنها بیشتر به عدمقطعیت ایمان دارند و نسبیگرایی را رواج میدهند. در داستانهای مدرن خواننده همواره در لامکانها و لازمانها قرار میگیرد. از اینرو خوانندگان این گونه آثار، هر یک برداشت متفاوتی از یک اثر بدست میآورند و گاه از بطن داستان هیچ نمیفهمند.
نظر شما