یک معلم باید چقدر عزیز و خاص باشد که شاگردش به یکباره به او زنگ بزند و بگوید: «بیا با هم خواهر شیم!» آن هم چه کسی؟ المیرا. دخترِ شیطون مدرسه که تیپ و ظاهر عجیبی دارد. با همه معلمها البته به جز او دست کم یه دور دعوای حسابی کرده. روسری روی سرش بند نمیشود و چند باری به گشت ارشاد تعهد داده. حالا گفته بیا با هم خواهر شویم! اما معلم قصه ما عقد اخوت را بررسی کرده و میداند که این عقد آدمها را از خواهر هم خواهرتر میکند و تا ابد گره میزند دو نفر را به هم. حتی دم در بهشت!
با المیرا چند باری مشهد رفته بود. شاید مهم ترین وجه اشتراکشان امام رضا(ع) بود. وگرنه آدمی که عاشق گربه بود و تفریحش کافه گردی و سفر ترکیه را با همه آدابش میرفت و همیشه آرایش داشت، چرا باید معلم عربی کلاس دهمش را چنین با جدیت دوست میداشت که بگوید: بیاید با هم خواهر شیم!
بیاغراق یک لحظه قلبش لرزید! او و المیرا؟! مسیرشان خیلی با هم فرق داشت. با اینکه مسیرشان با هم فرق داشت، ولی المیرا جلوی او یک آدم دیگر میشد. یک روز تصمیم گرفت روسریاش را سفت کند. بعضیها مسخرهاش کردند. دوباره شل شد. اما معلمش به او گفت: تصمیمت را سفت کن به جای روسریات. روسریاش سفت شد. عزمش سفت تر. دوستانش کم شدند. تنها شد. تفریحاتش را از دست داد. بین خیلی چیزها باید انتخاب میکرد.
«ماجده محمدی» با شاگردانش ارتباط خاصی دارد و آنها را مانند دختران خود تربیت میکند
مثل کسی که دوچرخه سواری یاد میدهد. از پشت هوایش را داشت. چندبار با کله افتاد، ولی به زمین نرسید. دوباره بلند شد. آن روز که گفت: بیاید خواهر شویم، خواهرش شد که به خیال خودش، او را به بهشت ببرد! اما یک چیزی ته دلم میگفت یک روزی المیرا به جایی میرسد که محتاج شفاعتش میشود.
آدمها رزق و روزی زندگی ما هستند. هیچ کس اتفاقی بر سر راهتان قرار نمیگیرد. خداوند برخی از آدمهای خاصش را با برنامه قبلی بر سر راهتان قرار داده است، تا درک کنید که دنیا هنوز قشنگیهای خودش را دارد. آدمهایی که برکت زندگیمان هستند؛
همه چیز برای ما هم از آنجا شروع شد که قصد داشتیم برای غدیر برایتان روایتهای جذاب از سبک زندگی افراد جذاب بیاوریم. ذهنمان حول و حوش همین محور در رفت و آمد بود و دست بر قضا از طریق یک دوست با یک معلم عربی که جرم شناسی خوانده و فرهنگیکار و خانواده دوست و خادمِ روضه امام جواد(ع) است، آشنا شدیم! همین چند جمله به شما میگوید که چه انسان خفنی به پستمان خورده است! «ماجده محمدی» که با دانشآموزش عقد اخوت بسته است! او رتبه ۱۰ کنکور بوده و حقوق و جرمشناسی خوانده است، اما از روزی که از مدرسه فارغ التحصیل شد، معلم بود و معلم ماند. او هیچ وقت از مدرسه جدا نشد. با این معلم وظیفهشناس که خود را وقف تربیت نوجوانان کرده است به گفتوگو نشستیم.
نشست فرهنگی مذهبی روضه امام جواد
* پاتوق خانگی معلم عربی!
از او میپرسیم چه شد که با وجود اینکه لیسانس حقوق دارید و فوق لیسانس جرمشناسی، آن هم در دانشگاه تهران، شغل معلمی را انتخاب کردید. میگوید: «در مدرسه احساس نیاز بیشتری میشد. در رشته حقوق میشود جاذبه و کلاس و جنبه مالی را پوشش داد، ولی در دنیای معلمی خبری از اینها نبود و کمتر کسی با توانمندیهای بالا حاضر بود، خودش را وقف مدرسه کند. نمیگویم من توانمندم اما در حد خودم ترجیح دادم که خودم را وقف مدرسه کنم، چراکه در دنیای حقوق افراد دیگری بودند تا نگذارند، کار بر روی زمین بماند، اما مدرسه کار زیادی داشت که روی زمین مانده بود. احساس کردم بچههایی که از مدرسه فارغ التحصیل میشوند، بعد از اینکه در سالهای دبیرستان تشکیلات خوب و دوستیهای خوبی شکل میدهند در دانشگاه خیلی رها میشوند و نمیتوانند کارهای بزرگ تری انجام دهند.
بنابراین تصمیم گرفتم یک پاتوقی در خانهام راه بیندازم تا ماهانه بچهها را ملاقات کنم و به سوالاتشان بعد از ورود به دانشگاه جواب بدهیم و آنها حلقه بحث داشته باشند و در این ملاقاتها معرفی کتاب و تدبر در قرآن داشته باشند. تصمیم گرفتیم اسم این ملاقاتها هیئت و وقف امام جواد(ع) باشد.»
کاکتوسها هدیه «ماجده محمدی» به شاگرانش است تا یادشان بماند برای چه دارند بزرگ میشوند
*آرزوی خیلیها خادمی در این هیئت است!
این معلم عربی خوش ذوق تا قبل از کرونا هیئت را داخل خانهاش برگزار میکرد. یک خانه گرم و صمیمی که با وجود اینکه کوچک بود، اما ایدههای نابشان مثل انتخاب وسایلی که کمترین فضا را اشغال کند، حذف دستگیرههای کشو و کمدهای خانه و طراحی خانه برای این هیئت... آن را تبدیل به یک محفل صمیمی کرده بود که حتی ۱۷۰ نفر آدم در آن جا میشد. روضه با ۲۰ نفر آغاز شد و کم کم بر تعداد آنها اضافه شد. استقبال عجیبی از مخاطبها دیده شد، برخی از افراد حاضر بودند ساعتها در راه پلهها بنیشنند یا برخی هم در تمام ساعات روضه ایستاده در جمع حضور داشته باشند. کمکم همه افراد احساس کردند، دوست دارند سهمی در این روضه داشته باشند و اکنون یکی از چالشهای مهم آنها این است که تعداد زیادی مخاطب دارند که میخواهند خادم روضه باشند، اما روضه آنقدر که لازم باشد کار ندارد.
از این معلم خوش ذوق میپرسیم، چه چیز این روضه برای مخاطب جذابیت داشت که آنقدر برایش سر و دست میشکنند، میگوید: «روضه با زندگی ما آمیخته است. خانگی است. رنگ و بوی زندگی میدهد. نه اینکه در سالن همایشی یا خیلی رسمی باشد. این خیلی به چشم مخاطب میآمد. ما روضه را در یک خانه ۹۰متری که قبلا ۵۰ متر بود، برگزار کردیم. یک خانه کوچک با تمام ظرفیتش در اختیار بود. خانهای که سعی کردیم وسایلش را تا حد ممکن جمع و جور انتخاب کنیم و همه خانه را بر اساس روضه طراحی کنیم تا در آن خانه مجلس ذکر داشته باشیم. همچنین ما برای وقت مخاطب ارزش ویژهای قائل بودیم و هستیم. برای نظم و میزبانی از کودکان و محتوای مناسب و برنامه دقیقی از مراسم به آنها میدهیم و برایمان مهم است که مخاطب بداند که وقتشان برایمان مهم است.»
هیئت «روزی که خانه ما بهشت میشود»
* کرونا جمعیت این هیئت را بیشتر کرد/ حالا هر ماه یک خانه بهشت میشود!
اما در کرونا که بچههای هیئت مجبور به دوری شدند، ماجده محمدی ابتکار عمل را به دست گرفت و با استفاده از ابزار اسکای روم روضهها را مانند قبل برپا کرد. همانقدر دلنشین و همانقدر مهیا. اگر در هیئت خانگی چای میخوردند، حالا ماجده خانم چای خشکها را بستهبندی میکرد، اگر آخر روضههای حضوری به همه گل میدادند، حالا آن گلها را دسته میکردند و برای همه اعضای روضه ارسال میشد. چندین دور در کرونا روضههای خیلی دور و خیلی نزدیک با همان نظم ثابت برگزار کردند و روضه را تعطیل نکردند. در این مدت بستهها به در خانه افراد فرستاده میشد، از کتیبههایی که به دیوار زده میشد تا دفترچهای که در آن یادداشت کنند.
با این روند جمعیتی که در روضه شرکت میکردند، خیلی زیادتر شد. بعد از کرونا دیگر نمیتوانستند آن جمعیت را به داخل خانه کوچکشان بیاورند. ماجده خانم با اینکه دوست دارد روضههای خانگی هزاران نفری برگزار کند اما فعلا ظرفیتش را در دست ندارد، البته سالنهای همایش زیادی از آنها دعوت کردند، اما این گروه دوست دارند روضهشان را در خانه برگزار کنند. اکنون هم مجازی و هم حضوری در روضهها شرکت میکنند، به نام روضههای قاصدکی و هربار در یک خانه آن را برگزار میکنند.
«ماجده محمدی» هیئت وقتی خانه ما بهشت میشود را پایه گذاری کرد
* وقتی خانه شما بهشت میشود/ هزینه این هیئت را امام هادی تقبل میکند!
روضههای ماجده فاکتورهای مهمی دارد؛ استفاده از لوازم یکبار مصرف در این هیئت ممنوع است. پوشش صاحبخانه و افراد شرکت کننده باید خیلی ساده و شکیل باشد نه اینکه با مهمانی اشتباه گرفته شود. در این هیئت بر روی سر ساعت آغاز و پایان اهتمام ویژهای دارند و به مادران بچهدار توجه زیادی میشود تا مهد کودک برایشان مهیا شود و سایر مقدمات. مخاطبان روضه هر ماه به خواسته خودشان خانهشان را در اختیار بچههای گروه قرار میدهند. این روضه عمومی است و هرکسی میتواند وارد آن شود، اما تولیدات سمعی و بصری و یادبودها و هرچیزی که در اختیار افراد قرار داده میشود، برای دخترها و نوجوانان طراحی میشود، البته برای همه قابل استفاده است.
اما شاید برایتان سوال باشد که هزینه این هیئت چطور جور میشود؟ همانطور که گفته شد این روضه برای امام هادی وقف شده است و هزینهاش را هم خود ایشان تقبل میکند! ماجده محمدی در این باره میگوید: « برخی از افراد روضه، بانی هزینهها شدند و لیست و هزینههای ما مشخص است. هرکس هر زمان هر مبلغی که بخواهد به کارت مربوط به خرید روضهها به نیت امام هادی واریز میکند. من هم مبلغی را برای این امر ماهانه کنار میگذارم. قطره قطره جمع میشود و خود حضرت جواد الائمه به ما کمک میکنند. هیچ وقت در پرداخت هزینهها درمانده نشدهایم و همیشه بودجه کاری که میخواهیم انجام دهیم، به دستمان میرسد.»
چالش ابابیل با هدف شیرین کردن کام مردم در عید غدیر
در ابتدا گفتیم که ماجده خانم دوست داشت در خانهاش مجلس ذکر داشته باشد. به نام روضه به معنای باغ بهشت! بر این مبنا که طبق حدیث پیامبر اکرم کسی که در خانهاش مجلس ذکر برگزار کند خانهاش به باغ بهشت تبدیل میشود! در این برنامه که تقریبا هشتساله شده است ماهانه با شاگردها دور هم جمع میشوند و بیشترشان شاگردهای فارغ التحصیل و دانش آموزهای مدرسه هستند که با هم در ارتباط هستند و حدود ۳ تا ۴ هزار نفر مخاطب دارند. برای مناسبتهای دیگر و محرم کارهایی دیگری میکنند و تیمی حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر نوجوان خادم آن هستند.
یکی از افراد تاثیر گذار در این روضه مرحوم «فرزانه پزشکی» بود که روضه شهدا را راه انداخت و مخاطب زیای جذب کرد و تبدیل به سخنران دوم روضه شد و مخاطبان روضه برای شنیدن حرفهایش لحظه شماری کردند. در این روضه استعدادهای زیادی شناسایی شد. افراد درک جدیدی از آیات قرآن به دست آوردند. چراکه جایگاه آیات قرآن در این روضه خیلی بزرگ است و در بهترین جای برنامه خوانده میشود. این روضه معنای واقعی «وقتی خانه ما بهشت میشود» را به دخترها نشان میدهد، تا جایی که به دانش آموز خسته و کوفته که از مدرسه برگشته و به اصرار دوست یا معلمش از وقتی که پایش را به مجلس ما گذاشته است، خودش با انگیزه میخواهد در آن بماند چون چیزی استشمام کرد که احساس میکرد با همه مجلسهای دیگر متفاوت است.
این پاکت ها افطاریهای روضه امام جواد(ع) برای رهگذران خیاباناند.
*آیین خطبه خوانی روضه باغ بهشت/ امام جواد گره از کار مخاطبان این هیئت باز میکند!
یکی از آیتمهای مهم هیئت «وقتی خانه ما بهشت میشود»، آیین خطبه خوانی است که از سال ۹۹ وارد این روضه شده است. ماجده معتقد است که خیلی مهم است، مخاطب به متن اصیل خطبه مراجعه کند و صرف نظر از همه شورها و شوقهایی که در مراسمات مختلف به مخاطب تزریق میشود، بداند که خودِ متن بر پایه چه بود و از کدام کلمه باید این اعتقاد را بگیرد. در این آیین خطبه خوانی که نامش را احیا گذاشتهاند، برای زنده کردن متنهای خطبه حضرت پیامبر در سه موقعیت مختلف در روضه امام جواد اجرا میشود؛ اول عید غدیر است. یکی ایام فاطمیه و یکی نزدیک اربعین است.
ماجده سعی کرده است که برای مخاطب عطش ایجاد کند. ماجده به همراه همسرش برنامه خطبه خوانی را برخلاف برنامههای قبل، خانوادگی برگزار کرده است. او و همسرش با هم اجرای این برنامه را بر عهده داشتند. اول از اسکای روم آغاز شد و فقط از روی متن عربی با اجرای خودش و همسرش بود و مخاطبان هم خانوادگی حضور پیدا کردند. در اسکای روم بازخوردهای خوبی گرفتند و بیشتر افراد تا آخر خطبه که برخی تا ۱ ساعت و نیم بود، همراهی میکردند و سپس طیف مخاطب اصلی که بچههای روضه امام جواد بود، در دو سال مختلف خطبههای مختلف را شنیده بودند. حالا ترجیحشان این است بروند در هیئتهای مختلف و برایشان خطبه غدیر را بخوانند. او معتقد است: اگر مخاطبان بدانند دقیقا پیامبر چه گفت در رشد معنویشان و اعتقادشان تاثیر گذار است.
به اعتقاد ماجده؛ مهمترین اتفاقات روضه شکل گرفتن یک شبکه انسانی است؛ شبکهای که آدمها در آن به هم وصل شدند، آدمهایی که ممکن بود به سادگی سر راه هم قرار نگیرند. بعد آنها از این کنار هم قرار گرفتن استفاده میکنند که کار بزرگ تری انجام دهند. همه افراد روضه به یک شناخت جانانهای از امام جوادی که اصلا او را نمیشناختند و احساسی نداشتند، رسیدند و هرجا گرهی به کارشان میافتد، میبینند که امام جواد مانند یک امام زنده گره کارشان را باز میکند!
بچههای هیئت «روزی که خانه ما بهشت» میشود.
*پرندههای کوچکی که گره از کار باز میکنند
موضوع آشنایی ما با ماجده برمیگردد به چالش ابابیل. چالشی که در عید غدیر سال ۹۵ آغاز شد. با اینکه این پویش اسم عرفی نداشت، اما ابابیل با این هدف کلید خورد که گرهی باز کند. این چالش که چند سال است بزرگتر میشود از مخاطب میخواهد، در روز عید، تا جایی که در توان افراد هست دیگران را سیر، یا شیرین کام کنند. سهم هرکس میتواند نیم کیلو شیرینی یا ۲ ظرف غذا یا یک هدیه باشد. تنوع خوراکی آزاد هست، از چلوکباب تا عدسی. ماجده محمدی میگوید: «سپاه ابرهه با آن همه قدرت را، چند تا پرنده کوچک شکست داد و رمز موفقیتشان این بود که هرکدام در زمان مشخص یک کار کوچک را انجام دادند و کاملش کردند. این همکاری اتفاق مهمی بود. ما هم با این هدف این چالش را در فضای مجازی بین بچهها بیشتر برگزار کردیم و همان نتایج را هم گرفتیم. چندین هزار غذا و شیرینیجات و هدایا در بین آدمهای مختلف توزیع شد و این رسم سالیان سال ادامه دار شد و هر سال کاملتر شد و این پویش به مجموعه اتفاقهایی تبدیل شد.»
ماجده خطبه خوانی در روز عید غدیر را یکی از سنگهای کوچک میداند که باید حتما انجام شود. ماجده میگوید: «در روز عید غدیر یکبار از روی متن کلام پیامبر میخوانیم تا مخاطب ببییند چه استدلالهایی برای مردم ارائه شده است. خطبه کامل از روی متن عربی خوانده میشود و بخشهایی را ترجمه میکنیم. روز عید غدیر یکی از فعالیتهای وقتی خانه ما بهشت میشود، توزیع غذا بین مردم است. در این چند سال هم غذا فلافل بود. حوالی دانشگاه تهران.»
«ماجده محمدی» با المیرا؛ شاگرد شیطون مدرسه عقد اخوت بست.
*عقد اخوتِ خانم معلم با دخترِ قرتی!
ابتدای گفتوگو کمی از ماجرای عقد اخوت خانم معلم خوش ذوق و وظیفهشناس را با المیرا خانم برایتان روایت کردیم. المیرایی که بچه شیطون کلاس بود و به یکباره از ماجده خواست با او خواهر شود. اما با تمام سختیها امام رضا(ع) پشتش بود. المیرا نه در جمعهای جدیدش خیلی مورد تایید بود. نه در جمع دوستهای قبلی. اما خدا المیرا را سفت بغل کرد. المیرا واقعا دردش گرفت. هنوز بیست سالش نشده بود. خیلی گریه کرد. خیلی روی دلش پا گذاشت. اما ماجده میدانست، در پیله رفتن سخت هست و پروانه شدن درد دارد، اما ماجده از پشت هوایش را داشت.
آن روزی که المیرا گفت بیاید خواهر شویم، ماجده خواهرش شد که به خیال خودش، او را به بهشت ببرد اما چیزی ته دلش میگفت: یک روزی المیرا به جایی میرسد که محتاج شفاعتش میشود. حالا المیرا علاوه بر روسریاش اعتقاداتش هم محکمتر شد. ماجده میگوید: «اکنون او یکی از همان بچههایی است که اگر قرار باشد یکی از ما در این روضه پذیرفته شود، احتمالا همین یک نفر است که مخلصانه پای کار ایستاده است.»
زهرا نصراللهی
نظر شما