محمدعلی انصاری، صاحب تفسیر مشکاة و مفسر قرآن، در نشست مجازی که امروز ۳ تیرماه، با موضوع «رازآلود بودن مرگ» برگزار شد، اظهار کرد: اگر دانستن اینگونه پدیدهها برای رستگار شدن انسان نافع و لازم بود، حتماً خداوند ما را از آنها آگاه میساخت. از آنجا که خداوند آدمیان را از این دانشها آگاه نکرده، مشخص میشود که این قبیل علوم، نافع نیستند و دانستنشان به حال انسان سودی ندارد. برای نمونه، ناآگاهی از زمان مرگ فرصتی برای انسانهاست. زیرا اگر آدمیان از زمان مرگ خود آگاهی داشتند، طعم شیرین حیات در کامشان نمینشست و از زندگی لذت نمیبردند لذا دانستن زمان مرگ همچون سایهای سنگین، اجازه نمیداد آدمیان لذت حیات را بچشند و از گذران روزهای زندگی شادمان شوند؛ بلکه هر ساعت و هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سالی که به زمان تعیینشده مرگشان نزدیکتر میشد، اضطراب و نگرانی و دلواپسی بیشتری را در خود حس میکردند.
وی بیان کرد: اما هماکنون که آدمیان از زمان مرگ خود آگاهی ندارند، به امید اینکه سالیان سال زنده باشند، برای دستیابی به زندگی بهتر میکوشند و از زندگی خود لذت میبرند. خداوند در قرآن کریم در آیه ۵۷ سوره «عنکبوت» فرموده است: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ هر نفسی (طعم ناگوار) مرگ را خواهد چشید و پس از مرگ شما را به سوی ما باز گردانند.» اما به طور کلی میان چشیدن و خوردن تفاوت است، چشیدن نشاندهنده ارتباطی سطحی با مقوله مد نظر است، اما منظور از خوردن، درک و دریافتی عمیق از آن است.
انصاری گفت: در کلام عرب ضربالمثلی به کار میرود که معنای «ذوق» را بهخوبی میرساند. هنگامی که عرب قصد دارد پختگی و درک عمیق خود را در مقابل خامی و درک سطحی فرد مقابل نشان دهد، میگوید: «فُلانٌ ذَاقَ کَذَا وَ أَنَا أَکَلْتُهُ»؛ یعنی او تنها آن را چشیده اما من آن را خوردهام. بنابراین با توجه به این معنا تعبیر «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت» نشان میدهد که تمام نفسها با موت و مسئله مرگ فقط ارتباطی سطحی دارند. زیرا انسانها هرگز نمیتوانند حقیقت مرگ را بشناسند و درباره آن ادراک عمیقی داشته باشد. اگرچه انسانها همگی میدانند که با مرگ مواجه خواهند شد، اما نمیتوانند آن را بشناسند؛ نفوس آدمیان، فقط مرگ را میچشند، اما به حقیقت و عمق آن دست نمییابند.
این مفسر قرآن کریم ادامه داد: خداوند در آیه ۱۸٠ سوره «بقره» فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ؛ دستور داده شد که چون مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر دارای متاع دنیاست، وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل و به قدر متعارف. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.» اما قطعاً انسان در لحظۀ مرگ فرصت انجام وصیت ندارد و حتی اگر چنین امکانی هم باشد بهلحاظ حقوقی مخدوش است؛ زیرا غالباً در آن لحظات اعتدال فکری لازم وجود ندارد و اینگونه وصیتها معتبر نخواهد بود.
وی تصریح کرد: مراد خداوند از «إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ»، زمانی است که انسان احساس میکند، به مرگ نزدیک شده و این لحظهای است که مرگ در خانه انسان فرود میآید و او میبیند که همقطاران و رفیقانش پیش از او بار سفر بستهاند و اینک گرد مرگ در اطراف او در حال منتشرشدن است. اینجا جایی است که خداوند میفرماید: «إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ»؛ یعنی هنگام درک اینگونۀ حضور مرگ، هوشیار و بیدار باشید و وصیت کنید.
نظر شما