به گزارش قدس آنلاین، چهارم اسفند ماه بود که روزنامه خراسان در مطلبی با عنوان «خانه به دوش» از وضعیت خانواده ای در حاشیه شهر مشهد گزارش داده بود که صاحبخانه قبلی شان به علت پرداخت نکردن اجاره بها آن ها را از خانه شان بیرون کرده بود و مجبور شدند دو هفته در شب های سرد زمستان در چادر زندگی کنند.
یک سرگذشت تلخ
در انتهای منطقه حاشیه نشین رسالت، درست روبروی مجموعه آپارتمانهای شیک چندصد میلیونی، بافت قدیم با آلونکهایی شبیه خانه از جنس بلوک و سیمان، بیش از هر چیزی تقابل فقر و غنا در حاشیه شهر را به رخ میکشد. نقطهای دور از علائم شهرنشینی که تا خبری از ساکنانش منتشر نشود، کمتر کسی سراغی از اهالی آنجا میگیرد. حالا هم خبر رسیده که پیرمردی با اهل و عیالش بیخانمان شده و در سرمای سخت زمستان سرپناهی ندارند و ... بلافاصله مدیریت امور مجاورین آستان قدس رضوی دست به کار میشود و با بسیج نیروهای خادمیاری محلهای، زمینه مرتفع کردن مشکل این خانواده را مهیا میکند.
جلوی چادری که پیرمرد و عیالش در آن روز را شب میکنند، جمعی از همسایهها جمع شدهاند و تماشاگر روزگار تلخ آنها هستند. ماجرای ناکامی زندگی آقا محمدگل از چند سال پیش شروع شد. زمانی که کارش را به عنوان نگهبان بازارچه شهر زهک سیستان و بلوچستان، به خاطر بسته شدن آنجا از دست داد. پس، سال ۹۴ به همراه خانواده عزم شهر مشهد کرد تا به قول خودش زیر سایه علی بن موسی الرضا(ع) زندگیاش را دوباره بسازد. پیرمرد هر کاری از دستش برآمد انجام داد تا اموراتشان بگذرد. کمکم بیناییاش کم شد و برای عمل چشم، اندک دارایی خود را به طلا تبدیل کرد که از بختِ بد، دزد به مالش زد و گرفتاریاش دوچندان شد.
همراهی اهالی
آقا محمدگل بتدریج بینایی دو چشم خود را از دست داد و کسب رزق و روزی هشت سر عائله برایش غیر ممکن شد. بهناچار پسر نوجوانش کارگری میکند و بار سنگین زندگی را به دوش میکشد. همسرش، نیک بخت هم به خاطر یک تصادف از چند سال پیش تعادل روحی خود را از دست داده و متوجه پیرامون خود نمیشود. یک دخترش پس از جدایی از همسر با یک فرزند، پیش آنها برگشته و بر بار مشکلات آنها افزوده. و بالاخره چند هفته پیش به خاطر پرداخت نکردن اجارهبهای منزل، صاحبخانه داروندارشان را توی کوچه ریخت و همان سرپناه را هم از دست دادند.
حسین بلوچی، یکی از همسایهها پارکینگ خانه خود را در اختیارشان گذاشت تا اسباب و اثاثیه خود را در آن بریزند تا از سرقت و تعدی رهگذران در امان بماند. اما پیرمرد، همسر و دختر و نوه خردسالش مجبور شدند در سرمای چله زمستان درون یک چادر پلاستیکی کوچک روزگار بگذارنند تا شاید فرجی شود.
محمدگل تعریف میکند که خیلی از روز و شبها نان هم برای خوردن نداشتند و اگر سه وعده غذای متبرک حضرت که هر هفته در منطقه توزیع میشود و محبت پاکبان محله، آقای کاردان نبود تا حالا معلوم نبود چه برسرشان میآمد. کسی که هرازگاهی از جیب خود برایشان غذا تهیه میکرد و بالاخره خودش با نهادهای مربوطه تماس گرفت تا به وضع نابهسامان آنها رسیدگی شود.
دستگیری به مهر
اما به محض اطلاع پیدا کردن حمید کریم آبادی سرپرست کانون خدمت رضوی مسجد صاحب الزمان(عج) منطقه سیس آباد از ماوقع ماجرا، ورق برمیگردد و از کرم مولای مهربان شهر بهشت داستان زندگی آنها رنگ تازهای میگیرد. خادمیاران خیلی زود دست به کار شدند و منزلی مناسب، وسط منطقه مسکونی رسالت برای مدت یکسال اجاره کردند. اما پیش از جابهجایی اثاثیه، خادمیاران چند پرس غذای گرم برایشان آوردهاند تا پیرمرد و خانوادهاش، به برکت نان و نمک امام رئوف جان بگیرند و برای بلند شدن از زمین و ساختن دوباره زندگیشان یا علی(ع) بگویند.
خادمیاران دست به دست هم میدهند و ظرف چند ساعت همه اثاثیه آنها را برای انتقال به منزل تازه بار میزنند. اسبابی که خاکآلود شده و کمتر به وسایل زندگی شبیه است. قرار است با قول مساعد مدیریت امور مجاورین آستان قدس و کمک نیکوکاران وسایل نو برایشان تهیه شود.
نیکبختی زیر سایه کرامت
محمدگل و همسرش از زیر قرآن رد میشوند و پا به خانه نو میگذارند. هنوز باورشان نمیشود که سختیهایشان تمام شده و جمعی آمدهاند و خودشان همه کارها را با عزت و احترام سامان میدهند. اول از همه، فرش نوی اهدایی آستان قدس رضوی روی زمین خانه پهن میشود تا به تبرک آن، بختشان روشن شود.
اشک در چشمان بینور پیرمرد جمع شده و یک گوشه روی فرش نو مینشیند و نفس راحتی میکشد. آخر چند هفته است که روی آرامش به خود ندیدهاند و حالا فقط زبان به تشکر از خادمان امام هشتم میچرخاند. میگوید: «همیشه با اشک بسیار از امام رضا(ع) کمک میخواستم. شما را آقا فرستاده. همه عاشقای امام رضا(ع) با مهرومحبت هستند». نیک بخت خانم هم از سر شوق، زبان باز کرده و مدام میگوید: «من فدایی امام رضا(ع) هستم؛ من ...»
زینب، دخترشان با بچهای بهبغل تا وارد خانه میشود، شیرآب گرم را باز میکند تا پس از چند هفته، دست و روی خاکی خود و کودکش را صفایی دهد. خطاب به خادمان میگوید: «چیزی برای قدردانی نداریم، جز اینکه دعا کنم، جواب کارهای خیرتان را در دنیا و آخرت از دستان پر برکت آقا امام رضا(ع) بگیرید که پناه بیپناهان است».
از این به بعد، خیال محمدگل و خانوادهاش راحت است که در شبهای دراز زمستان جایشان گرم است و سفره نانشان پر برکت. چون دلشان به نگاه کریمانه حضرت ثامن الحجج(ع) گرم است.
منبع: آستان نیوز
انتهای پیام/
نظر شما