به گزارش قدس آنلاین، این روزها دوباره بحث پیرامون انحطاط تمدن ها داغ شده است. همانطور که شاهد بدتر شدن روابط بین آمریکا و چین هستیم، مطالعه پایان دوره های تمدنی در گذشته به یکی از مباحث محبوب بدل شده و کتابهایی که ظهور غیرقابل توقف قدرتهای خودکامه و مرگ دموکراسی را پیشبینی میکنند نیز زیاد میشوند. صحبتهای زیادی درباره «دام توسیدید» وجود دارد اصطلاحی که گراهام تی آلیسون، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، برای توصیف گرایش آشکار به جنگ هنگامی که یک قدرت نوظهور، یک قدرت بزرگ را به عنوان یک هژمونی منطقهای یا بینالمللی تهدید میکند رواج داد و برای اولین بار در توصیف درگیری بالقوه بین ایالات متحده و جمهوری خلق چین ساخته شد و هنوز استفاده میشود. اکنون اذهان به سمت اجتنابناپذیری درگیری بین یک قدرت در حال ظهور و یک قدرت مستقر، همانطور که آتن در قرن پنجم پیش از میلاد اسپارت را به چالش کشید رفته است. اخیراً کتابی کوتاه و ۲۰۰ صفحه ای با عنوان «چرا امپراطوری ها سقوط می کنند» توسط جان راپلی و پیتر هِدِر توسط انتشارات دانشگاه یِیل به چاپ رسیده که این رویکرد را با یک پیچش بدیع تطبیق میدهد. این کتاب، به مقایسه غرب در سال ۱۹۹۹ در اوج اعتماد به قدرت خود و رم دقیقاً ۱۶۰۰ سال قبل از آن در سال ۳۹۹ درست چند دهه قبل از فروپاشی این امپراتوری پرداخته است.
جالب ترین قسمت این کتاب مربوط به رم است. جان راپلی، اقتصاددان سیاسی، و پیتر هدر، مورخ، با نظرات ادوارد گیبون نویسنده مطرح کتاب افول و سقوط امپراتوری روم درباره اینکه این امپراتوری از زمان پیدایش آن در دوران آگوستوس در حال افول بوده است مخالف هستند. آنها استدلال می کنند که رم در آغاز قرن پنجم پس از میلاد مانند همیشه قوی بوده است. آن ها مسلماً مطلع هستند که این امپراتوری گسترده و گاهاً پرخاشگر عمدتاً با مشارکت خارجیها، واگذاری قدرت گسترده به فرماندهان قدرتمند و انجام معامله با دشمنان بالقوه، می توانست به حیات خود ادامه دهد؛ اما با این حال، در عرض یک دهه، رم لژیونهای خود را از بریتانیا بیرون کشید که نویسندگان کتاب این خروج را اولین برگزیت نامیدهاند؛ و کمتر از یک قرن بعد، آخرین امپراتور غربی رُم یعنی رومولوس آگوستولوس از بین رفت.
اما سوال اینجاست که چه چیزی برای آن ها اشتباه پیش رفت؟ این کتاب به نیروهای خارجی اشاره می کند که مقاومت در برابر آنها هر روز سخت تر می شد. در اطراف مرزهای ضعیف امپراتوری رم، بزرگان محلی شروع به حمله به گوتها، استروگوتها، ویزیگوتها، هونها، وندالها و بقیه کردند. خواهر یکی از امپراتورها حتی با یک رهبر ویزیگوت (ظاهراً داوطلبانه) ازدواج کرد و پسری با انگیزه های زیاد برای به دست آوردن امپراتوری به دنیا آورد. همانطور که گیبون ۲۵۰ سال پیش تلاش کرد تا در کتاب خود توضیح دهد، امپراتوری شرقی رم مستقر در قسطنطنیه تقریباً برای هزار سال دیگر ادامه حیات یافت. اما این کشور نیز در ابتدا از طریق جنگ های پرهزینه علیه ایران و بعداً با ظهور اسلام و عثمانی، در حال تضعیف بود و پیوسته سرزمین خود را از دست می داد.
در طول قرنها، اروپای غربی، ابتدا تحت فرمانروایی شارلمانی و بعداً با گسترش قدرت خود و امپراتوریهای خود در اکثر نقاط جهان شناخته شده آن زمان، به طرز شگفتانگیزی شرایط خود را بهبود داد. اما سوالی که نویسندگان مطرح میکنند این است که آیا غرب، علیرغم تسلط ظاهری خود در اواخر قرن بیست و یکم، اکنون بهطور اجتنابناپذیری در همان مسیری است که روم در قرن پنجم پیش رفت؟ آنها به موضوعاتی مانند افزایش بار بدهی ها، دولت های پرهزینه، کاهش رشد بهره وری، کاهش جمعیت و مهاجرت انبوه اشاره می کنند. آنها چالش های بزرگی را برای غرب ناشی از رشد آسیا به ویژه چین و هند و همچنین قدرت های ضد غربی مانند روسیه و ظهور آفریقا متصور شده اند.
با این حال، قیاس غرب با افول و سقوط رم در نهایت نمی تواند آنقدر قانع کننده باشد. درست است که بقیه جهان هم از نظر اقتصادی و هم از نظر جمعیتی مطمئناً در حال رسیدن به غرب هستند. اقتصاد چین ممکن است به زودی بزرگتر از آمریکا شود. اروپا در سال ۱۹۱۴ یک چهارم جمعیت جهان را تشکیل می داد، اما امروزه کمتر از یک دهم جمعیت جهان را در اختیار دارد. مهاجرت، به ویژه از آفریقا و آمریکای لاتین، از نظر سیاسی آزمایشی برای غرب است. پوپولیسم هم در حال اوجگیری می باشد.
با این حال، در مقیاس جهانی، تصور یک رقیب نظامی جدی برای نفوذ ایالات متحده و متحدان اروپایی آن در حال حاضر دشوار است. روسیه در اوکراین در حال تحرک است، اما در درازمدت نیز در حال افول به نظر می رسد. چین شکننده است و رشد آن به شدت در حال کاهش است. هند از نظر سیاسی کینه توز نشان می دهد. اما تسلط غرب بر بهترین فناوری و تحقیقات کنونی محکم است. و اگرچه چشمانداز اقتصادی اروپا ممکن است مبهم باشد، اما بهرهوری آمریکا اکثر رقبای خود را از این لحاظ همچنان عقب نگه داشته است.
کسانی که مخالف این نظریه هستند دوست خواهند داشت تا صحبت های جورج برنارد شاو را نقل کنند، که گفتهاش درباره گذرا بودن تسلط قدرتهای بزرگ به شوخی به دهکدهای در انگلیس اشاره میکند. او می گوید «رم سقوط کرد. بابل سقوط کرد. و زمانی نوبت هیندهد (نام روستا) هم خواهد رسید.»
اینگونه فکر کردن در خصوص افول امپراطوری ها وسوسه انگیز به نظر می رسد اما حداقل در حال حاضر مشخص نیست که غرب چه زمانی از آن رویه تاریخی پیروی خواهد کرد.
منبع: اکونومیست
مترجم: امیرمحمد سلطانپور
نظر شما