اگر بخواهیم آنچه از گذشتههای تمدن اسلامی سراغ داریم را در حوزه ایران بومیسازی کرده و به جوامع اسلامی تعمیم دهیم این است که تقریباً ارتباطات سنتی، ارتباطات مشروع در تمدن اسلامی به حساب میآمد. با ظهور نظامهای مدرن دولت-ملت بهخصوص در خاورمیانه قرن بیستم و با ظهور رسانههای جدید، موضوع مشروعیت از آن بحثهای جدی است که گریبان ارتباطات سنتی را بهخصوص در حوزه دین میگیرد و در عین حال دست از گریبان رسانههای جمعی و ارتباطات مدرن نیز برنمیدارد.
به عبارتی هم رسانههای جدید و هم رسانههای سنتی هر دو با بحران مشروعیت -منتها هر کدام در زمانها و مقاطعی از تاریخ- دست و پنجه نرم میکردند.
برای مثال در ایران تا پیش از انقلاب اسلامی جز در موارد معدود و مجلاتی چون مکتب تشیع و مکتب اسلام که توانسته بودند خود را به عنوان یک رسانه چاپی و مجلات دینی مطرح کنند و محل مراجعه متدینان باشند، تقریباً رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانههای جدید از نظر متدینان دارای مشروعیت نبودند؛ بنابراین ما در دوران پیش از انقلاب اسلامی نوعی واگرایی بین ارتباطات سنتی و ارتباطات جدید را ملاحظه میکنیم.
انقلاب اسلامی در سال ۵۷ و در چنین فضایی اتفاق افتاد و جایگاه ویژه رسانههای سنتی دینی را در معادلات نوین مربوط به جهان اسلام وارد کرد. «راجرز» میگوید: درسی که کشورهای جهان اسلام باید از انقلاب ایران بگیرند این است که اهمیت بیشتری به کانالهای بین فردی و رسانههای اینچنین کوچک بدهند. مشابه این اعتراف راجرز را دیگر اندیشمندان نیز انجام دادهاند. بنابراین انقلاب اسلامی مرهون رسانههای سنتی است. مسجد، تکایا، حسینیهها، مجالس روضهخوانی کوچک و ابزارهای تکثیر محدود که اسمش را رسانههای کوچک گذاشتهاند، سبب شد انقلاب اسلامی بتواند در حوزه ارتباطات موفق عمل کند و بر خلاف اینکه مطبوعات، رادیو و تلویزیون در مسیر دیگری حرکت میکردند، رسانههای سنتی بر جریان اصلی ارتباطات غلبه پیدا کنند و با استفاده از مشروعیتی که داشتند موجب پیروزی انقلاب اسلامی گردند. بنا به قولی، انقلاب اسلامی نشان داد راه دنیای معاصر یکطرفه نیست و رویکرد تمدنی در عصر مدرن را نباید مترادف سنتزدایی دانست. به قول دکتر مولانا، با ظهور انقلاب اسلامی نظریههای ارتباطات در قلب آمریکا متحول شد و اتفاقات دیگری در حوزه ارتباطات افتاد. انقلاب اسلامی جریانی بود که در نظریههای علوم سیاسی و نظریههای ارتباطات تحول بنیادین به وجود آورد و به همین دلیل نقطه عطفی در دانش علوم سیاسی و ارتباطات محسوب میشود. تأثیری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که علاوه بر دهها اثر نظری، سیاستگذارانه و کاربردی که انقلاب اسلامی داشته است، با تشکیل جمهوری اسلامی واگرایی رسانههای سنتی و رسانههای جدید و مدرن و جمعی به همگرایی در رسانههای سنتی و مدرن تبدیل شد.
برای نخستین بار، تجربه همگرایی اسلامی بین رسانهها اتفاق افتاد
بحران مشروعیتی که رسانههای جدید و جمعی با آن دست و پنجه نرم میکردند جایش را به این داد که مردم به رادیو و تلویزیون و مطبوعات اقبال کردند؛ چرا؟ برای اینکه بهتدریج همان کسانی که در حوزه سنت ارتباط گر بودند و تولید پیام میکردند، آمدند و وارد رادیو و تلویزیون شدند.
برای همین برای نخستین بار در تاریخ جهان اسلام، تجربه همگرایی اسلامی بین رسانهها اتفاق افتاد. نباید این اتفاق را دست کم گرفت. این اتفاق بسیاری از نظریههای ارتباطات را کنار گذاشته و بسیاری از افقهای جدید را در حوزه نظری به سوی ما گشوده و الگوی مطلوب ما در حوزه رسانههای سنتی مدرن دین در تمدن اسلامی بر این مبنا استوار شده است.
در دهه ۸۰ و ۹۰، رسانههای سنتی در حوزه دینی، اصلیترین منبع دینیِ اکثریت مردم بودند. مردم هنوز از طریق آنها اطلاعات دینی کسب و دینشان را تقویت میکردند. مطابق تحقیقات، نخستین گزینه حدود ۴۰ درصد مردم برای رسانههای دین، ارتباطات جمعی محسوب میشود.
به عبارتی در شرایطی که ما تصور میکنیم با ظهور و حضور رسانههای مدرن و فوق مدرن ارتباطی، دین در این حوزه دچار چالشهای جدی شود، مطابق تحقیقات در ایران و جهان اسلام، رسانههای سنتی هنوز نقش اصلی را ایفا میکنند و این میتواند برای آینده ما و تمدن اسلامی که روی آن فکر میکنیم، فوقالعاده جایگاه مهمی داشته باشد.
در مجموع چهار کارکرد ارشادی، آموزشی، اطلاعاتی و سرگرمی، ازحیث تأثیرپذیری رسانههای دین در ایران به ترتیب خانوادهها، مجالس مذهبی، تلویزیون و مطبوعات قرار میگیرند. این تحقیق نشان میدهد خوشبختانه خانواده باوجود چالشهایی که دارد، دارای جایگاه مهم و اساسی است. مطابق این تحقیقات و پژوهشهایی که در دهه ۹۰ انجام شده، میبینید رسانههای سنتی دین هنوز جایگاه جدی و ممتازی در بین مردم دارند در حالی که رسانههای جدید نیز رقبای سرسختی به شمار میآیند. خوشبختانه آنچه در ایران اتفاق افتاده، یک نوع همافزایی و همگرایی است که البته مشکلاتی در مسیر آن وجود دارد. در همین باره ذکر این خاطره جالب است که حدود ۲۰ سال پیش حجتالاسلام قرائتی پیام دادند که من نکتهای برای همه دانشآموختگان دانشگاه امام صادق(ع) دارم. در همان ایام در یک جلسه گفتند من پس از ۲۰ سال کار دینی در رسانه میگویم ما نمیتوانیم از طریق رادیو و تلویزیون متدین پرورش دهیم و انسان تربیت کنیم و ای کاش من به جای ۲۰ سال وقتگذاری در رسانه، میآمدم و در ارتباطات چهره به چهره دین را تبلیغ میکردم. میخواهم بگویم کسی که در هر دو حوزه کار کرده بود، میگفت رسانههای سنتی و ارتباطات سنتی و رودر رو و میان فردی چقدر در ایران و حوزه دین اهمیت دارد.
باید به حوزه ارتباطات سنتی برای همیشه وفادار باشیم
آنچه ما در نظریههای تحول تاریخی ارتباطات به آن اشاره کردیم در جهان اسلام صادق نیست و این پیشبینی ماتریالیستی که انجام شده بود، درست از کار درنیامده و نخواهد آمد.
حتی در کشورهای مدرن بسیاری از اتفاقاتی که امروز در اروپا، آمریکا و فرانسه دارد میافتد، مرهون ارتباطات میان فردی و در جوامع کوچک است. بنابراین نظریههای تحول تاریخی ارتباطات به نظر من دیگر در این دوره جایی برای طرح و بیان ندارند و ما باید به دنبال نظریهای دیگر بگردیم.
اما یکی دیگر از آن نظریهها که در حوزه رسانههای دین و ارتباطات فوقالعاده به نظرم هنوز جا و مصداق دارد، نظریه «همگرایی» دکتر مولاناست که نگرش جدیدی بر اساس یک جنبش انقلابی انسانگرا و معنوی بر مبنای دیدگاههای دینی و اسلامی است. این الگو با شرایط خاص فرهنگی جوامع مختلف اسلامی و حتی غیراسلامی تطابق دارد و به نوعی خودگردانی و رهایی انسان، خوداتکایی و سنتگرایی و ضدبلوک بندی است. در این الگو و نظریه، نظامهای ارزشی و فرهنگی بر متغیرهای سیاسی و اقتصادی غلبه دارند و همگرایی با نوعی دیدگاه غیرخطی تلفیق میشود در حالی که ما که نگاههای خطی را در نظریههای تحول تاریخی میدیدیم، اینجا یک نگاه غیرخطی است.
این دیدگاه معتقد است فناوریهای نوین ارتباطی هرچند اهمیت دارند، اما تأکید افراطی بر آنها نوعی نگاه تکبعدی را بهوجود میآورد که از شرایط فرهنگی معاصر خودمان غافل میمانیم و ما باید به حوزه ارتباطات سنتی برای همیشه وفادار باشیم. در مقابل به ارتباطات سنتی نیز گوشزد میکنند حوزه سنت نباید سر در لاک خودش ببرد و از پیشرفتهای ارتباطی و رسانهای نوین غافل شود.
نظر شما