تحولات لبنان و فلسطین

موضوع تنها حضور جمعی از دستفروشان در یک نقطه نبود. موضوع فروش اجناس متفاوت و تفاوت فروش کالاها بود. ما به آن‌ها «خنزرپنزر» می‌گوییم و عجیب آنکه پاساژ پروانه چه هارمونی خوبی بین آن‌ها، بین هنرهای سنتی و صنایع دستی، عتیقه‌ها و مشابه عتیقه‌ها ایجاد کرده بود.

روایت مشهورترین و تاریخی‌ترین جمعه‌بازار پایتخت

از مانتو، شلوار، سارافون، لباس‌های ترکمن، شال، کاپشن، ژاکت، لباس خواب، کیف‌های سنتی و پارچه‌ای، کلاه‌ها و دستکش‌های بافتنی و پشمی که بگذریم، صندلی‌های چوبی لهستانی، آینه‌های قدیمی، گلدان‌های آنتیک، ظروف شیشه‌ای سبز و آبی روسی، چینی‌های گل‌آبی، گرامافون و صفحه‌هایی از خوانندگان داخلی و حتی خارجی که اسم آن‌ها را جز اهالی موسیقی نمی‌دانند تا کتاب‌های دست‌دوم، مجلات قدیمی از اطلاعات هفتگی، مجله توفیق تا سپید و سیاه هم اینجا پیدا می‌شود. رادیوهای قدیمی، نوار کاست‌ها با تصویر خوانندگان قدیمی، چاقوها وشانه‌های فرش‌بافی، آباژورها، چراغ‌ها و تلفن‌های قدیمی، تمبرها، اسکناس‌ها، سکه‌ها، عکس‌های تهران قدیم، شاهان قاجار و پهلوی، عروسک‌های بافتنی، گبه، گلیم، نمد و قالیچه‌هایی از تکه فرش‌های دستباف، شمعدان و لاله‌های چینی طرح‌دار، سنگ‌های قیمتی و تسبیح‌های قدیمی، طلسم و چشم نظرها، کاشی‌های قدیمی یا با طرح عتیقه، سماور و قوری‌هایی از آب نقره، مس، برنز و... در این بساط‌ها پیدا می‌شود. به زبان عامیانه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد.

*

یا خریدارند یا می‌خواهند تفریح کنند آن هم با بازدید از  آنتیک‌ها، عتیقه‌ها، صنایع دستی‌، لباس‌های سنتی و... . مشتریان این جمعه‌بازار از شمال، جنوب، شرق و غرب تهران خودشان را به اینجا می‌رساندند حتی گردشگران خارجی. اینجا نامش «بازار پروانه» است به یاد «پاساژ پروانه» در خیابان جمهوری که حالا دو سالی است کوچ داده شده به «باغ هنر» در اراضی عباس‌آباد.

این مشهورترین و تاریخی‌ترین جمعه‌بازار پایتخت است و البته خانه به دوش‌ترین. می‌گویند زمانی که ناصرالدین ‌شاه از سفر فرانسه برگشت، تصمیم گرفت جمعه‌بازاری شبیه آنچه در فرنگ دیده، در تهران بنا کند.

مسجد امام خمینی(ره) (مسجد شاه سابق) نخستین جمعه‌بازاری بود که در بازار بزرگ تهران شکل گرفت و بعدها تکیه دولت جایگزین شد؛ اما با گذر زمان پارکینگ ناصرخسرو واقع در خیابان سعدی جنوبی بازارچه‌ای جدید را شکل داد. بازارچه‌ای که در سال ۱۳۸۰ پارکینگ پروانه روبه‌روی ساختمان پلاسکو در خیابان جمهوری از دل آن بیرون آمد و محل دائمی جمعه‌بازار تهران شد؛ اما مسئولان شهری گویی آرام و قرار ندارند و با علاقه خاطرات شهری را پاک می‌کنند. آن‌ها  بار دیگر در اواخر دهه ۹۰ تصمیم گرفتند این جمعه‌بازار را راهی باغ هنر کنند. نه مردم راضی بودند نه فروشندگان؛ اما آن‌ها به بهانه امن نبودن پاساژ پروانه این کار را انجام دادند. جای جدید هم ظاهراً آن‌ها را راضی نمی‌کند؛ چرا که در پاییز ۱۴۰۱ فروشندگان زمزمه می‌کنند تا چند هفته دیگر قرار است این بازارچه کوچ کند البته این بار سمت دیگر اراضی عباس‌آباد؛ یعنی پارک «آب و آتش»

*

خوب که بنگریم جمعه‌بازار پروانه دیگر مثل سابق نیست. در واقع آنچه می‌بینیم جمعه‌بازار اراضی عباس‌آباد است.

جمعه‌بازار پروانه تنها یک جمعه‌بازار نبود که ذاتش غوطه‌ورت می‌کرد در دل تاریخ یا یک حس ایرانی غلیظ. نه به خاطر نزدیکی‌اش به خیابان‌های تاریخی تهران مانند چهارراه استانبول، مخبرالدوله، نادری، لاله‌زار و سی‌تیر بلکه به دلیل حسی که هیچ جمله‌ای نمی‌تواند آن را وصف کند. موضوع تنها حضور جمعی از دستفروشان در یک نقطه نبود. موضوع فروش اجناس متفاوت و تفاوت فروش کالاها بود. ما به آن‌ها «خنزرپنزر» می‌گوییم و عجیب آنکه پاساژ پروانه چه هارمونی خوبی بین آن‌ها، بین هنرهای سنتی و صنایع دستی، عتیقه‌ها و مشابه عتیقه‌ها ایجاد کرده بود. آنچنان که اینجا متفاوت‌ترین جمعه‌بازار ایران بود با مشتریان پر و پا قرص خودش که هر چند اجناسش از ضروریات زندگی و حتی از جنس کالاهای پر زرق و برق گرانبها برای طبقه‌ای خاص نبود؛ اما آن‌قدر متفاوت بود که وقتی پیدایش می‌کردی از خریدت راضی بودی.

اصلاً گشتن دنبال چیزی که نمی‌دانستی چیست و پیدا کردنش بین آن همه بساط حسی باور نکردنی، عجیب و لذت‌بخش بود؛ از آن حس‌هایی که آدم‌ها در صندوقچه خاطراتشان نگه می‌دارند و هر چند وقت یک بار زنگار آن را پاک می‌کنند.

روایت مشهورترین و تاریخی‌ترین جمعه‌بازار پایتخت

پارکینگ پروانه را هیچ ‌مسئولی پارکینگ پروانه نکرده بود. این مردمی از جنس پاساژ پروانه بودند که آنجا را جمعه‌بازاری از جنس خودش کرده بودند. از پیرمردان و پیرزنانی که دنبال یک تکه از اجناس شکسته‌شان می‌گشتند تا آن را تکمیل کنند یا زنان و مردان میانسالی که به یاد جوانی آنجا قدم می‌زدند و دنبال چیزی برای زدن به زخم زندگی و آبروداری جلو میهمانان بودند یا جوانان، روزنامه‌نگاران و هنرمندانی که دنبال یک خود گمشده می‌گشتند و یا گردشگرانی که می‌خواستند یکی از هیجان‌انگیزترین پاتوق‌های خرید ایرانیان پایتخت را در یک روز جمعه ببینند و تجربه کنند. پاساژ پروانه عصاره ناب یک هویت پنهان در دل تاریخ تهران بود.

پایتخت، کم پاتوق‌های اینچنینی نداشته؛ پاتوق‌هایی با هویت مخصوص خودشان به قول امروزی‌ها، برند. زمانی در دوره قاجار صحن امامزاده زید این ویژگی‌ها را داشته است. زمانی بازار سید اسماعیل، حتی مسجد و مدرسه سپهسالار با طلبه‌های ساکن در آن و حوزه علمیه‌اش، برای دوره‌هایی محل بساط دستفروشان و یکی از محل‌های معروف تهران برای گشت و ‌گذار و شاید خرید از بساط‌های اینچنینی اطراف صحن مسجد بوده و یا تمبر و سکه‌فروش‌های کنار موزه پست در میدان توپخانه یا انگشتر فروش‌های بیرون مسجد شاه و البته بساط کتاب‌فروش‌های کنار خیابان انقلاب.

جالب آنکه در دنیا هم بازارهای هفتگی مشهوری وجود دارد که حتی گردشگران خارجی حتماً سری به آن‌ها می‌زنند مانند بازار هفتگی «بورنهایم» فرانکفورت آلمان که شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها برپاست یا شنبه‌بازار استانبول در محله «باکرکوی» و شنبه‌بازار «بشیکتاش» در تنگه «بسفر» استانبول، جمعه‌بازار هفتگی «چاتوچاک» در بانکوک تایلند، بازار «درای بریج» تفلیس، یکشنبه‌بازار هنر و عتیقه «ناویلیو» میلان ایتالیا و... .

*

برای رفتن به جمعه‌بازار پروانه اراضی عباس‌آباد اگر قصد استفاده از مترو را دارید می‌توانید از ‌ایستگاه مترو شهید حقانی و یا مترو شهید همت خودتان را به جمعه‌بازار فعلی برسانید. آن‌هایی هم که خودرو دارند بهتر است کنار پارکینگ حقانی پارک کنند. اینجا ترافیک کمتری دارد. سپس با پیاده‌روی ۱۵ دقیقه‌ای و گذر از کنار موزه دفاع مقدس خود را به این جمعه‌بازار برسانند.

ساعات بازدید از ۸ صبح تا ۵ بعدازظهر است؛ اما اگر از سمت مترو حقانی و پارکینگ کنار آن راهی این مقصد نشدید، می‌توانید با خودرو شخصی از طریق اتوبان همت (شرق به غرب)، پس از خروجی حقانی یا اتوبان حقانی (غرب به شرق) پس از عبور از اتوبان مدرس به اینجا بیایید که البته حتماً ۲۰ الی ۳۰ دقیقه‌ای در ترافیک برای رسیدن به مقصد و پیدا کردن جای پارک معطل خواهید ماند.

به مقصد که رسیدید، یک سمت محوطه باغ هنر محل فروش عتیقه‌جات است؛ اما از دل آن راهرویی به دل لباس‌فروشی‌ها و صنایع دستی فروشی‌ها پیدا می‌کنید و با خروج از سالن و عبور از پله‌ها می‌توانید به طبقه دوم هم سری بزنید.

*

توقع دیدن آن ۲ الی ۳ هزار نفر فروشنده پیشین را اینجا نداشته باشید. خبری از اجناس عتیقه قبلی هم نیست و سبک و سیاق این اجناس هم فرق کرده است. گویی عتقیه‌فروش‌ها ریسک آوردن ‌اشیا را به جان نمی‌خرند.

فروشندگانی که همین دو سال آمده‌اند همه راضی هستند؛ چون هیچ تصوری از پاساژ پروانه سابق ندارند. محل برای فروش اجناس پیدا کرده‌اند و این تا حدودی راضی‌شان می‌کند؛ اما اگر از مردم عادی یا فروشندگان قدیمی پاساژ پروانه بپرسید، هیچ کدام راضی نیستند. یکی می‌گوید پاساژ پروانه مثل خانه مادربزرگ‌هاست. آدم در خانه مادربزرگش راحت است حتی اگر بخاری نباشد و باید از کرسی استفاده کند. حتی اگر دستشویی فرنگی نباشد. اصلاً لذت خانه مادربزرگ‌ها به همان لحاف کرسی و کاسه بشقاب قدیمی و صفا و صمیمیتش است. بازار پروانه این‌ حس را گم کرده است. آدم نمی‌داند از دل آن دیگر چه می‌خواهد.

فروشندگان هم همین حس را دارند. از گرمای تابستان و سرمای زمستان شاکی‌اند. از اینکه تکلیف مشتریانشان مشخص نیست. این که آمده‌اند موزه را ببینند یا در باغ هنر و کتاب قدم بزنند و از سر تفریح و بی‌هیچ دلیلی اینجا پرسه می‌زنند یا واقعاً برای خرید آمده‌اند. فاصله زیاد تا مترو یا خودروها هم سبب می‌شود مردم اجناس سنگین وزن مثل صندلی یا مفروشات را نخرند.

پارکینگ پروانه هر چند جای پارک نداشت؛ اما چرخ‌دستی‌ها اجناس مردم را تا پایین پارکینگ می‌آوردند. آنجا مردم به راحتی یا این سمت خیابان سوار اتوبوس، تاکسی، اسنپ و خودرو شخصی می‌شدند یا آن سمت خیابان سوار مترو؛ اما اینجا دسترسی به خودرو معضلی ۲۰ الی ۳۰ دقیقه‌ای است.

البته محسناتی هم دارد. سرویس بهداشتی بیرون غرفه‌ها هم بزرگ است هم تمیز. فضا هم بازتر و تمیزتر است.

اینجا حتی دیگر از آن غرفه مشهور فلافل‌فروشی و ظرف‌های سفالی بزرگ آبدوغ و قدح‌های شربت‌های خنک و ساندویچ‌های صبحانه خبری نیست و تنها یک چرخ  در طبقه دوم در بیرون یکی از ورودی‌ها و چند چرخ بیرون این مجموعه برای خریدن خوراکی سبک خودنمایی می‌کنند.

روایت مشهورترین و تاریخی‌ترین جمعه‌بازار پایتخت

*

یادتان باشد بازار پروانه همچنان رونق و جذابیت خود را دارد و بالاخره کسی دست خالی بیرون نمی‌رود. از جوانی که با دقت به صفحات گرامافون قدیمی گوش می‌دهد تا خانمی که قاشق‌های قدیمی را دستچین می‌کند تا دختری که از پدرش می‌خواهد لیوان‌های روسی که شبیه‌اش را در جای دیگر دیده، بخرد. بازار لباس هم هنوز جذابیت خودش را دارد. یکی کلاه می‌خرد یکی سارافون پشمی را پرو می‌کند. یکی هم مانند مرد قالیچه‌فروش، هفته سوم است که فروش نکرده؛ اما باید کرایه ۱۵۰ هزار تومانی غرفه ۱۲۰ سانتیمتری را بدهد درست مانند هفته‌های پیشین.

یکی مشغول خریدن سبدها و حصیرهای دستباف است یکی هم پشت گوشی از یکی از اهالی خانه می‌خواهد با متر، دقیق ابعاد میز را اندازه بگیرد تا مشخص شود پارچه قلمکاری انتخابی‌اش اندازه آن هست یا نه. یک فروشنده هم معتقد است برنده آن است که خود را با شرایط وفق بدهد. زمانی لباس می‌فروخته و حالا قاشق و چنگال‌های برنجی شکیل و مد روز که سر آن‌ها آراسته به هنر خوشنویسی است.

بیرون دیگر از هیاهوی داخل خبری نیست. حالا یا آدم‌ها روی نیمکت‌ها نشسته و خریدهایشان را به دوستان و همراهانشان نشان می‌دهند یا محو تماشای ادوات جنگی موزه دفاع مقدس شده‌اند و با آن‌ها عکس یادگاری می‌اندازند.

جمعه‌بازار عباس‌آباد هر چند جای پاساژ پروانه را نمی‌گیرد؛ اما همچنان تجربه‌ای جذاب برای یک روز تعطیل است.

خبرنگار: مریم اطیابی

عکاس: سعید فتوحی 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.