تحولات منطقه

اولین و آخرین دیدار من با حاج قاسم عقیلی، از خادمان امام مهربانی‌ها حضرت امام رضا(ع) برمی‌گردد به چند سال قبل.

پدرم معلم من بود
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

 قرار بود از فعالیت‌های خیرخواهانه ایشان گزارشی برای روزنامه آماده کنم، برای همین با یکی از دوستان عکاس به سمت باب‌الجواد در حرم مطهر راه افتادیم. یادم هست آن روز تعدادی از دانش‌آموزان نابینا را برای زیارت و پذیرایی به حرم آورده بودند و حاج قاسم درگیر کارهای مربوط به دانش‌آموزان روشندل بود؛ این طرف و آن طرف می‌رفت و مواظب بود برنامه خوب پیش برود. بعد فهمیدم این جنب و جوش‌ها بخشی جدا نشدنی از وجود حاج قاسم است، چرا که او خود را خادم امام رضا(ع) می‌دانست. از آن روز چند سالی گذشته است، حالا حاج قاسم این جهان را ترک کرده اما کارهای خیرخواهانه او امروز به همت فرزندش پیگیری می‌شود و این یعنی ادامه‌دار بودن یک حرکت خیرخواهانه؛ حرکتی که شروع آن هم جالب و شنیدنی است و البته نکته زیبای این حرکت در آن است که از حرم امام مهربانی‌ها آغاز شد، آن هم چندین سال قبل. حالا در آستانه سالروز شهادت امام رضا(ع)، فرصتی است برای اینکه به خودمان یادآوری کنیم وجود آن امام مهربان چه در زمان حیات و چه پس از شهادت تا چه اندازه برای دیگران منبع خیر و برکت بوده است و بکوشیم در عمل و نه تنها در گفتار، به راهی برویم که خوشحالی امام در آن باشد.

اردویی که کنسل شد

فکرش را بکنید سال‌ها پیش یعنی سال ۱۳۳۶ بچه‌های یک مدرسه در مشهد به اردویی دانش‌آموزی دعوت می‌شوند و هر کدام از آن‌ها باید ۶ قران می‌پرداختند. از بین ۳۶ نفر همکلاسی دعوت شده به اردو، ۱۰ نفر توانستند هزینه درخواستی مدرسه را بدهند اما اردو به دلیل اینکه پول مورد نیاز جور نشد کنسل شد. آن اتفاق موجب شد شاگردان کلاس راهی صحن حرم مطهر امام رئوف شوند و از امام مهربانی‌ها امام رضا(ع) بخواهند اگر روزی روزگاری دستشان به دهانشان رسید و صاحب کسب‌وکاری شدند و به قول معروف به جایی رسیدند، دور هم جمع شوند و به بچه‌های یتیم و بی‌سرپرست کمک کنند.

سال‌ها از آن ماجرا گذشته است و یکی از بچه‌هایی که به قول خودش به امام رضا(ع) عمل کرد «حاج قاسم عقیلی عیدگاهی» خادم درگاه امام هشتم بود. او به عهدی که با امام مهربان بسته بود تا زمان حیاتش وفادار ماند. در آن زمان هم‌محلی‌ها و خانواده‌ها با هم رفت‌وآمد داشتند. به کمک آن‌ها همشاگردی‌هایی که پیمان یاری به یتیمان بسته بودند در روز شهادت مولا علی(ع) گرد هم آمدند و حال که صاحب زن و فرزند شده و هر کدام نام و نشانی پیدا کرده بودند، بانی خیر شدند و در سال ۱۳۵۰ سنگ خیریه‌ای را بنا کردند که تا به امروز کارهای بزرگی را انجام داده؛ کارهایی که خواست امام مهربان حضرت رضا(ع) و دیگر معصومان و دین و آیین ماست.

غذا برای دانش‌آموزان

خودش در گفت‌وگویی درباره حرکت خیرخواهانه‌اش گفته بود: خیریه امام جعفر صادق(ع) را سال ۱۳۵۰ راه‌اندازی کردیم. آن موقع‌ها مادر مرحومم یک قابلمه کوچک داشت که برای ۱۲-۱۰ نفر غذا در آن جا می‌گرفت. یادم می‌آید با پدرم غذاها را می‌بردیم و در مدارس توزیع می‌کردیم. پدرم می‌گفت: دانش‌آموزان سربازان امام زمان(عج) هستند و واجب است به آن‌ها کمک کنیم. کمک به این‌ها پیش خداوند گم نمی‌شود. آن زمان پدرم کار خیر را به من یاد داد.

آدم‌هایی که گره‌گشایی می‌کنند

نگاه حاج قاسم به خیرخواهی و کمک به دیگران زیبا بود. او معتقد بود: خدا بعد از انبیا و اولیا یک آدم‌هایی را می‌فرستد که مشکل را از سر راه بندگانش بردارند و گره‌گشای کارهای دیگران باشند. نخستین کسانی که مشکل از سرراه مردم برمی‌دارند، اول خدا و اهل بیت(ع) و حضرت رضا(ع) و بعد هم حضرت معصومه(س) و در عصرحاضر هم رهبر انقلاب هستند.

کسی که در سال‌های پیش از انقلاب در زندان‌ها بودند و با انبوهی از مشکلات دست و پنجه نرم کردند تا این انقلاب به ثمر رسید. مانند زمینی که باغبان در آن بذر کاشته و حال درختش به ثمر رسیده است و اینک ما باید قدردان باغبانی که این باغ را برای ما آماده کرده باشیم. در انقلاب ما انسان‌های خوب بسیار بوده ولی گل سرسبد همه، مقام معظم رهبری هستند. ایشان خود از قشری هستند که در کنار ضعفا رشد کرده‌اند و با کسانی که سختی کشیده‌اند، بزرگ شده‌اند. این را هم یادمان باشد که عمل به وظیفه خودش یک کار خیر است. مردم چیزی جز عمل به وظیفه نمی‌خواهند. اگر مؤمنی صدای نیاز یک مؤمن دیگر را بشنود، ولی اقدامی انجام ندهد عین کسی است که بدون وضو و غسل بیاید در صف بایستد و نماز بخواند؛ ارزش ندارد. این امام رضا(ع) که در دنیا به ما رسیده و قسمت است در جوارش هستیم، باید قدرش را بدانیم. وقتی صدای مؤمنی را برای کمک‌خواهی می‌شنویم و به او کمک می‌کنیم و به قول معروف گره از کارش باز می‌کنیم، مثل همان درختی می‌ماند که پس از کاشت وقتی محصولش را می‌بینید، خوشحال می‌شوید. باید همه از کار خیر بهره ببرند. واقعاً این بچه‌های پایین شهر مظلوم‌اند و همه خودکار سبزها مسئول‌اند که به آن‌ها برسند. این‌ها هیچ وابستگی ندارند فقط به گنبد نگاه می‌کنند و می‌گویند: یا امام رضا(ع) ما فقط تو را داریم ...

پسری که به راه پدر رفت

پسر حاج قاسم که باشی نمی‌توانی همین طور نسبت به کاری که پدرت داشته است بی‌تفاوت باشی. اصلاً ممکن نیست پدرت اهل کار خیر بوده باشد اما تو بگویی به من ربطی ندارد و راه خودم را می‌روم، برای همین است که سرنوشت صادق عقیلی با کاری که پدرش شروع کرده بود گره خورد. او روزی همراه پدر در کار خیررسانی به محرومان و به‌خصوص دانش‌آموزان بود اما وقتی پدرش رفت دانست که باید خیلی جدی‌تر از گذشته راه او را ادامه بدهد. اگر در هنگام حیات پدرش لازم نبود تمام وقت در کار خیر مشارکت داشته باشد اما رفتن پدرش کار و مسئولیت او را بیش از پیش کرد و حالا به قول خودش تفریح زندگی‌اش همین کار خیرخواهانه است و چه تفریحی بهتر از اینکه انسان بتواند لبخندی را روی لبی بنشاند، غمی را از چهره‌ای دور و گرهی را از کار انسان گرفتاری باز کند؟

پدرم پلی بین آدم‌ها بود

من متولد ۱۳۵۸ در مشهد مقدس هستم. درسم را تا لیسانس ادامه دادم اما بعد به خواست خودم وارد بازار کار و مشخصاً کار فرش شدم. پدرم همیشه افتخارش این بود که کار آدمی را راه بیندازد که به قول معروف در کارش مانده است و دستش به جایی نمی‌رسد؛ برای همین می‌شد پل ارتباطی بین انسان‌های نیازمند و آن‌هایی که می‌توانند نیاز یک نیازمند را برطرف کنند. این کسانی که می‌توانند کار آدم‌های نیازمند را برطرف کنند می‌توانستند مسئولان و یا آدم‌های خیّر اما بدون مسئولیت اداری باشند. پدرم این سعادت را داشت که هم مردم یعنی آدم‌های به قول معروف ثروتمند و یا مسئول به او اعتماد داشته باشند و هم خانواده‌هایی که به قول معروف آبرودار بودند، اما نیازمند و نمی‌توانستند نیاز خود را جلو هر کسی بازگو کنند. من هم مثل پدرم معتقد هستم آدم‌هایی که درِ مغازه یا منزل به شما مراجعه می‌کنند نیازمند واقعی نیستند و شغل بعضی از این آدم‌هاست که از احساسات دیگران سوءاستفاده کنند و پولی به جیب بزنند. اما آدم‌هایی هستند در همین شهر که همسر خانواده فوت شده و خانم خانواده با چند بچه مانده؛ قاعدتاً این خانواده خرج و مخارج زیادی را باید متحمل شوند؛ از هزینه‌های تحصیل گرفته تا هزینه اجاره مسکن، خورد و خوراک و بقیه هزینه‌ها و در عین حال ممکن است خجالت بکشند به جایی مراجعه کنند و کمک بخواهند و وظیفه ماست آن‌ها را پیدا کنیم و دستشان را بگیریم.

گروهی که بزرگ شد

خیریه ما روزی کوچک بود و شامل سه یا چهار نفر می‌شد اما شکر خدا حالا یک تیم بزرگ شده‌ایم، تیمی در حدود ۵۰ نفر که هر کدام از آن‌ها بدون چشمداشتی کاری را بر عهده گرفته‌اند. پدرم در زمان حیاتش با آدم‌های بسیار زیادی در ارتباط بود که خیلی از آن‌ها مسئولیتی را بر عهده داشتند و دارند. آن ارتباطات امروز سرمایه خیریه ما شده است برای همین وقتی می‌بینیم مثلاً بچه یتیمی درس خوانده و به جایی رسیده است که باید وارد بازار کار شود و یا برای ازدواج نیاز به کمک‌ دارد سعی می‌کنیم از آن پشتیبانی که پدرم برای خیریه فراهم کرده بود کمک بگیریم و گرهی از کار نیازمندی باز کنیم.

در جامعه ما خانواده‌هایی وجود دارند که پولدار هستند. فرزندان این خانواده‌ها ممکن است به داشته خانواده خود متکی و دلگرم باشند اما در همین شهر هستند دختران و پسرانی که کسی را ندارند تا از نظر مالی حامی آن‌ها باشد برای همین وقتی به آن‌ها کمکی می‌کنیم، قدردانی آن‌ها را می‌بینیم و این برای من خیلی ارزشمند است که به آدم‌هایی کمک می‌کنیم که قدردان هستند. پدر من معلم من بود، معلمی که کار خیر را به من یاد داد، آن هم در عمل و نه فقط در گفتار و حالا خوشحالم که راه پدرم پیش روی من است. فکر می‌کنم چگونه می‌شود گرهی از کار بنده خدایی باز کرد. حتی یک ریال این خیریه و حسینیه و آشپزخانه حساب و کتاب دارد و همه آن‌ها که در کار طبخ غذا و خدمات‌دهی هستند، افتخاری کار می‌کنند تا چیزی از سفره‌ای که برای بچه‌های یتیم دانش‌آموز پهن می‌شود، کم نشود. ما چراغ به دست گرفته‌ایم و برکتش را خدا می‌دهد.

پدر پسری فقط در خانه

پدرم سال ۱۳۹۵ از دنیا رفت. وقتی پدرم زنده بود و در کنارش کار خیرخواهانه انجام می‌دادم، برایم کوهی بود که می‌شد به او اتکا کرد. او البته تنها پدرم نبود بلکه استاد و راهنمای من هم بود. نکته‌ای که شاید گفتنش خالی از لطف نباشد این است که ارتباط پدر و پسری ما به خانه خلاصه می‌شد و در خیریه ماجرا شکل دیگری داشت؛ من یکی از اعضای خیریه بودم و در زمانی که مشغول به کار در خیریه بودم این گونه نبود که پدرم به خاطر اینکه فرزند او هستم برایم امتیاز خاصی قائل باشد. اگر من یا هر کدام دیگر از اعضای خیریه اشتباهی را مرتکب می‌شدیم به یک چشم نگاه می‌کرد و تذکر لازم را می‌داد و ما هم درس می‌گرفتیم.

دانش‌آموزان نیازمند و یتیم اولویت ماست

در حال حاضر اولویت اصلی ما دانش‌آموزان یتیم است. برای ما هم فرق ندارد که این دانش‌آموزان عزیز در کجای این کشور باشند. این پوشش دادن از مشهد شروع می‌شود تا دورترین نقاط مرزی ایران؛ مثلاً جایی در مرز ایران و افغانستان و یا مناطق شمال غربی کشورمان. اینکه اولویت ما دانش‌آموزان یتیم شده به این علت بوده که این اولویت‌گذاری سال‌ها پیش و توسط پدرم انجام شد و ما هم همان مسیر را ادامه می‌دهیم، چون خواست پدرم بود و به نظرم به بخش خوبی از جامعه توجه کرده بودند؛ چراکه اگر حواسمان به دانش‌آموزان نباشد ضرر خواهیم کرد. برای همین است که ما از جایی مثل چاه گچی که شاید خیلی‌ها اسم آن را نشنیده‌اند و نمی‌دانند جایی است در مرز ایران و افغانستان است دانش‌آموز برای زیارت به مشهد آورده‌ایم تا جایی مثل کردستان. برای ما فرقی ندارد این دانش‌آموز اهل سنت باشند و یا شیعه، چون رهبری هم بر این امر تأکید دارد که همه ایرانی هستیم و برادر؛ به قول معروف ما از دین و ایمان کسی نمی‌پرسیم بلکه خودمان را مسئول خدمت‌رسانی به دانش‌آموزان یتیم و نیازمند می‌دانیم.

زیارت ۱۰ هزار دانش‌آموز

در این سال‌ها بیش از ۱۰ هزار نفر از دانش‌آموزان یتیم و نیازمند را از سرتاسر ایران و از دورترین نقاط برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد آورده‌ایم. برنامه زیارت هم بر اساس دوری و نزدیکی دانش‌آموزان به مشهد تعریف می‌شود مثلاً اگر از جایی مثل نیشابور دانش‌آموز به مشهد دعوت کرده‌ایم برای آن‌ها اگر دو روز اقامت در نظر گرفته‌ایم، برای دانش‌آموزی که از کردستان یا سیستان و بلوچستان میهمان امام رضا شده‌اند و راه آن‌ها به مراتب دورتر است و ممکن است تا چند سال دیگر نتوانند به این سفر معنوی بیایند، چند روز بیشتر در نظر گرفته‌ایم. شناسایی این دانش‌آموزان هم توسط تیمی که به آن اشاره کردم، در دورترین نقاط کشور و یا در مدارس مشهد انجام می‌شود.

کمک به کارتن‌خواب‌ها

کرونا که وارد ایران شد و زندگی همه آدم‌ها را تحت تأثیر خود قرار داد، به نظرم کشور وارد یک جنگ جدید شد. همان روزهایی که همه جا به خاطر ویروس کرونا تعطیل شد، یکی از کارهای ما در خیریه، کمک به بهبود وضعیت کارتن‌خواب‌ها و معتادان و رسیدگی به وضع آن‌ها شد. همان روزها همه ما را از کار کردن برای کارتن خواب‌ها منع می‌کردند. استدلال آن‌ها این بود که این افراد چون بیرون می‌خوابند و با آن شرایط خاص، خطر بیشتری برای ما دارند، اما ما معتقد بودیم برای خداوند کار می‌کنیم پس اگر حواسمان باشد و دستورالعمل‌ها را رعایت کنیم ان‌شاءالله اتفاقی نمی‌افتد. تا روزی که کارها در همه جای کشورمان نسبتاً از سر گرفته شد، ما هم در این زمینه فعالیت کردیم و بابت آن روزها و خدماتی که توانستیم به این افراد بدهیم از خداوند ممنونیم.

کارآفرینی برای خانم‌ها

وقتی ویروس آمد خیلی از آن‌هایی که به نان شبشان محتاج بودند، همان کارهایی را که داشتند را هم از دست دادند. مثلاً خانم‌هایی بودند که در بخش‌های خدماتی هتل‌ها، آشپزخانه‌ها و جاهایی از این قبیل کار می‌کردند. پس از بیکار شدن آن‌ها فکر کردیم برایشان قدمی برداریم و سراغ اشتغال برای این خانواده‌ها رفتیم. کارهایی که پیگیر انجام آن‌ها شدیم قالیبافی، صنایع دستی، دوخت لباس بچگانه و کارهایی از این قبیل است که توسط بازاریاب‌های ما به فروش می‌رسد، آن هم به نفع همین خانم‌ها و خانواده‌ها و شکر خدا در حال حاضر چیزی حدود ۸۰ خانواده در این بخش مشغول هستند. ما مواد اولیه را در اختیار این خانم‌ها قرار می‌دهیم و آن‌ها در خانه خودشان کار را انجام می‌دهند اما در فروش کارها به آن‌ها کمک می‌کنیم.

آن ۵۰۰ بسته مواد غذایی

زمانی که کرونا آمد، با دوستان نشستیم که حالا باید چه کاری بکنیم؟ تصمیم بر این شد که بتوانیم در موضوع رساندن بسته‌های بهداشتی و مواد غذایی به نیازمندان فعالیت کنیم که کمک مؤمنانه مورد تأکید رهبری است. تصمیم نهایی بر این شد تعدادی بسته بهداشتی آماده و در پایین شهر توزیع کنیم و همین کار انجام شد، آن هم وقتی که خیلی‌ها می‌گفتند نباید در این موقعیت کاری انجام داد؛ اما من دلم می‌خواست در آن شرایط سخت برای نیازمندان قدمی برداریم. یادم هست وقتی از توزیع بسته‌ها برگشتیم و در مسجد با دوستان نشسته بودیم گفتم چه کار خوبی شد و ‌ای کاش می‌توانستیم ۵۰۰ بسته هم مواد غذایی آماده کنیم و به نیازمندان برسانیم. دوستان موافقت کردند اما وقتی به مسئول مالی خیریه ماجرا را گفتم، گفتند موجودی صفر شده است. دوستان هم از اوضاع بد اقتصادی به‌خصوص در شرایط خاص آن روزها آگاه بودند. مانده بودم چه کاری باید انجام بدهم. از طرفی دوست داشتم حتماً این بسته‌ها آماده شود. یاد حرف‌های پدرم افتادم که می‌گفت هر وقت چیزی نیاز داری، از حضرت بخواه. همان کاری که خودش انجام می‌داد و تقاضاهایش‌ را همیشه به حضرت می‌گفت. بنابراین من هم به سمت حرم راه افتادم. آن روزها درهای حرم بسته بود برای همین از دورتر و پایین پای حضرت چند دقیقه‌ای با ایشان درد دل و خواسته‌ام را مطرح کردم. راه افتادم تا از نقطه‌ای دیگر هم درد دلم را به امام برسانم. از باب‌الجواد می‌خواستم به سمت بست بالا خیابان در خیابان شیرازی بروم، اما نرسیده به چهارراه خسروی تلفن همراهم زنگ خورد. آن طرف خط یکی از دوستان خیّر تهرانی بود که تازه خواهرش فوت شده بود. با هم که صحبت کردیم دوست بزرگوار خیرم گفت به دلم افتاده برای بسته‌های مواد غذایی به شما کمکی برسانم. خلاصه همان روز مبلغ چشمگیری به حساب خیریه واریز شد و شد همان ۵۰۰ بسته مواد غذایی که نیاز داشتیم. نمی‌دانم از کجا خبردار شده بود اما این را لطف امام رضا(ع) می‌دانم و نه چیز دیگری که خیلی زودتر از آنچه فکرش را می‌کردم پاسخم را گرفتم.

آن‌هایی که کنارمان بودند

جا دارد از تولیت محترم آستان قدس به خاطر توجه و لطف ویژه‌ای که در تأمین کمک‌ها برای نیازمندان از طریق خیریه ما داشته‌اند تشکر ویژه‌ای داشته باشم. همچنین از امین بهنام، معاونت امور زائرین که کمک‌ها و راهنمایی‌های ایشان هم دلگرمی من و دیگر دوستان است تشکر و از آدم‌های مهربان و خیری تشکر کنم که نمی‌توانم اسم تک تک آن‌ها را بیاورم اما می‌دانم لطف خدا شامل حالشان شده است که دست‌گیری از نیازمندان را از یاد نبرده‌اند. جا دارد همچنین از مهندس منبتی هم یادی بکنم و خدمات ویژه و نگاه خوبشان به کمک‌رسانی برای نیازمندان.

هوای نیازمندان را داشته باشیم

امروز آدم‌هایی در جامعه ما و مشخصاً در حاشیه شهر مشهد زندگی می‌کنند که واقعاً درمانده‌اند. وقتی در جریان روزهای شروع کرونا می‌خواستیم سراغ این خانواده‌ها برویم خیلی‌ها مخالف کمک‌رسانی بودند اما من احساس می‌کردم اگر حالا به داد این مردم نرسیم پس کی می‌توانیم کاری انجام بدهیم؟ دلم می‌خواهد مردم دنبال تجملات در زندگی نباشند چون واقعاً کسانی در همین شهر هستند که به نان شب خودشان محتاج‌اند؛ پس باید برای این افراد کاری انجام داد. در بخش مدارس هم ما دانش‌آموزان نیازمند فراوانی داریم. خانواده‌ها می‌توانند با راهنمایی مدیران مدارس به داد این دانش‌آموزان برسند و با دست خودشان کمک‌هایشان را به دانش‌آموزان نیازمند برسانند. خلاصه اینکه روزگار سختی است و در سختی‌ها وظیفه داریم بیشتر هوای همدیگر را داشته باشیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.