قدس آنلاین: از جمله کارهای چاپ شده او «میوههای رسیده»، «اذان بیموقع»، «ما هم هستیم»، «من محمد بروجردی هستم»، «بخارهای رنگی»، «سفیدی پرکلاغ»، «شهید خودم»، «پردهداران دوست»، «بچهها دیرتون نشه» و «مجموعه داستان غواصها» است.
آقای موسویان در جوایز متعدد ادبی حائز رتبه شده است. در یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد از این نویسنده در بخش آتیه داستاننویسی تقدیر شد.
به تازگی «کلاهپوستیها» در ۱۲۰ صفحه و حول محور زندگی شهید آیتالله مدنی که به «دومین شهید محراب انقلاب اسلامی» معروف است، توسط نشر صاد وارد بازار شده است.
انتشار «کلاهپوستیها» دستاویز و موضوع گفتوگوی ما با میثم موسویان شد.
خلاصه داستان: «کلاهپوستیها» با نگاهی داستانی به مقطعی از زندگی شهید آیتالله مدنی میپردازد. پسربچهای به طور ناخواسته مأمور میشود از آیتالله مدنی در آذرشهر جاسوسی کند و به پدر خودش که مأمور رژیم است، گزارش بدهد. به این پسربچه که راوی کتاب است آموزش داده میشود، مؤذن و مکبر مسجدی شود که آقای مدنی پیشنماز آن است؛ اما در ادامه متوجه جاسوسی میشود، در حالی که شیفته آیتالله مدنی هم شده است. این امر همزمان با تبعید آقای مدنی از آذرشهر میشود تا زمان انقلاب. پسربچه با تهدید پدر وارد خدمت سربازی میشود. در ادامه شرایط به گونهای رقم میخورد که او وارد یگانی میشود که مأمور است مردم همدان را که با هدایت آیتالله مدنی علیه رژیم شورش کردهاند، آرام کند.
* نوشتن «کلاهپوستیها» از کجا به شما سفارش شد و شما چه منابعی برای نوشتن در اختیار داشتید؟
** از مؤسسه آیتالله مدنی، اما دلایل شخصی خودم هم بود. نخست اینکه مؤسسه آیتالله مدنی در آذرشهر طرحهای زیادی مانند مدارس، خیریه، قرضالحسنه و مهدیه کلید زده که باقیاتالصالحات ایشان است و ما مدیون ایشان هستیم. مؤسسه آیتالله مدنی منابع مورد نیاز را در اختیار گذاشت و این کار انجام شد. ضمن اینکه استادم آقای دکتر محمدرضا فریدونی به نقل از استادشان حضرت آیتالله یعقوبی قائنی از معنویت آیتالله مدنی تعریف میکردند.
با توجه به اسناد ساواک تمام منابعی که در مورد زندگی آیتالله مدنی است، جزئیپردازی شده، اما باقی ماجرا زندگی یک جاسوس کوچک است. هر چه در مورد آیتالله مدنی است مستند و حقیقی است و آنچه درباره این نوجوان است زاییده ذهن نویسنده است. این را هم بگویم که این کتاب در قالب یک رمان نوجوان با نام «زمستان مردی» در جشنواره «رمان انقلاب» صاحب رتبه شد.
* این کتاب تلاشی بین وقایعنگاری و رمان است؟
** نه؛ در این کتاب با رمان و داستان روبهرو هستیم و زندگی آیتالله مدنی را روایت میکنیم. تمام رمانهای تاریخی همین گونه هستند. اگر نویسنده بخواهد امانت را در حق شخصیت تاریخی کتابش حفظ کند، برایش دیالوگ یا حادثهای را جعل نمیکند. ضمن اینکه در کتاب ما بیشتر به جزئیات زندگی نوجوان پرداختیم تا آیتالله مدنی.
* بخشهایی از رمان به نوعی است که طبق کلیشهها شعاری شده است، مثلاً ساده انگاشتن ساواک که بخواهد از یک بچه برای جاسوسی و پیشبرد اهدافش آن هم برای شخصیتی مثل آیتالله مدنی استفاده کند. برای این بخشها چه توضیحی دارید؟
** در آن برهه زمانی، ابتدا ساواک در کار نبود بلکه نخست شهربانی آذرشهر متوجه فعالیتهای آقای مدنی شد که کارخانه مشروبسازی آذرشهر را تهدید کرده و در سخنرانیهای خود میخواهد کلاه پهلوی را براندازد. او دوستانی را دور خود جمع کرده بود که کلاه پوستی به سر بگذارند، اما در این میان یک کارگر کارخانه مشروبسازی که از کار بیکار شده و به شدت با آیتالله مدنی دشمن بود، با رئیس شهربانی رکن ۲ آذرشهر دوستی میکند و با هم تصمیم میگیرند پسرش، سخنان آیتالله مدنی در مسجد آذرشهر را بنویسد. در واقعیت نیز سخنرانیهایی از ایشان در اسناد ساواک وجود دارد که توسط یک رابط شهربانی نوشته شده است. ما تصمیم گرفتیم این رابط را یک نوجوان قرار دهیم در حالی که این شخصیت مابهازای بیرونی ندارد.
* راوی داستان یک نوجوان است و داستان با لحن یک نوجوان روایت میشود، اما در ادامه لحن تغییر میکند. این امر عامدانه است؟
** بله. این شخصیت در سه بخش متحول میشود. در بخش نخست دوره نوجوانی فردی است که با خانوادهاش درگیری دارد، در بخش دوم، دغدغههای نوجوانی دارد، پدرش سر به نیست شده، جا و مکانی ندارد و شاگردهای آیتالله مدنی در مسجد به او جا دادهاند. او تأثیر مثبتی از آیتالله مدنی گرفته و از کاری که درباره ایشان انجام داده احساس گناه دارد. در فصل سوم ۱۷ساله است و متوجه شده آیتالله مدنی، رئیس حوزه علمیه لرستان است و از این رو میخواهد کتابهایی برای ایشان ببرد که دستگیر میشود. پدر نوجوان کسی است که او را برای بازجویی میبرد و بعد متوجه میشود پسر خودش است و از اعدام نجاتش میدهد و این امر موجب میشود او را به سربازی بفرستند.
* چطور شخصیتهای تاریخی معاصر نظیر شهید مدنی میتوانند وارد داستان ایرانی شوند و چرا کمتر به این نوع داستاننویسی توجه شده است؟
** ورود به این حیطه چون تلفیقی بین تاریخ وتخیل است، باب حمله به نویسنده را باز میکند. از طرفی ممکن است به تضییع حقوق شخصیت تاریخی و از طرفی به عدمخلاقیت و خلق چیزی جدید متهم شود. ورود به این حیطه کمی ظرافت میخواهد تا از هیچ سمت بام رمان نیافتد.
* به نظر میرسد ویراستاری ضعیف کتاب به داستان ضربه زده است. در جلسه نقد و بررسی کتاب شما هم به ویراستاری کتاب اشاره شد. توضیح شما چیست؟
** در جلسه نقد و بررسی کتاب نبودم، پس از ویراستاری هم کتاب را ندیدم که ببینم چه ایرادهایی گرفتهاند، اما به هر حال تخصص من ویراستاری نیست و از طرفی من هم در نوشتن کمی بیدقتم و معمولاً ویراستار باید روی کتاب من خیلی کار کند. باید ببینم در این جلسه چه گفتهاند!
* در جایی نام این کتاب «ارتش کلاهپوستیها» عنوان شده، کدام یک درست است؟
** مؤسسه شهید مدنی به صورت محدودی بخشی از این کتاب را آن هم نه به صورت کامل چاپ کرد و به دست مردم رساند که نامش ارتش کلاهپوستیها بود، اما نشر صاد آن را به صورت کاملتر و نه گزینشی و با تغییراتی در شابک اول چاپ کرده و در چاپ جدید، عنوان کتاب «کلاهپوستیها» است.
* شما نویسنده جوانی هستید و آثار زیادی تاکنون نوشتهاید و پرکار محسوب میشوید. در این شرایط چه طور میتوانید آثارتان را به چاپ برسانید؟
سابقه نویسندگی من ۱۵ سال و تقریباً از دوران دانشگاه است. ماحصل این مدت ۱۵ کتاب است که قطعاً کتاب اولم با کارهای اکنون تفاوت محتوایی و ساختاری دارد. اگر ۱۵ سال پیش نخستین کتاب من را چاپ نمیکردند ممکن بود این مسیر را طی نکنم. هر چند گروهی معتقدند نویسنده باید کم کتاب چاپ کند و بگذارد آنچه در ذهنش است، شکل بگیرد. با این حال نظر من این نیست و معتقدم نویسنده کسی است که بتواند از نویسندگیاش درآمد داشته باشد. وقتی اثر من را میخرند، مینویسم و میفروشم. حالا ممکن است ۲۰ سال دیگر از امروزم خیلی جلوتر باشم و ممکن است از همین فردا دیگر ننویسم. تمام اوقات من به نوشتن میگذرد.
* به صورت حرفهای نویسندگی میکنید؟
** بله، من زندگی و خانوادهام را برای نویسندگیام گذاشتم و دائم مینویسم. خواندن و نوشتن کار مداوم من است و به این کار آلوده شدم. درست است برخی از نویسندهها همین قدر کار میکنند، ولی کمتر اثری منتشر میکنند، اما من در چاپ اثر وسواس ندارم.
وقتی مینویسم خوشحال میشوم و میگویم همین را چاپ کنید. ممکن است بعداً کلی به آن انتقاد شود، اما شلختگی و بینظمی خصوصیت کاری من است و خیلی به آن ایراد نمیگیرم، حتی در مورد کارهای دیگران و شاید به همین دلیل است که تعداد آثارم زیاد است. البته ممکن است کاری را بازنویسی کنم، اما فقط محتوای آن را تغییر میدهم نه ساختار.
چنانکه من نویسندهای هستم که در کارهایم محتوا به فرم میچربد. امیدوارم اگر نقصی در فرم و ... است با توصیه منتقدان و تجربه بیشتر خودم بهتر شود.
* موقع نوشتن به برونریزی آنچه در ذهن دارید میاندیشید یا سلیقه و خواست مخاطب مدنظرتان است؟
** نه؛ من کاری به مخاطب ندارم، آنچه خودم را خوشحالم میکند مینویسم. شانس آوردم آنچه دوست دارم و میپسندم مورد حمایت جمهوریاسلامی هم هست که به چاپهای متعدد میرسد. اگر برعکس بود چنین اتفاقی نمیافتاد و یک کتاب هم ممکن بود نداشته باشم، ولی انتخابهای من براساس خوشامد افراد نیست و به آنچه مینویسم معتقدم.
انتهای پیام/
نظر شما