پردهها با آن گیرههای پلاستیکی چرخدارشان از توی جاپردهای آلومینیومی بیرون آمده و افتاده بودند روی مبلها. لوستر، خودش را پهن کرده بود وسط اتاق. آجرها با گچهایی که به آنها چسبیده بود، افتاده بودند روی فرش. آن قدر خاک از سقف ریخته بود که اگر مادر تا خود صبح هم فرش را جارو میکشید، باز هم تمام نمیشدند. مادر اما جایی بین آشپزخانه و اتاق آرام خوابیده بود. خسته بود لابد. خستهاش کرده بودیم حتماً. تازه وقت خواب هم رسیده بود. هر شب همین ساعتها میخوابیدیم تا صبح، موقع بیدار شدن، مادر را اذیت نکنیم؛ زلزله که آمد داشتیم آماده میشدیم که بخوابیم... .
زلزله که آمد، ما تا خود صبح بیدار ماندیم، مادر اما آسوده دراز کشید؛ درست مثل پسرهای شلوغ همسایه که آن شب حسابی ساکت بودند، مثل پیرمردی که هر روز صبح صندلیاش را میگذاشت پشت در و عابرها را تماشا میکرد، مثل آقامعلم که آن روز دیکته گفته بود، مثل خیلی از همکلاسیهایم که آن شنبه لعنتی، آخرین شنبهای بود که دیدند.
در گرمای چادرها
زلزله که خوی را لرزاند، خادمیارها هم مثل همه اقشار دیگر، در همان نخستین ساعتهای پس از زلزله خودشان را به خوی رساندند. نهادهای امدادی هر کدام گوشهای از کار را گرفته بودند. چادرها رسیدند و زن و بچهها جا گرفتند در گرمای چادرها. مرد میخواهد که سرمای استخوانسوز شبهای آخر چله بزرگ را تاب بیاورد در خوی. در تمام آن چند شب، مردها اما تا خود صبح بیدار ماندند و هر چه توانستند، آوارها را کنار زدند و جسم بیجان همشهریها را بیرون کشیدند.
اینکه خادمیارهای کانونهای تخصصی و عمومی خدمت رضوی، در شب و روزهای سرد خوی، چند تا غذای گرم رساندند پشت در چادرها و چند تا چای داغ توزیع کردند بین نیروهای امدادی، لابد به گوش رسانهها رسیده است اما آن وسط خدمتی هم بود که آن قدرها دیده نشد. یعنی آن قدر مردها و زنها گرفتار بودند که ندیدند چطور چندین و چند خادمیار، خودشان را وقف بچهها کردهاند تا هر جا بچهها هستند، از مسجد محل بگیر تا کلاس درس، بروند و شده به زور آنها را بخندانند و سرگرم کنند؛ تا آوار زلزله، بیشتر از این جسم و جان نحیفشان را در هم نشکند.
گرد غم بر چهره اهالی
رسانههای آن طرف آب، کارشان کاسبی است. آنها حالا از زلزله خوی هم، از میان آن همه ساختمان آوار شده و پیکرهای جان، بارشان را کیسه کردهاند و رفتهاند. خادمیارها اما هنوز در خوی هستند. هنوز هم تک و توک چادرهایی که آدمهای توی آن، در جای بهتری اسکان پیدا نکردهاند، میهمان سفره حضرت رضا(ع) هستند و کیست که در این پهنه پهناور، نمکگیر این نام متبرک نباشد.
خادمیارها هنوز در خوی هستند و حالا بنا دارند، آن قدر که میشود، گرد غم را از چهره اهالی پاک کنند.
یک تیم تخصصی از هزار روانشناس و استاد مشاور از مرکز خادمیاری استان آذربایجان غربی تشکیل و اعزام شده؛ این را، مدیر مرکز جامع مشاوره بنیاد کرامت رضوی خبر داده است.
دکتر رضا آذریان که خودش هم روانشناس کارکشتهای است میگوید: اختلال استرسی پس از آسیب روانی یا اختلال تنشزا با عبارت تخصصی پیتیاسدی، در واقع سندرمی است که پس از تجربه مستقیم یک عامل استرسزا و آسیبزای شدید روی میدهد که میتوان مرگ واقعی، تهدید به مرگ یا هر سانحه جدی را از آن قبیل دانست. در این اختلال و در نتیجه آگاهی فرد از مرگ خشونتبار یکی از اعضای خانواده یا دوستان نزدیک، چنین پیامدهایی انتظار میرود.
دکتر میگوید: در این اختلال، بیمار نسبت به این تجربهها احساس ترس و درماندگی میکند، اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بیقراری بروز میدهد و مدام تلاش میکند منفعلانه از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند. حوادثی همچون تصادفات شدید رانندگی، جنگ و البته سوانح طبیعی مانند زلزله و سیل، بسیاری از افراد به خصوص کودکان و بانوان را در معرض آسیب قرار میدهد. من به شما میگویم در این دو مورد، شاید حتی بیشتر از اینکه ما بتوانیم تصور یا درک کنیم، بسیاری از افراد از این وقایع رنج میبرند.
هزار استاد و کارشناس مشاور
آن طور که مدیر مرکز جامع مشاوره بنیاد کرامت رضوی گزارش داده، علاوه بر کارگروه تخصصی متشکل از هزار استاد و کارشناس مشاور که به موازات استقرار در ارومیه، به مناطق زلزلهزده خوی هم اعزام شدهاند، یک گروه ۲۲ نفره هم بهتازگی از قزوین به منطقه اعزام شدهاند که همگی از استادان صاحبنام روانشناسی و مشاوره هستند تا بر این اساس و به نام امام مهربانیها، به صورت رایگان خدمات درمانی و مشاوره خود را به آسیبدیدگان ناشی از زلزله و همه هموطنانی که گرفتار ابعاد روانی این حادثه هستند، ارائه کنند.
کودکان خوی همراه والدینشان و هر کسی که از آن زلزله زنده مانده، حالا زیر چتر حمایت خادمیارها هستند تا زودتر آن خاطرههای غمبار، دست از سرشان بردارد.
۲۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۴:۲۲
کد خبر: 850175
زلزله که خوی را لرزاند، خادمیارها هم مثل همه اقشار دیگر، در همان نخستین ساعتهای پس از زلزله خودشان را به خوی رساندند. نهادهای امدادی هر کدام گوشهای از کار را گرفته بودند. چادرها رسیدند و زن و بچهها جا گرفتند در گرمای چادرها.
نظر شما