گروه ترجمه قدس آنلاین (امیرمحمد سلطانپور) - در حالی که جنگ طلب های آمریکایی دوست دارند همگان باور کنند که تحولات اخیر در اوکراین، موضع دیرینه محافظه کاران آمریکایی را اشتباه و بی اعتبار نشان دهد، کاملاً برعکس آن ثابت شده است. برای دههها، ائتلافی از بازدارندههای سیاست خارجی در آمریکا هشدار دادهاند که استراتژی بیملاحظه، غیرمنطقی و نامنسجم آمریکا در قبال روسیه در اروپا، منجر به دشمنی بیشتر روسیه با غرب شده و توجه را از سایر عرصههای ژئوپلیتیک منحرف میکند.
در موقع حمله روسیه به اوکراین، توییتر سیاستمداران در واشنگتن شعله ور شد، و دستگاه های حاکمیتی پایتخت، تهاجم روسیه را با شدیدترین عبارات ممکن محکوم کردند، و به نظر می رسید که هر کدام سعی در پیشی گرفتن از یکدیگر برای این محکوم کردن ها دارند. مگان مک کین که از هر فرصتی استفاده می کند تا به ما یادآوری کند که پدرش (جان مک کین) کیست در توییتی نوشت: «پدر من به یکی از پدرخوانده های انقلاب اوکراین ملقب شده است. او در کنار اوکراینی ها حمایت و اعتراض کرد. او آنقدر در آنجا محبوب بود که خیابانی در کییف را به نام او نامگذاری کردند. برای چندین دهه هشدارهایی درباره پوتین داده می شد. اما رهبری ضعیف ما به نادیده گرفتن آن ادامه داد. شرم بر ما.»
درست است که دهه ها هشدارهایی درباره پوتین وجود داشت. هشدارهایی که مردانی مانند پدرش (که همانطور که او با افتخار اعتراف می کند، فعالانه اعتراضات اوکراین را گسترش دادند که باعث بی ثباتی بیشتر منطقه شد) به آن توجه نکردند.
آنچه اکنون آمریکایی ها از دوردست شاهد آن هستند، نتیجه دهه ها سیاست نادرست در قبال روسیه است. در زمان غروب اتحاد جماهیر شوروی، وزیر وقت خارجه ایالات متحده یعنی جیمز بیکر، ظاهرا به شوروی قول داده بود که ناتو حتی یک متر نیز به سمت شرق حرکت نخواهد کرد. در حالی که برخی اشاره می کنند که این وعده هرگز در مذاکرات بعدی مدون نشد، باز هم چیزی از شرم آور بودن آن کم نمی کند. قولی را پس گرفتن در مورد چنین قضیه مهم استراتژیکی که برای هر دو طرف یک دیپلماسی کاملا حیاتی محسوب می شود باورنکردنی است. پس تا حدودی قابل درک است که چرا روس ها در سال ۱۹۹۹ یعنی زمانی که ناتو کشورهای سابق پیمان ورشو شامل لهستان، مجارستان و جمهوری چک را به صفوف خود اضافه کرد، به شدت احساس خیانت کردند.
در همان زمان، ناتو که منعکس کننده نگرش های سیاست خارجی ایالات متحده بود، از همکاری که روسیه با آن ها نشان داده بود، در مأموریت جدید خود به عنوان آنچه یک مدیریت کوچک ثبات در اروپا و فراتر از آن می خواند، استفاده کرد. روسیه در سال ۱۹۹۴ وارد برنامه مشارکت برای صلح ناتو شد و روسیه و ناتو به توافقنامه ای در خصوص روابط متقابل، همکاری و امنیت در سال ۱۹۹۷ دست یافتند. در سال ۲۰۰۲ اما با وجود اینکه ناتو در وعده خود مبنی بر عدم حرکت به سمت شرق بد عهدی کرده بود، روسیه باز هم با تشکیل شورای روسیه-ناتو موافقت کرد.
اما وسوسه به تصویر کشیدن روسیه به عنوان هیتلر بعدی اروپا برای ایالات متحده و ناتو زیادتر از حد مقاومت آن ها بود. در سال ۲۰۰۴، ناتو بزرگترین توسعه خود در تاریخ را دنبال کرد. یک شبه، ناتو از نظر تعداد کشورهای عضو تقریباً یک سوم رشد کرد، که سه مورد از آنها، لتونی، استونی و لیتوانی، با روسیه مرز مشترک داشتند.
می توان در مورد کسانی که ادعا می کنند گسترش ناتو تهدیدی برای روسیه نبوده است، تاکید کرد که واقعا نادان هستند. از بدو تأسیس، دلیل وجودی ناتو مقابله با هرگونه جاه طلبی ارضی اتحاد جماهیر شوروی در اروپای غربی بود. کسانی که فقط ترجیح می دهند به روایت روی کاغذ در مورد دلیل گسترش ناتو بچسبند، شاید پاسخ دهند که ناتو یک اتحاد دفاعی بود؛ اما نباید فراموش کرد که پیمان ورشو هم همینطور بود. اگر اتحاد جماهیر شوروی سعی کرده بود یوگسلاوی، یا اتریش یا سوئیس را به پیمان ورشو بکشد، چگونه غرب می توانست این را به عنوان یک تهدید تلقی نکند؟ علاوه بر این، بسیاری از اقدامات ناتو از زمان پایان جنگ سرد مانند مداخله در جنگهای بوسنی و کوزوو ماهیت دفاعی نداشته است.
یا ناتو به هدف اصلی خود به عنوان یک اتحاد دفاعی برای ایجاد تعادل در برابر بلوک شوروی عمل کرده است که اگر این باشد ناتو را زائد و قدیمی نشان خواهد داد، یا سیاست مداخله و گسترش ناتو پس از جنگ سرد قطعی است که اگر اینگونه باشد هم تهدید آشکار آن برای روسیه قطعی می شود. وضعیت ناتو از این دو سناریو خارج نیست و باید به یکی از آن ها اذعان کرد. با این وجود، نخبگان سیاسی آمریکا اصرار دارند که می توانند هم خدا و هم خرما را با هم داشته باشند. برای یک ماه، دیپلماتهای غربی این فرصت را داشتند که برای محافظت از تمامیت ارضی اوکراین که ادعا میکنند برایشان مهم است، تلاش کنند. با این حال، ایالات متحده و متحدانش هیچ پیشنهادی مبنی بر تعلیق عضویت اوکراین در ناتو، هیچ پیشنهادی برای احیای توافقنامه مینسک ۲، هیچ پیشنهادی برای کاهش تعداد نیروهای آمریکایی در اروپای شرقی، و هیچ پیشنهادی برای ورود مجدد به پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد ارائه نکردند.
انتظار نداشتن برای اینکه چنین سیاست خارجی متناقض و بدبینانه ای، عواقب بد خود را داشته باشد، پیامد مستقیم تناقضات ذاتی ایده آلیسم لیبرال در آمریکا است که در تشکیلات سیاست خارجی واشنگتن نفوذ کرده است. این دقیقاً همان هشداری است که محافظهکاران آمریکایی در طول این مدت به مقامات این کشور داده بودند. برای جلوگیری از ادامه جنگی دیگر، اکنون زمان خوبی برای گوش دادن به نصیحت ها است؛ همانگونه که در مورد جنگهای بیپایان در خاورمیانه، در مورد خطرات در حال ظهور چین، در مورد به وجود آمدن فرهنگ مسئولیت پذیری صفر برای طبقه جنگ ساز آمریکا نیز درست میگفتند، اکنون به طرز غمانگیزی، در مورد روسیه این درست بودن هشدارها دوباره ثابت شده است.
*بازنشر مطالب دپارتمان ترجمه به منزله تأیید یا رد محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان قدس آنلاین منتشر میشود.
نظر شما