تحولات لبنان و فلسطین

از ویژگی های علامه طباطبایی(ره) دقتی بود که در صرفه جویی در وقت داشتند. تفسیر المیزان را که می نوشتند، پیش نویس نداشت، ابتدا بی نقطه می نوشتند، بعد که مرور می کردند، مجددا آن را نقطه گذاری می کردند.

چرا علامه طباطبایی نسخه اولیه المیزان را بی نقطه نوشت؟

به گزارش قدس آنلاین، کتاب «آن مرد آسمانی» با موضوع «خاطره هائی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره)» به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بخش هایی از این کتاب را باهم مرور می کنیم.

  

- عاشق قرآن

دکتر احمدی به خاطر می آورد (۱۲۵):

«وقتی در لندن خدمتشان بودم، اواخر شب که می خواستند بخوابند، یک مقدار قابل ملاحظه ای قرآن می خواندند و این معلوم بود که یکی از عادات ایشان در موقع خواب، خواندن قرآن است و بعد هم از یاد خدا غافل نبود و انسان توجه می کرد که آن موقعی که صحبت و بحث می کند، خب ضرورت حال اقتضا می کند {که ذهن را به موضوع متمرکز کند}، ولی تا این نبود، آن حالت حضور و توجه شان هیچ گاه ترک نمی شد.»

   

علی اکبر حسنی می گوید(۱۲۶):

«علاوه بر واجبات، به نوافل یومیه، قرائت قرآن و تهجد و دعاها و عبادات دیگر فوق العاده مقید بود؛ اگر ضرورتی پیش می آمد، قرائت قرآن و برخی از نوافل را در راه یا حتی سوار بر اتومبیل انجام می داد. هشت جزء آخر قرآن را حفظ بود و معمولا روزها می خواند. حتی در این اواخر که بیماری رعشه، ایشان را گرفتار ساخته بود و واقعا رنجشان می داد و مرتب داروی اعصاب مصرف می کرد، تلاوت قرآن را ترک نمی کرد.»

  

دیگر از این کارها نکنید!

حجت الاسلام موسوی همدانی که زیر نظر علامه المیزان را به فارسی ترجمه کرده اند، درباره ی احترامی که او برای قرآن قائل بود، خاطره ای را ذکر می کنند(۱۲۷):

«در یکی از روزها که مشغول ترجمه ی المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم رو به رویم، در این حالت می خواستم کتاب دیگری باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه ی مورد نظر از قرآن بسته شود و به هم بخورد، قرآن را پشت رو، روی زمین نهادم، علامه طباطبایی که حالات و رفتارم را مشاهده می کرد، فورا قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت» :

«دیگر از این کارها نکنید!»

   

نویسنده ی حسابگر

آیت الله زنجانی می گوید(۱۲۸):

«از ویژگی های ایشان دقتی بود که در صرفه جویی در وقت داشتند. تفسیر المیزان را که می نوشتند، پیش نویس نداشت، ابتدا بی نقطه می نوشتند، بعد که مرور می کردند، مجددا آن را نقطه گذاری می کردند.

سؤال کردیم که چرا اول بی نقطه می نویسید؟ فرمودند:

«من حساب کرده ام اول که بی نقطه می نویسم و بعد که در هنگام مرور نقطه می گذارم، چند درصد در وقتم صرفه جویی می شود.»

    

تحفه های ارزنده

نجمة السادات، در خاطره ای شیرین می آورد(۱۲۹):

«علامه طباطبایی برای بچه ها خصوصا دخترها ارزش بسیار قائل بود و دخترها را نعمت های خدا و تحفه های ارزنده می دانست، مدام بچه ها را به آرامش و راستی دعوت می کرد، میل داشت آوای صوت قرآن در گوش ‌ کودکان طنین انداز شود و برای همین منظور قرآن را با صدای بلند تلاوت می کرد: در فرصت های مناسب از روایات، مطالبی آموزنده نقل می کرد و بر این باور بود که این برنامه برای بچه ها مفید است؛ با کودکان بسیار مهربان و خوش رفتار بود و گاه می شد که وقت زیادی را صرف بازی و سرگرم کردن آنان می کرد، در عین حال حد کار را فراموش نمی کرد، که بچه ها لوس بار آیند؛ از سر و صدای فراوان فرزندان و نوه ها و نیز پرحرفی ها و سؤ الات مکرر آنان به هیچ عنوان ناراحت و خسته نمی شد؛ در خانه هم توصیه می کرد، مبادا در مقابل کودکان عکس العمل بدی نشان دهید و به آنان چیزی بگویید، بچه باید آزاد باشد! در عین حال به ادب و تربیت نوباوگان توجه داشت و رفتار پدر و مادر را در تربیت آنان مؤثر می دانست و عقیده داشت که حرف پدر و مادر نباید در مورد بچه ها یا در هر موردی که بچه ها شاهدند دوگانه باشد، و می گفت این حالت دوگانگی شخصیت بچه ها را ناجور بار می آورد.»

«در رفتارشان با دخترها احترام و محبت افزون تری مشاهده می شد و می گفت به اینها باید محبت بیشتری شود، تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند، حتی نام دختران را با پسوند سادات صدا می کرد و اظهار می داشت:

«حرمت دختر، مخصوصا سید، باید حفظ شود!»

«همسرش عقیده داشت که دختر باید در خانه کار کند، ولی علامه می گفت :

«به آنها فشار نیاور، آن ها اکنون باید آرامش داشته باشند و هنوز موقع کار کردنشان فرا نرسیده است.»

«دخترش نقل کرده است : در مواقعی غذایی طبخ می کردیم که اشکال داشت، پدرم اصلا به روی خودش نمی آورد و خیلی هم تعریف می کرد. مادرم می گفت، به این ترتیب این دخترها در کدام خانه می توانند زندگی کنند؟ و پدرم می گفتند:

اینها امانت خدا هستند، هر چه آدم به اینها احترام بگذارد، خدا و پیغمبر خوشحال می شوند.

«تربیت ما منحصرا در هنگام کودکی صورت نگرفت، من پس از ازدواج هم همیشه از رهنمودهای پدرم بهره مند می شدم، مثلا اوایل ازدواج هر وقت به خانه پدرم می رفتم، عوض این که بپرسند وضعت چه طور است؟ فقط سفارش می کردند:

«مبادا، کاری کنی که موجبات ناراحتی مادر شوهرت را فراهم کنی که خدا از تو نمی گذرد!»

«علاقه ی ایشان به فرزندانشان زیاد بود. در سال های اخیر که ما در تهران اقامت داشتیم، من هفته ای دو سه بار به ایشان سر می زدم، ولی مشخص ‌ نبود که چه وقت هایی می روم، منتها هر وقت می رفتم، خانمشان (همسر دوم علامه) می گفتند: که پدرت سه، چهار ساعت است که این جا قدم می زند و منتظر توست. وقتی می پرسیدم : از کجا می دانستید که من می آیم؟ پدرم جواب مشخص نمی دادند و بالاخره هم نفهمیدم چه طور می دانستند که من چه وقت به آن جا می روم.»

فرزند محترمه علامه در ادامه اضافه می کند:

«پدرم می گفت» :

«اگر زن اهمیت نداشت، خدا نسل دوازده امام را از نسل حضرت زهرا (س) قرار نمی داد! واقعا اگر زن خوب باشد، می تواند عالم را گلستان کند؛ و اگر بد باشد، عالم را جهنم می کند.»

   

مهر پدر

دختر علامه باز نقل می کند(۱۳۰):

«پدرم (علامه طباطبایی) به فرزندانم علاقه ی وافری داشتند، مخصوصا نسبت به پسر بزرگم (حسن) عطوفت خاصی داشت و او را عصای دست من می دانست. وقتی که بعد از شهادت او (۱۳۱) به تهران آمدند، نمی دانستم چگونه با ایشان برخورد کنم که ناراحت نشوند و اتفاقا، ایشان هم این فکر را در مورد من داشتند. وقتی وارد شدند، پرسیدند:

«نجمه، من چه بگویم به تو؟»

«گفتم : هیچی، شکر خدا!»

«گفتند» :

«احسنت!»

«نه ایشان به روی خود آوردند و نه من، ایشان افزودند» :

«شکر خدا، که خداوند اگر بچه ای به تو داده، خوبش را داده است.»

«ولی در مجموع، شهادت حسن روی پدرم تأثیر گذاشت، می گفتند» :

«وقتی یادم می آید که حسن می آمد و از من سؤال می کرد، حالم دگرگون می شود.»

   

یک کتاب خوب

کرسی موریسن (morrison cressy) کتابی تحت عنوان راز آفرینش ‌ انسان تألیف کرده که در ایران به زبان فارسی توسط محمد سعیدی ترجمه شده است.

این کتاب مجموعه ای است که توحید را بر اساس علوم و عدم امکان تصادف در نظام عالم وجود بنا نهاده و مانند مسایل و محاسبات ریاضی نتایج قطعی و مسلمی را برای خواننده گرد آورده است. نویسنده، همه جا متذکر نظام عظیم آفرینش می شود و ارتباط عجیب موجودات را یاد می کند و به شگفتی هایی که تاکنون فکر بشر به آن ها راه برده است، اشاره می کند. در بخشی از این اثر مفید و آموزنده می خوانیم :

«حس احترام و صفات عالیه و کرامت نفس و تمسک به قوانین اخلاقی و خلاصه آن چه که لازمه ی روح شریف انسانی است، محال است با بدبینی و خداشناسی در آدمی پرورش یابد، بدون ایمان، تمدن نابود می شود و نظم و ترتیب مختل می گردد و خویشتن داری و آزادگی از جهان رخت بر می بندد و اهریمن بدکردار بر عالم چیره می شود.»

«پس بیایید در عقیده ی خود به حضرت احدیت راسخ ‌تر شویم و خدا را بپرستیم و به همنوعان خود مهر بورزیم و خلاصه با انجام فرایض الهی خود را به ذات باری نزدیکتر سازیم، آن وقت است که ما لایق توجهات و عنایات او خواهیم شد.»

«پیشرفت و ارتقای اخلاقی، انسان را به همنوعان خود نزدیکتر می سازد و تفاهم میان افراد بشر را افزون می کند و او را به ایده آلی که در زندگی دارد نزدیکتر می کند.»

«عمر این جهانی انسان در مقابل ابدیت، لحظه ای بیش نیست و نقایصی که در وجود او یافت می شود در قبال پیشرفتی که از عالم ماده تا روح نصیب او شده هیچ است ...»

آیت الله نوری اظهار می کند:

«روزی علامه طباطبایی در درس خویش فرمودند که» :

«کتابی به دستم رسید، دو مرتبه آن را مطالعه کردم و از آن خوشم آمد!»

«این کتاب راز آفرینش انسان بود که آن زمان چاپ شد در رابطه با خداشناسی، حیات، دریا، و هوا. ایشان فرمودند» :

«از این قبیل کتاب ها اگر بتوانید بنویسید، خیلی مؤثر است.»

«در آن زمان که این گونه کتاب ها را می نوشتیم سودمند بود، به همین دلیل کتاب منطق خداشناسی را نوشتم.»

   

روحیه نیازسنجی

حجت الاسلام رضا استادی می گوید:

«مرحوم علامه همیشه در طول زندگی علمی اش دقت داشتند که به نیازها پاسخ دهند. این که مرحوم شهید مطهری فرمود، که هر کاری علمی که انجام داده ام، در پاسخ یک نیاز اجتماعی بوده است؛ می توانم ادعا کنم که این روحیه و روش را از استادش علامه طباطبایی اخذ کرده است.»

    

عنایت خدایی

علامه طباطبایی در زندگینامه ی خویش می گوید:

«در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه ی زیادی به ادامه ی تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم، پس از آن یک باره «عنایت خدایی» دامنگیر شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی وبی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش ‌ کردم، بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می پرداختم، بسیار می شد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه می گذراندم و همیشه درس فردا شب را از پیش مطالعه می کردم، اگر اشکالی پیش می آمد با هر خودکشی بود حل می نمودم، وقتی که به درس حضور می یافتم از آن چه استاد می گفت قبلا روشن بودم، هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبرده ام.»

    

تفسیر الهامی

استاد مصباح یزدی می گوید:

«شاگرد بزرگوار علامه طباطبایی، مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری می فرمود: تا به حال مشکلی برای من در مسائل اسلامی پیش نیامده که کلید حل آن را در تفسیرالمیزان پیدا نکرده باشم، هر جا مشکلی برای من پیش می آمد و متحیر می ماندم و راه حل آن را نمی دانستم، کلید آن را در تفسیرالمیزان پیدا می کردم.»

«ایشان {مطهری} سخت به تفسیرالمیزان معتقد بود و گاهی می فرمود: همه این تفسیر با فکر علامه نوشته نشده، من معتقدم بسیاری از این مطالب، الهام الهی است.»

    

آخرین زمزمه ها

مهندس عبدالباقی، کلام آخر علامه را بازگو می کند، زمزمه ی روزهای آمادگی برای عروج را:

«هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد» :

لا اله الا الله!

    

پی نوشت ها:

۱۲۵- یادها و یادگارها، ص ۹۸.

۱۲۶- مکتب اسلام، سال ۲۱، شماره ی ۱۰، ص ۳۷.

۱۲۷- یادها و یادگارها، ص ۹۹.

۱۲۸- یادها و یادگارها، ص ۹۹.

۱۲۹- جرعه های جان بخش، ص ۳۹۲-۳۹۴.

۱۳۰- زن روز، شماره ی ۸۹۲، (آبان ۱۳۶۱)، ص ۶.

۱۳۱- حسن با آغاز جنگ تحمیلی عراق دلاورانه در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت کرد و سرانجام در هویزه به شهادت رسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.