تحولات منطقه

از میانه قرن سوم هجری، دورانی آغاز می‌شود که مورخان از آن به عنوان «عصر طلایی تمدن اسلامی» نام می‌برند؛ دورانی که در آن، طی یک بازه ۶۰۰ ساله، جهان اسلام به قطب اصلی اکتشافات علمی و نوآوری‌های گوناگون در حوزه فناوری‌ها و کسب دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد.

حمله به هویت اسلامیِ دانشمندان ایرانی
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب خواندنی «خدمات مــــتقابل اســـلام و ایــــران» می‌نویسد: «مطالعه تاریخ ایران پس از اسلام، از نظر شور و هیجانی که در ایرانیان، از لحاظ علمی و فرهنگی پدید آمده بود که مانند تشنه محرومی فرصت را غنیمت می‌شمردند و در نتیجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای اولین بار ملل دیگر، آن‌ها را به پیشوایی و مقتدایی پذیرفتند و این پذیرش هنوز هم نسبت به ایرانیان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد، فوق‌العاده جالب است». از میانه قرن سوم هجری، دورانی آغاز می‌شود که مورخان از آن به عنوان «عصر طلایی تمدن اسلامی» نام می‌برند؛ دورانی که در آن، طی یک بازه ۶۰۰ ساله، جهان اسلام به قطب اصلی اکتشافات علمی و نوآوری‌های گوناگون در حوزه فناوری‌ها و کسب دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد.

در این دوره، ایرانیان مسلمان، همواره پرچم‌داران عرصه علم و دانش در جهان اسلام بودند؛ در همین دوره است که بزرگانی مانند ابن‌سینا، ابوریحان بیرونی و محمد بن زکریای رازی تربیت شدند و دانش مسلمانان جهشی شگفت‌انگیز و بی‌سابقه را در تاریخ تجربه کرد. امروز، براساس یک روایت، سالروز ولادت حکیم محمد بن زکریای رازی است که در تقویم ایران، با نام روز داروساز نیز شناخته می‌شود و البته فرصتی است برای پرداختن به یک پروژه ۹۰ ساله که در دوره پهلوی اول کلید خورد و متأسفانه، عوارض آن تا امروز باقی مانده و در هرج‌ومرج فضای مجازی، به یک جریان عادی تبدیل شده ‌است: پروژه نادیده گرفتن نقش اسلام در بالیدن دانش و علوم نزد ایرانیان.

ایرانیان مسلمان، خط‌شکنان جبهه دانش
به گواهی تاریخ و آثار بر جا مانده از دوران ۱۴ قرن حضور اسلام در ایران، ورود این دین آسمانی به کشور، اسباب گسترش و کسب دانش را برای اجداد ما فراهم کرد. هر چند ایرانِ پیش از اسلام، به لحاظ سیاسی و نظامی، قدرتی به حساب می‌آمد، اما در عرصه علم و دانش، به دلیل انحصار تحصیل در طبقات خاص اجتماعی که درصد بسیار کمی از ایرانیان را تشکیل می‌دادند، به ندرت دانشمند یا نویسنده‌ای از سرزمین ما بر می‌خاست و استعداد خدادادی ایرانیان، به دلیل سیاست‌های طبقاتی شاهان ساسانی، مجال شکوفایی نمی‌یافت. اما با ورود اسلام به ایران شرایط به شکلی اساسی تغییر کرد؛ ایرانیان، از هر طبقه و خانواده‌ای، با هر سطح مالی و اجتماعی، می‌توانستند طعم خوش تحصیل و دانش‌اندوزی را تجربه کنند و طولی نکشید که فرزندان ایران در زمینه دانش‌های گوناگون، به خط‌شکنان جبهه‌های علمی جهان اسلام تبدیل شدند.

انکار حقایق برای کسب مشروعیت
تا پیش از آنکه رژیم پهلوی بر ایران مسلط و بازار به اصطلاح تجددِ مدنظر این رژیم گرم شود، برای اهالی تحقیق و البته مردمان عادی، تفکیک دیانت و علم در مورد دانشمندان بزرگ و مسلمان ایرانی، محلی از اعراب نداشت. از حدود سال۱۳۱۰خورشیدی، پروژه‌ای در ایران کلید خورد که می‌کوشید هر آنچه مربوط به عظمت و بزرگی ایران است، به دوران پیش از اسلام منسوب کند. دلیل کلید خوردن این پروژه، بحران مشروعیت در رژیم پهلوی بود. رضاخان که می‌دانست مردم او را، به درستی، عنصری وابسته می‌پندارند که درصدد تضمین منافع استعمارگران در ایران است، به دنبال استفاده از باستان‌گرایی، برای نفی بنیان مشروعیت مبتنی بر دیانت بود. دست‌اندرکاران این پروژه نیز، عموماً تحصیلکردگان غرب و کسانی بودند که تصور دقیقی از نقش اسلام در ایران نداشتند و می‌پنداشتند باید مانند آنچه در اروپا اتفاق افتاد، به هر شکل ممکن اساس دیانت را در ایران بخشکانند یا دست‌کم، موضوع جدایی دین از سیاست را در جامعه ایرانی نهادینه کنند.

تاریخ‌سازی با هدف معلوم
گروهی از فعالان این پروژه دست به کاوش‌های تاریخی زدند و کوشیدند تا برخی شخصیت‌های گمنام و گاه مجعول تاریخی را با رویکرد جدید و سازگار با سیاست فرهنگی رژیم پهلوی، بپرورانند. با این حال، فعالیت برای یافتن دانشمندان ایرانی منتسب به دوره پیش از اسلام، کاری سخت و دشوار به نظر می‌رسید چون به دلیل محدودیت و انحصاری که از آن صحبت کردیم، فضای پژوهش‌های علمی در ایران باستان، گستره زیادی نداشت و عموم افرادی که بعدها به عنوان دانشمندان ایران باستان معرفی شدند، ریشه‌های غیرایرانی داشتند و بیشتر کسانی بودند که به دلیل ظلم و ستم در حوزه امپراتوری روم، به ایران پناهنده می‌شدند. این کمبودِ یافته، موجب شد رویکرد تازه‌ای در میان نویسندگان هم‌سو با سیاست‌های پهلوی ایجاد شود و آن ایرانیزه کردن دانشمندان مسلمان ایرانی بود؛ به این معنا که در معرفی آن‌ها، یا منکر مسلمان بودن این دانشمندان می‌شدند و آن‌ها را مسلمانی ظاهری می‌دانستند که از ترس تعرض اعراب! اسلام را برگزیده‌اند یا می‌کوشیدند تنها بر جنبه‌های علمی وی تمرکز کنند و حرفی از اعتقادات او به میان نیاورند؛ تا جایی که ابراهیم پورداود، یکی از برجسته‌ترین فعالان این عرصه، در مقاله‌ای که به تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۴۷ در روزنامه اطلاعات منتشر کرد، مدعی شد: «اگر حمله تازیان (اعراب مسلمان) و فرهنگ سامی (منظور فرهنگ اسلامی است) نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خیام به شیوه نوروزنامه و یا دانشنامه علائی،کتاب‌های دیگرشان را می‌نوشتند، امروز زبان پارسی غنی‌تر و بازتر بود» و هرگز نخواست درباره این موضوع سخنی بگوید که اگر فرهنگ اسلامی وارد ایران نمی‌شد، آیا ایرانی‌ها فرصت تحصیل علم و بروز استعدادهای خود را در آن جوّ انحصاری عصر ساسانی می‌یافتند؟

در بررسی آثار و میراث مکتوب دانشمندان مسلمان نیز همین‌گونه عمل شد؛ شهرت ابن‌سینا که در حوزه الهیات و علوم اسلامی آثار متعددی داشت، در میان جامعه بیشتر بر حوزه فعالیت‌های پزشکی او معطوف شد. خیام را بیشتر با رباعیات منسوب به وی که در برخی از آن‌ها رویکردهایی به‌ظاهر نامتعارف به چشم می‌خورد، معرفی کردند و کوشیدند، تعدادی از دانشمندان ایرانی و مسلمان را، بی‌علاقه و حتی منتقد شدید معارف اسلامی جلوه دهند؛ غافل از اینکه حتی اگر آن ادعاهای ضد و نقیض را بپذیریم، نمی‌توانیم منکر این حقیقت شویم که تمام این تکاپوهای علمی و فکری، بر بستر آموزه‌های اسلامی شکل گرفت و ایرانیان مسلمان، از پس قرن‌ها اختناق و محدودیت، توانستند پَر بگشایند و در آسمان علم و دانش پرواز کنند و اسباب خیر فراوانی برای بشریت شوند.

خبرنگار: محمدحسین نیکبخت

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.