تحولات منطقه

با گذشت نیم قرن از عمر سازمان منافقین تقریباً به ضرس قاطع می‌توان گفت: جلال گنجه‌ای تنها طلبه‌ای است که سازمان نفاق توانست با اتکاء به شعارهای فریبده و روشنفکر مآبانه خویش وی را در فرایند فرقه گونه خود جذب کند.

آثار شکنجه ای در پاها و صورت جلال گنجه‌ای ندیدم
زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین؛ از بین اعضای سازمان ترور  این تنها جلال گنجه‌ای بود که حاضر شد بدون رعایت شئونات اسلامی خطبه عقدی غیر شرعی و باطل را برای مریم و مسعود رجوی بخواند. اما برای یک پژوهشگر تیزبین سؤال این است که چه شد یک طلبه جوان و چنان که خواهیم گفت با سطح سوادی نسبتاً بالا نسبت به هم سن و سالان خویش در دام سازمانی تروریست افتاد. چنان چه با بینشی عمیق به سیر تحول افکار جلال گنجه‌ای بنگریم خواهیم فهمید که خانه از پای بست ویران و آب از چشمه گل آلود است. ناگفته پیدا است که سازمان مخوف و غیر انسانی رجوی برای ادامه فعالیت و جهت دهی به اقدامات غیر مشروع خویش به دنبال جذب افراد پاکباخته یا متفکر نمی‌رود. بلکه سعی می‌کند با جذب افراد منحرف راه را برای جامه عمل پوشاندن به خواسته‌های نامشروع خویش باز کند. در ادامه گفتگویی داشتیم با دکتر محمود بازرگانی زندانی سیاسی و مبارز پیش از انقلاب که مدتی از دوران محکومیت خود را در عصر حاکمیت پهلوی دوم در زندان بند ۴ موقت شهربانی و در ارتباط با جلال گنجه‌ای عضو گروهک منافقین گذرانده است. طی این گفت و شنود به دنبال آن بودیم تا ریشه‌های انحراف فکری را در یکی از  برجسته‌ترین اعضای چند دهه اخیر جریان نفاق تبارشناسی کنیم.

اگر اشتباه نکنم چند سال پیش از این نهادهای مختلفی که در خصوص سازمان مجاهدین خلق(منافقین) فعالیت می‌کنند به یکباره متوجه شدند که آقای جلال گنجه‌ای تنها طلبه عضو گروهک منافقین توسط سران این گروهک ضد انقلاب حصر خانگی شده است. می‌خواهم از نگاه شما روایتی از زندگی جلال گنجه‌ای و نحوه منحرف شدن وی داشته باشیم.  لطفاً به عنوان مقدمه بفرمایید چگونه با آقای جلال گنجه‌ای آشنا شدید؟

در پاسخ به سؤال شما بایستی بگویم پس از دستگیری من و سپری شدن دوران بازجویی شاید حدود اواخر مرداد ماه به زندان قصر و اندرزگاه شماره ۱ منتقل شدم البته در آن زمان مستقیماً ما را به اندرزگاه شماره ۱ نمی بردند. بلکه ابتدا ما را به بند چهار موقت که به بند قرنطینه یا زیر دادگاهی‌ها معروف بود می‌بردند. افرادی که به دادگاه می‌رفتند و تکلیفشان روشن می‌شد به فراخور محکومیت خود در بندهای اندرزگاه شماره یک تقسیم می‌شدند. پس اندرزگاه شماره ۱ یک زندان کاملاً سیاسی بود که رئیس آن هم سرهنگ زمانی بود. من در ابتدا به دلیل شلاقهایی که خورده بودم وضعیت پاهایم مناسب نبود وقتی وارد این بند شدم با افراد مختلف مانند آقای عبدالمجید معادیخواه یا آقای غلامحسین کرباسچی، آقای داوود آبادی(ره) یا آقای مهر آیین آشنا شدم. به دلیل تعدد دوستان نام بردن از تمام افراد در حوصله این محفل نمی‌گنجد اما یکی از مهمترین تحولاتی که با ورود به بند چهار موقت شهربانی در زندگی من ایجاد شد. آشنایی با یک فرد بسیار باسواد و اهل مطالعه و تحقیق و بسیار کنجکاو بود. این شخص در کسوت روحانیت بود و چهره سفید رویی با ریش و موهای طلایی داشت. بنده قبل از این که دستگیر شوم وجه مشخصه برخی از آقایان مثل آقای لاهوتی را بیرون از زندان شنیده بودم. چرا که آقای لاهوتی در محله ما منبر می‌رفت اما راجع به این فرد روحانی که قصد معرفی آن را به شما دارم قبلاً چیزی نشنیده بودم و او را نمی‌شناختم. این فرد کسی نبود جز جلال گنجه‌ای فردی بسیار  مؤدب و مهربان آشنایی ما هم این گونه شکل گرفت که چون من اتاقم در زندان سلول روحانی‌ها بود. و در این  اتاق روحانی‌ها در ساعات مخصوص مباحثه و گفتگو با هم بحث می‌کردند. من هم شنونده بودم و در حد و اندازه‌ای نبودم که بتوانم وارد مباحثات اینها بشوم. اما آقای گنجه‌ای هم گاهی در این مباحثات مختلف شرکت می‌کرد من دیدم که واقعاً ایشان آدم با سوادی است. یک اتفاقی که آنجا برای من افتاد عبارت از این بود که چون وقت در زندان خیلی مهم بود بنابراین من تصمیم گرفتم که اقدام به مطالعه کنم. من به راهنمایی مرحوم شهید غفاری شروع به حفظ سوره‌های کوچک قرآن کردم تا این که یک روز گذر من به اتاق محل نگهداری کتابها در زندان افتاد. در آنجا چشمم به کتاب سه جلدی تاریخ جهان اثر جواهر لعل نهرو افتاد.  وقتی در حال ورق زدن کتاب بودم آقای گنجه‌ای هم وارد اتاق شد تا کتابی را انتخاب کند. سلام و علیکی کرد و گفت: «می‌خواهی این کتاب را بخوانی؟» گفتم: بله مایلم که در مورد جهان مطلب بدانم. گفت:« اشکالی ندارد حاضری آن را با هم بخوانیم؟» که در نهایت کتاب را با هم خواندیم. او برای این سه جلد کتاب به طور میانگین روزانه ۱ ساعت و نیم تا دو ساعت وقت می‌گذاشت. جواهر لعل نهرو تحقیقاتی در مورد کشورهای مختلف کرده و خلاصه‌اش را در این کتاب چاپ کرده بود. ما این گونه شروع به مطالعه تاریخ جهان با ایشان کردیم. وی مطالعات بسیار وسیعی در این زمینه داشت.

 لطفاً کمی در مورد خصوصیات اخلاقی جلال گنجه‌ای توضیح دهید؟

 اگر بخواهم در مورد خصوصیات اخلاقی وی صحبت کنم برای معرفی وی باید بگویم که آقای جلال گنجه‌ای در سال ۱۳۲۲ش در شهر رشت متولد شده است و زمانی که دستگیر می‌شود نام جواد منصوری را در بازجویی‌های خود می‌آورد و می‌گوید که آقای دکتر جواد منصوری عامل فعالیتهای من بوده است. جالب است بدانید که من آثار شکنجه‌ای در پاها و صورت آقای گنجه‌ای ندیدم.

یعنی ممکن است که با ساواک همکاری کرده باشد؟

 نه نمی‌توان اسم آن را همکاری گذاشت اما ممکن است اطلاعاتش را داده باشد. همکاری زمانی رخ می‌دهد که طرف چیزی اضافه بر اطلاعات خود را در اختیار یک سازمان امنیتی مثل ساواک قرار دهد مثل وحید افراخته یا مسعود رجوی که همکاری کردند.

 یعنی ممکن است که تحت فشار اطلاعات داده باشد؟

بله و نمی‌توان به اطلاعات دادن همکاری گفت. من این را ندیدم. شاید هم چنین اتفاقی افتاده باشد ولی من از آن اطلاعی ندارم. زیرا جلال گنجه‌ای دو بار دستگیر شد یکبار در سال ۱۳۵۳ش و بار دیگر در سال ۱۳۵۵ش وقتی من وی را در سال ۱۳۵۳ش دیدم آثار شکنجه‌ای در ایشان مشاهده نکردم. جلال گنجه‌‎ای پس از ورود به زندان به شدت تحت تأثیر افکار و نقطه نظرات مجاهدین خلق قرار داشت.

 این اثر پذیریی چگونه صورت گرفت؟

 ببینید این مسئله طبیعی است که در بندهای۱،۷ و ۸ هم باشند اما سران منافقین  در این بند نبودند بلکه در بندهای ۴، ۵ و ۶ بودند. پس جلال گنجه‌ای نمی‌توانسته اینها را ببیند ولی توسط سمپاتها تبلیغ شده بود. ببینید جلال گنجه‌ای اعتقادات به خصوصی داشت که روحانیت زندان آن اعتقادات را نداشت.

 مثلاً چه نوع عقایدی؟

 رئوس افکار جلال گنجه‌ای شامل این می‌شد که اولاً وی اسلام را برای مبارزه کافی نمی‌دانست یعنی دقیقاً همان  تفکر مارکسیستی که علم مبارزه را منحصر در مارکسیسم می‌داند نمونه‌های آن هم  چین، کوبا و آلبانی بود. حتی در مطالعات مشترکی که ما داشتیم وی از این کشورها اسم می‌آورد.

 یعنی سعی می‌کرد که از نظریات این جریانهای مارکسیستی استفاده کند؟

بله پس ببینید ایشان به دنبال مبارزه علمی با رژیم پهلوی بود. وقتی از مبارزه علمی سخن می‌گوییم از آن طرف به نقطه نظرات مجاهدین خلق و مارکسیستها مواجه می‌شویم که می‌گویند علم مبارزه در مارکسیسم است و در اسلام وجود ندارد چرا که اسلام به پیروی از توحید و تقوای شخصی توصیه می‌کند. اما در مبارزه باید با مارکسیستها کنار آمد. با این حساب جلال گنجه‌ای در زندان بند ۴ موقت علاوه بر این که روابطش با مسلمان‌ها خوب بود با مارکسیستها هم روابط خوبی داشت. مارکسیستها در آن زمان بیشتر دانشجو بودند. ایشان با پیروان نظریه‌های دکتر شریعتی هم خیلی رفاقت داشت.

مثلاً با چه کسانی؟

 مثلاً با آقای غلامحسین کرباسچی رفاقت و رفت آمد داشت یا آقای عبدالمجید معادیخواه که یک روحانی روشنی بود رفاقت داشت. اما با کسانی مانند آیت الله انواری آقای فاکر یا آیت الله شهید غفاری و همچنین آقای حسینی زابلی با اینها خیلی ارتباطات صمیمانه‌ای نداشت. با هم  سلام علیک داشتند و جلال گنجه‌ای در جلسات مباحثات اینها می‌نشست.

 اما با هم ارتباط خصوصی نداشتند؟

نه جلال گنجه‌ای نقطه نظرات آنها را قبول نداشت. یک ویژگی دیگر وی این بود که به وحی اعتقادی نداشت.

یعنی چه؟

می‌گفت:« وحی منحصر به پیامبران و معصومین نیست» ایشان وحی را به حس ششم تعبیر می‌کرد و می‌گفت همه انسانها حس ششم دارند. اخبار ناگوار قبل از این که به وجود بیاید خداوند دریچه‌هایی را برای اینها با توجه به معرفتشان باز می‌کند که بر اساس آن دریچه‌های معرفتی حس ششم واقعیتها را به انسان می‌گوید چنین چیزی داریم اما این معنایش وحی نیست. مطلب دیگری که وی به آن معتقد نبود بحث تقلید بود. جلال گنجه‌ای ایشان به عبارت روشن‎تر مجتهدین را قبول نداشت. آنها را به عنوان یک روحانی پاک و وارسته قبول داشت ولی این که به عنوان مثال من از  یک مرجع روحانی تقلید کنم نمی‌پذیرفت بلکه می‌گفت همه انسانها می‌توانند خودشان مجتهد خودشان باشند. ببینید وقتی همه اینها را کنار هم بگذاریم افکار جلال گنجه‌ای به دست می‌آید. ایشان بدون در نظر گرفتن الحاد و کفر مارکسیستها آنها را انسانهای واقعی می‌دانست مثلاً در مورد فیدل کاسترو، استالین یا لنین و سایر  مارکسیست‌های مطرح می‌گفت« اینها منجی بشر هستند.» امامان(ع) را رد نمی‌کرد اما اینها را هم در عرض آن بزرگواران می‌دید. انحراف گنجه‌ای از اینجا شروع شد.

 پس ایشان پیش زمینه انحراف فکری برای ورود به جرگه گروهک منافقین را داشت؟

 بله یکی دیگر از اعتقادات ایشان این بود که می‌گفت:« اعتقاد به امام زمان(عج) و ظهور و غیبت وی ساخته و پرداخته افکار است و ما باید خودمان وضع خود را تغییر دهیم و انتظار فرج درست نیست.»

 آیا وی سعی می‌کرد عقاید خود را با تمسک به آیات قرآن توجیه کند؟

نه آقای گنجه‌ای هیچ گاه در زندان به صراحت اعتقاداتش را مطرح نمی‌کرد چون ممکن بود از ناحیه روحانیت بایکوت شود.

الان این سؤال برای من پیش آمد که شما از کجا فهمیدید که افکار جلال گنجه‌ای منحرف است؟

 فقط من این را نفهمیدم. بلکه روحانیونی که داخل زندان بودند این نکته را متوجه شده بودند و چندین بار به من تذکر دادند که شما با ایشان زیاد نشست و برخاست نکن. من هم می‌گفتم بنده مطالبی را که نیاز دارم از او می‌گیرم. البته احتمال داشت من هم منحرف شوم اما خدا کمک کرد. به هر حال مقطعی که ما با هم در بند ۲ موقت شهربانی با هم بودیم به این صورت سپری شد.

 واکنش جلال گنجه‌ای به فتوای نجاست مارکسیستها در سال ۱۳۵۴ش در زندان چگونه بود؟

 آقای گنجه‌ای بعد از سال ۱۳۵۴ش که فتوای نجاست سازمان مجاهدین خلق صادر شد به سمت آنها رفت و دیگر به طور علنی مواضع خود را از مسلمانها جدا کرد. بنابراین باید گفت جلال گنجه‌ای نظریه فتوا را نپذیرفت چون که مجتهدین را قبول نداشت. پس از این فتوا زندانی‌های مسلمان و مارکسیست خرج خود را از هم جدا کردند. بنابراین مسلمانها از مارکسیستها جدا شدند. ولی آقای گنجه‌ای به کمون مجاهدین خلق و مارکسیستها پیوست و خرج خود را از آنها جدا نکرد. اینها همه زمینه‌هایی است که گنجه‌ای را به آن طرف می‌کشاند. ایشان به حجاب و پوشش اعتقاد نداشت. ما به یکسری از این موارد پس از پیوستن گنجه‌ای به سازمان نفاق پی بردیم. همه اینها در زندان اظهار نشده بلکه من در حال شرح نقطه نظرات جلال گنجه‌ای تا به امروز هستم. وی همچنین اصلاً اعتقادی به عده نگه داشتن زن از شوهر قبلی نداشت نمونه آن هم این است که جلال گنجه‌ای طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی را می‌خواند و بلافاصله وی را به عقد مسعود رجوی درمی‌آورد. وی به وفاداری به خانواده اعتقاد نداشته چرا که می‌گوید:«‌امام موسی کاظم(ع) هیچ وقت دنبال خانواده نبوده است.» حالا این که اینها را از کجا می‌گفت من نمی‌دانم اما جالب است بدانید که آقای گنجه‌ای وقتی بعد از انقلاب در شهرستانها منبر می‌رفت برای کشته شدگان چریکهای فدائی خلق فاتحه می‌خواند. وی می‌گوید:« اصلاً وفاداری به خانواده معنایی ندارد و اگر این طور بود چرا حضرت زینب(س) بدون شوهر خود با امام حسین(ع) همراه شد.»

 لطفاً کمی راجع به اقدامات جلال گنجه‌ای در مقطع تاریخی پیش از انقلاب توضیح دهید؟

 اما نکته مهم در مورد اقدامات آقای گنجه‌ای در این زمان این است که در زمانی که انقلاب می‌شود یک اتفاقی در سر کوچه منزل آقا طالقانی می‌افتد. آیت الله طالقانی ۲ خانه داشت که یکی از آنها در خیابان تنکابن یا خیابان انقلاب بود که مرکز تجمع پیروان آیت الله طالقانی در این محله بود. یک تظاهراتی در روز تاسوعا یا عاشورای سال ۱۳۵۷ به وقوع می‌پیوندد و همه مردم از جمله اعضای سازمان منافقین در آن شرکت می‌کنند. یک مینی‌بوس می‌آورند و جلال گنجه‌ای می‌رود بالای مینی‌بوسی که آرم مجاهدین خلق روی آن خورده است. یعنی دیگر از اینجا به بعد کاملاً مشخص می‌شود که او با مجاهدین خلق(منافقین) است. جلال گنجه‌ای در این تظاهرات از پشت بلندگو آرم سازمان را برای مردم تشریح می‌کرد. یک پلاکاردی روی آن مینی بوس باز می‌شود که یک طرف آن را اکبر گودرزی رهبر فرقان نگه می‌دارد و طرف دیگر آن را آقای سید احمد هاشمی نژاد برادر مرحوم شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد البته برادر شهید هاشمی نژاد بعداً از اینها جدا شد. بعدها آقای سید احمد هاشمی نژاد در مصاحبه خود بر ضد سازمان نفاق به تاریخ ۲۲/۰۳/۱۳۸۳ می‌گوید:« آن روز مجاهدین خلق ما را فریب دادند و ما پلاکارد آنها را بالای مینی‌بوس گرفتیم.»

 منافقین چطور برادر شهید هاشمی نژاد را فریب دادند؟

منافقین خیلی‌ها را فریب داده بودند. آقای سید احمد هاشمی نژاد پیرو امام(ره) بوده تصورش این بوده که منافقین هم پیرو امام(ره) هستند. در حالی که این گونه نبود و بعدها منافقین برادر آقای سید احمد هاشمی نژاد یعنی سید عبدالکریم هاشمی نژاد را در مشهد ترور می‌کنند. با این حساب جلال گنجه‌ای کاملاً به طرف مجاهدین خلق می‌رود و در ساختمانی که منافقین در میدان ولیعصر اشغال می‌کنند که متعلق به بنیاد پهلوی سابق بود. گنجه‌ای در آنجا به عنوان روحانی مجاهدین خلق مستقر می‌شود. وی خیلی‌ها را جذب سازمان نفاق نمود.

 مثلاً چه کسانی؟

 افرادی مانند رسول اسلام و دیگران از جمله تلاش کرد که من را هم جذب سازمان کند.

وی از چه تکنیکی برای جذب شما استفاده می‌کرد و واکنش جناب عالی نسبت به این قضیه چه بود؟

 من وقتی بعد از ۱۳۵۵ش که از زندان آزاد شدم در حوزه چاپ کتاب و اعلامیه فعالیت می‌کردم. وقتی آقای گنجه‌ای بعد از من در سال ۱۳۵۵ش از زندان آزاد می‌شود. بنده یک روز در مسجد ارک وی را دیدم. اگر اشتباه نگاه جلال گنجه‌ای، سید عباس سالاری و آقای هادی غفاری را در ماه رمضان ۱۳۵۵ش در حیات مسجد ارک دیدم. من رفته بودم سخنرانی آقای مجتهد شبستری را گوش کنم. بعد از سخنرانی من شروع به نماز خواندن کردم که آقای گنجه‌ای مرا دید و با دست اشاره کرد که پیش آنها بروم من نمی‌خواستم بروم چون ممکن بود تیم تعقیب و مراقبت ساواک به دنبال من یا آنها باشد. خلاصه به صورت سرپایی و خیلی مختصر سراغ آنها رفتم. ایشان خیلی تلاش کرد تا با من ملاقاتی داشته باشد اما چون من فهمیده بودم که مواضع وی از داخل زندان اشکال داشته برای دیدن او نرفتم. یک آدرسی را در خیابان شاه رضای آن موقع و انقلاب فعلی به من داد که هیچ وقت به آنجا نرفتم. بعد از انقلاب هم در کمیته انقلاب اسلامی واقع در میدان بهارستان همدیگر را دیدیم.

به چه مناسبتی این دیدار رخ داد؟

 او آمده بود تا افراد را ببیند آقای عزت شاهی و دیگران او را اصلاً در جمع‌ خود راه نمی‌دادند چون میدانستند او منافق شده است. آنجا هم با اصرار از من خواست که به ساختمان بنیاد پهلوی بروم تا با هم صحبت کنیم که خدا به من رحم کرد و من نرفتم. از این زمان به بعد آقای جلال گنجه‌ای تبدیل شد به محور روحانیت نوگرای مجاهدین خلق.

 آیا اینها توانستند کسی را از درون قشر روحانی کشور جذب کنند؟

 نه وی بیشتر در دانشگاهها موفق به جذب شد چون جلال گنجه‌ای شخصیت مشهوری بود. بیانی قوی هم داشت و با سواد بود. خلاصه ایشان را هم فراری دادند و به پاریس رفت و در آنجا شیخ الفقهای منافقین شد. انحرافات وی در آنجا توسعه یافته و رشد کرد و خیلی هم شدید شد. از ماجراهای پاریس وی خبری ندارم ولی پس از مدتی به اردوگاه اشرف آمد و محل رجوع منافقین شد.

 جلال گنجه‌ای  در مقر کمیته انقلاب اسلامی به شما چه گفت؟

 در آنجا گفت:« اگر به دنبال مبارزه واقعی هستی به بنیاد پهلوی بیا ما در آنجا اسلحه داریم و مشغول تلاش برای برقراری عدالت هستیم.» من گفتم نظر حضرت امام در این باره چیست؟ «گفت: من ایشان را قبول دارم اما نه به عنوان یک مبارز.»

 می‌خواهم بدانم خواندن خطبه طلاق مریم رجوی از مهدی ابریشمچی و عقد نامشروع مریم و مسعود رجوی توسط جلال گنجه‌ای چه واکنشهایی را در بین قشر روحانیت انقلابی در آن زمان برانگیخت؟

اصلاً گنجه‌ای توسط قشر روحانیت ایران مطرود شده بود و بین روحانیان اعتباری نداشت و از همان سال ۱۳۵۴ش که به سراغ منافقین رفت و در کمون مشترک آنها عضو شد روحانیت ایران او را طرد نمود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.