مسئلهای که در حاشیه این انتخابات، نگاهها را به مسئله حکمرانی سایبری و حدود و ثغور آن برد. موضوعی که سعی کردهایم در گفتوگو با سید علی موسوی، محقق و پژوهشگر فضای مجازی نسبتش را با حکمرانی خودمان مشخص کنیم.
جناب موسوی! اگر بخواهیم سطح بحث در حوزه فضای مجازی را از نگاه آسیبشناسی صرف بالاتر ببریم و نسبتش را با حکمرانی مورد بحث قرار دهیم، چه دقت نظرهایی را باید مدنظر قرار دهیم؟
پس از حلول اینترنت و گسترش استفاده از آن و با توجه به نظریاتی که در دهه 1960 مثل دهکده جهانی مارشان مک لوهان و شبکه اجتماعی جان بارنز مطرح شد، رفته رفته این اتفاق افتاد و جوامع آنلاین با حلول فیسبوک، توییتر و اینستاگرام و دیگر پیامرسانها شکل گرفت. شاکله جوامع آنلاین یا مهاجرت انسان به آن به حدی قوت گرفت که میتوان گفت زندگی دو بعدی انسان بهوجود آمد. قوانینی بر این جوامع آنلاین چون توییتر یا اینستاگرام حاکم میشود که این قوانین از انتهای سال 2018 تحت تأثیر این شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای ساخت کمپانیهای آمریکایی بود و پس از امضای سند سایبری 2018 که در کاخ سفید به امضای ترامپ رسید، بر این تأکید شد که اینها باید بر اساس قوانین کشور آمریکا پیادهسازی شود. رویکردی که ما تأثیراتش را الآن میبینیم که قضیه گردش آزاد اطلاعات و واژه آزادی بیان شبکههای اجتماعی متأثر از آن کاملاً ذبح شد. برای نمونه در شبکه اجتماعی مثل توییتر درج واژه هولوکاست معادل با حذف دیتا خواهد شد که این با بحث آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات در تناقض است. انتشار تصاویر حزبالله لبنان مثل سیدحسن نصرالله نیز جزو محتوای ترویج خشونت شناخته میشود و آنها را حذف میکند. پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی چون سپاه در زمره گروههای تروریستی مطابق قانون آمریکا قرار گرفته بود، انتشار لوگو و تصاویرشان معادل با محتوای خشونتآمیز به حساب آمده و حذف میشد. از همه جالبتر در انتخابات خود آمریکا همین اتفاق دوباره رقم خورد.
در چند سال اخیر با حلول جوامع آنلاین، گسترش و ضریب نفوذی که در جامعهها پیدا کردهاند و تبدیل شدن به رسانههای خبری و جایگزین شدن رسانههای سنتی، شایعه و انتشار خبرهای جعلی و دروغین بیش از پیش رونق گرفت؛ چرا که رسانههای زرد و تریبونهای فردمحوری که تحت تأثیر جوامع آنلاین شکل گرفته اند میتوانند سبب انتشار اخبار جعلی و ادعای غیرواقعی شوند. به همین دلیل در دو سه سال اخیر بحث اخبار جدی بهشدت برای شبکههای اجتماعی موضوع مهمی شد، چرا که هرچقدر اخبار جعلی و اطلاعات گمراه کننده یا به تعبیری disinformationها و misinformationها منتشر میشد به ماهیت وجودی شبکههای اجتماعی و جوامع آنلاین ضربه میزد. به همین دلیل تمام سیاستگذاری شبکههای اجتماعی بر این شد که با اخبار جعلی مبارزه کنند، ولی این رویکرد مبارزه با اخبار جعلی به یک اقدام جهتدار بدل شد که مثلاً تمام ادعاهای ترامپ در مورد انتخابات آمریکا در توییتر و فیسبوک نشانه گذاری شد؛ چرا؟ چون در دوره قبلی انتخابات، این شبکهها متهم بودند به اینکه توسط ابزارهای پروپاگاندایی و تحت تأثیر کاربران روسی زبان که اینگونه اطلاعات را منتشر کردند، درانتخابات قبلی آمریکا تقلبی انجام شده است.
پس میبینیم ضریب نفوذ جوامع آنلاین و حاکمیتی که در حوزه دیجیتالی و زندگی سایبری بر شهروندان دیجیتالی شکل گرفته است بیش از پیش مشخص و لمس میشود. حتی درحوزه فرهنگ شهرت، جامعه سلبریتی که دارند ظهور میکنند کاملاً از جامعه سلبریتی قبلی و سنتی متفاوت هستند و امروز ما نسل جدید سلبریتیهای اینترنتی داریم. پس در بحث حکمرانی اینترنتی ما با کشورهای سایبری روبهرو و با قوانینی مطابق با سبک و سیاق گردانندگان آن مواجه هستیم. مثل توییتر یا اینستاگرام یا سیاستگذاری که یوتیوب به عنوان یک رسانه اجتماعی دارد انجام میدهد و روشهای پرداختی که خود و دیگر پیامرسانها خاصه به نوع خودشان دارند. به عبارتی آن نظام فکری و تفکری که دارد برای نسل جدید شکل میگیرد، بر اساس همان بایدها و نبایدهاست. گردش آزاد اطلاعات برای ترویج همجنسگرایی خیلی راحت انجام میشود اما اگر شما در مورد مباحث دینی مطلبی را از اسلام بنویسید با عنوان اسلامهراسی حذف یا برچسبدار میشوید.
شاید نزدیک به ذهنترین پرسشی که همواره پس از این مباحث شکل میگیرد این است که ما در این حوزه چه نقشی را میتوانیم ایفا کنیم؟
بحث امنیت سایبری و ژئوپلتیک آن جزو مباحث مغفول جامعه ماست. چون این حوزه، یک حوزه میان رشتهای است و متأسفانه زیاد به آن پرداخته نمیشود. من در کتاب دیگری با عنوان «امنیت سایبری، ژئوپلتیک و سیاست» اشاره کردهام که ما درباره مرزداری و مرزهای سایبری و قوانین آن، محتوای روشنی نداریم. دفاع مشروعی که برای مرزهای سرزمینی خاکی و هوایی و دریایی خودمان داریم در حوزه دیجیتالی اصلاً مطرح نشده است. شاید سر این مسئله تا حدودی جنجال شد که آن هم یک تعبیر نیمه و ناقصی بود و سازمان پدافند غیرعامل بحث مرزبانی دیجیتال را مطرح کرد که درواقع محتوای کامل و جالبی نبود و حق مطلب آن مباحث ادا نشد که مخاطب عام جامعه بفهمد این بحث چه جایگاهی دارد. ضمن اینکه درزمینه ساختارهای حاکمیتی و حکمرانی در کشورهای مختلف ما حتی در رسانههایمان محتوایی برای اقناع کاربر نداریم. نمونهاش در قضیه تلگرام در
پلی استور بیشترین نرمافزارهایی که دانلود میشوند، نرمافزارهای غیرامنی هستند که از پوسته تلگرام با ترویج همان فیلترشکنها استفاده میکنند. این در حالی است که جایگاه بحث امنیت کاربری کاملاً مشخص است. امنیت کاربری به معنای ارتقای سطح دانش کاربر در حوزه امنیت استفاده از ابزارهای دیجیتال است. ما در مورد اینها آنچنان محتوایی حتی در بدنه آموزشیمان نداریم و به راحتی و بدون در نظر گرفتن محدودیتها، چه والد و چه فرزند و بدون دانستن بایدها و نبایدها عمل میکنند. بحث شکاف دیجیتال به همین قضیه میپردازد. مسئله حکمرانی اینترنتی بسیار مفصلتر از این بحثهاست که بخواهیم در یک منظومه خیلی کوچک یا کوتاه به آن اشاره کنیم.
این اقناع به نظر بخشی باید در ساحت فلسفی و بخشی در گفتوگو با جامعه اتفاق بیفتد. یعنی مثلاً در بحث حکمرانی سایبری باید منطق آزادی در ذهن مخاطبان حل و فصل شده باشد.
در حوزه امنیت سایبری که ما خیلی در مورد آن بحث داریم و اتفاقات مختلفی که رصد میکنیم میبینیم عملاً هیچ جایگاه روشنی در این منظومه نداریم؛ در حالی که تمام دنیا و کشورها به سمت مالکیتدار شدن در این حوزه و داراییهای دیجیتال و ساخت جوامع آنلاین برای خودشان هستند. در این دوران همچون زمان جنگ سرد که بلوک شرق و بلوک غرب میگفتند، در حوزه دیجیتال الآن برای ما چنین اتفاقی افتاده است. نگاه که میکنیم فضای بلوک شرق دارد کلاً ابزارها و سبکهای زندگی خاص خودش و مدلهای مختلف خودش را و غربیها نیز سبک و استایل خودشان را پیادهسازی میکنند. قوانین حاکمیتی را در همین هند و پاکستان که نگاه کنید، این کشورها با نرمافزاری چون تیک تاک مبارزه میکنند. حالا ما بدون هیچ مبانی و بدون اقناع افکار عمومی دست به فیلترزدن صفحات و شبکههای اجتماعی میکنیم. اقناع کاربر چه میشود؟ شبکه تیک تاک در هند یا پاکستان فیلتر و بایدها و نبایدهای آن مشخص شده و کاربر قانع میشود حداقل چرا این اتفاق دارد میافتد. اما اینجا اینگونه نیست، یک تصمیم گرفته میشود و این اتفاق میافتد. اینها رفته رفته به اعتماد افکار عمومی ضربه میزند. به همین خاطر اینگونه اعمالرفتارهای حاکمیتی در حوزه سایبری بدون اقناع افکار عمومی، به خروجیهای منفی منجر و یا آنچه به آن اصطلاحاً رسانههراسی گفته میشود تعبیر میشود. نکته مهمتر در بحث شبکههای اجتماعی و استفاده از ابزارهای دیجیتال این است که سلسله مراتبی نبوده است. به این معنا که استفاده از ابزارها بر اساس امن و هسته امن اتفاق نمیافتد. همانگونه که در تاریخ چندساله ایران درزمینه استفاده از ابزارهای دیجیتال که از ویچت و وایبر شروع میشود و به اینستاگرام و واتس آپ میرسد، نگاه که میکنید میبینید هیچوقت این جوامع آنلاین را کسی به خواست خودش هدایت نکرده است و بر اساس سلیقه انتخاب شدهاند. اینکه ما دستوری و بایدی فرد را به سمت شبکهها سوق دهیم، یک روش اشتباه بوده است. حداقل در این چند ساله این مدل به جواب نرسیده است. نیاز است روشهایی بهکار گرفته شود که کشورهایی چون سنگاپور و حتی چین برای تیک تاک پیشنهاد میدهند و با یک ابزار جدید و با برخی امکانات جدید و مزیتهای رقابتی به سراغ ابزارهای همسان میروند و میتواند جایگاه پیدا کند. به نظرم یکی از بحثها در ترویج و استفاده همین است که به جای اینکه یک رویکرد سلبی مطرح کنیم، آگاهی را بالا ببریم و روشهای استفاده و جایگاهمان را در حوزه سایبری از این وضعیت نابسامان خارج کنیم.
گویا در ساحت فلسفی و زیربنایی این گرهها را حل نکرده و مباحث را امتداد ندادهایم. زمانی شهید آوینی از حساسیت بیشتر عرصه صفرویکها و کامپیوتر نسبت به ویدئوی آن زمان صحبت میکرد ولی به تلنگرهای ایشان یا اشخاص مانند ایشان توجهی نشد.
زمانی که بحثهای مطالعاتی و نوشتن کتاب در حوزه سایبری را آغاز کردم، به این رسیدم که ما در ایران اصلاً کتاب یا منابعی در حوزه فلسفی و زیربنایی نداشتیم، چرا که مثلاً ما خالق این ابزار نبودهایم. برای من عجیب بود که در سال 1954 میلادی دانشمندی مثل جان بارنز میآید و در مورد شبکههای اجتماعی صحبت میکند، سه لایه را تفسیر و لایه سوم را ابزارهای دیجیتال توسعه شبکه اجتماعی مطرح میکند. در سال 1960 که هنوز هیچ چیزی از این فضاها مطرح نیست و فقط رسانههای سنتی وجود دارند و مثلاً نخستین برنامه تلویزیونی در ایران در سال 1337 پخش میشود، میآیند در مورد جامعه و دهکده جهانی که تحت تأثیر ابزارهای رسانهای است صحبت میکنند. دانشمندان مختلفی از جمله ون دایک در کتابی نظریه جامع شبکهای را مینویسد. مانوئل کاستلز سه گانه عصر اطلاعات را مینویسد یا بحث خشم و امید شبکههای اجتماعی را مطرح میکند. در حوزه مباحث نظری ما ضعف زیادی داشتهایم و همین ضعف نیز در بدنه مدیریت کشور لمس میشود. از طرفی در حوزه itc کارشناسان زیادی را برای کمیسیونهایی که در آن حوزه وجود دارد، نداشتهایم. ما اصلاً جایگاه دیپلماسی دیجیتال را متوجه نیستیم آن هم در حالی که الآن کشورهایی چون آمریکا و عربستان یا رژیم صهیونیستی با استفاده از ظرفیتهای دیپلماسی دیجیتال در دیپلماسی عمومی در بحث مدیریت افکار عمومی ما اعمال نفوذ میکنند. نتانیاهو رئیس جمهور رژیم صهیونیستی صفحات توییتریاش عبری، ایرانی و انگلیسی است. برای ارتباط با جامعه مخاطب ایرانی صفحات ایرانی زبان درست میکند. سفارت آمریکا سفیری دارد که دربرابر تمام وقایع در وزارت امور خارجه برای اقناعسازی جامعه ایرانی واکنش نشان میدهد. عربستان سعودی میآید و ایندپندنت فارسی را راه میاندازد و با سرمایهگذاری که میکند ایران اینترنشنال را در پروژه عنکبوت راه میاندازد که روی جامعه مخاطب ایرانی کار کند. ما حتی همین پروپاگاندای رسانهای با این همه دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران را بدون اقناع افکار عمومی رها کردهایم. در جنگ رسانهای که داریم و با آن همه اطلاعاتی که منتشر میشود که وزنش نیز دارد مشخص میشود و میبینید بی بی سی فارسی پرمخاطبترین رسانه شبکههای اجتماعی
فارسی زبان میشود. نگاه که میکنیم، متوجه میشویم ما حتی حوزه دیپلماسی دیجیتال در حوزه دیپلماسی عمومی را ندیدهایم. میبینیم افراد و کشورهای مختلف برای اینکه با جامعه و مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کنند از تمام ظرفیتهایشان استفاده میکنند. ما کماکان بر رویکردهای سلبی پافشاری میکنیم. سلبی تا حدودی و در چارچوب مشخصی بایسته است اما از حدی که میگذرد موجب دافعه میشود. مهمتر از همه نسل جوان است که کاربر است. شما بدون اقناع، یک فرد دیجیتالیزه شده را که تمام زندگیاش با استفاده از این ابزار است نمیتوانید از حضور منع کنید وهیچ وقت این اتفاق برای او نخواهد افتاد و فقط به دوگانهسازی دامن خواهید زد. کسی که اقناع بیشتری دارد پیروز میدان است و فردی که بازنده میشود برای مخاطب فقط بازنده نیست بلکه منفور است.
نظر شما