همینکه سهم بادبادکهایمان تمام شد/ بزرگ شدیم.../شبیه آدم بزرگها/ با تبسمی مسالمتآمیز/ روزگار میگذرانیم/ دیوار چین هم کم میآورد/ وقتی نمیگذارند دوستت داشته باشم./ به چشمهایت بدهکارم.../ به گلهای بر باد رفته دامنم بدهکاری/ به اندازه جنون سرانگشتانم/ از تو چه پنهان!؟/ سیاستمداران/ دروغهای مؤدب میبافند./اقیانوسها/ماهیان کوچک را میبلعند/ در دنیایی که/ کشتیها هم پسر نوح را عاشقند/ میترسم حتی نامت را زمزمه کنم.../(نگذار، دوباره/ لیلا قسمت ابنالسلام شود...)/ چشمهای تو کی انقلاب میکنند؟»
شعر نسبتاً بلند بالا از مجموعه «چمدانی از حرفهای نگفته» شعرهای معصومه سادات شاکری، شاعر نیشابوری است که سال 92 از سوی انتشارات سخن گستر مشهد منتشر شده و چندی پیش در جلسات ماهانه نقد حوزه هنری مورد بررسی قرار گرفته است.
این کتاب در شمارگان 1000 جلد در 152 صفحه و با قیمت 6000 هزارتومان و طرح جلدی از محمدصابر تولایی روانه بازار شده است.
«چمدانی از حرفهای نگفته» بعد از «سایههایی که کوتاه میشوند» دومین مجموعه شعر شاعر 31 ساله نیشابوری است که تمام صفحات آن به شعرهای سپید یا آزاد اختصاص یافته است.
شاعر این مجموعه همان طور که از صفحات پایانی کتابش برمیآید، در جشنوارههای شعر حضوری فعال داشته است، جشنوارههایی که اکثر آنها هم موضوعی مشخص دارد و شاید شعرهای موضوعمدار این کتاب مولود همان جشنوارههایی باشند که شاعر در آن شرکت کرده است و به نظر میرسد با درج کردن نام جشنوارهها در پایان کتاب به نوعی رزومه خودش را برای مخاطب بیان کرده است. اما با این همه، این کتاب میتواند نمونهای باشد برای باطل کردن فرضیه آیینی نبودن شعر سپید و آزاد؛ در این مجموعه شعرهای آیینی بسیاری یافت میشود که در نوع خودشان قابل توجه هستند.
در این مجموعه با شعرهای بسیاری با موضوع رضوی، علوی، عاشورایی، دفاع مقدس و... برمیخوریم به طور مثال شعر «ضریح انتظار»؛
«دعبل نیستم/ تا با اعجاز واژههایی کوچک،/کرامت شما را به دست بیاورم/ یا زنجموره آهویی/ که در برگریزان چشمانش، بهار را بنشانی/ حتی کبوتری که بالهایش را/ با ارتفاع آسمانت متبرک میکند/ تنها گرهی کورم بر ضریح انتظارت...» که از نمونه شعرهای خوب این کتاب است که البته مانند بعضی از شعرهای دیگر دچار پرگویی شده است.
یا شعر «غدیر از دستان شما بالا میرود»؛
چگونه اندوه شما را سپید بنویسم؟!/ قلم به لکنت افتاده ست،/ تکرار نامتان کافیست/ تا شاعران/ در هوای بارانی/ قدم بزنند./ نخلستانها/هر صبح به تماشای شما بر میخیزند/ بین محراب و آسمان، فاصلهای نیست./ وقتی کبوتری/ نهایت پرواز را رصد میکند. بیراه نیست سقوط شمشیرها/ غدیر/ از دستان شما بالا میرود/ «دلدل»/ پریشان یال و خاموش ایستاده است./زخم گل، سنگین است/ بعد از شما/ شناسنامه خورشید اعتباری ندارد»
شاعر در این شعر تنها با ارایه چند کلمه که در طی این سالها تبدیل به کد شدهاند، برای مخاطب درباره شهادت حضرت علی (ع) سخن میگوید و نمیتواند به آرشیو و مأخذ اینگونه شعرها چیز جدیدی اضافه کند و اگر همان چند کلمه را از شعر بگیریم، دیگر هدف شاعر مشخص نمیشود و این شاید به دلیل کلیگویی است که شاکری حتی در شعرهای عاشقانهاش هم اسیر آن است و نمیتواند فضا را آنچنان که لازمه شعر سپید امروز است، شخصی کند.
این شخصی نبودن فضاهای شعر، مخاطب را با توصیفات کلی روبرو میکند و شاعر را در حتی عاشقانهها، به سمتی پیش نمیبرد که مخاطب با فضای خاص شاکری روبرو باشد و لحظهای از تجربیات شاعر را در شعرهایش به اشتراک بنشیند. نمونه این اتفاق در شعر «بیخیال روز مبادا» که فضایی عاشقانه دارد، افتاده است. شاعر تنها توصیفات کلی را بیان کرده است« انگار روزگار/ چشم ندارد که ببیند/ دست هم را بگیریم.../ زیر نور ماه، عاشق شویم/ به درک زیبایی/ روشنایی/ دانایی برسیم.../ ما چون مترسکانی عاشق/ نگهبان مزرعههای بیبارانیم/ گنجشکهای بازیگوش/ در هوای صبح/ روی شانههای ما/ آواز میخوانند/ بی خیال روز مبادا/ زندگی همین لحظهایست/ که در چشمهای هم، خیره میشویم...»
یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه شعر که باید مورد تأمل و بررسی قرار بگیرد، این است که اگر اسم شاعر را از پشت جلد کتاب حذف کنیم، آیا مخاطب متوجه میشود که شاعر شعرها یک زن است یا نه؟ فارغ از شعرهای موضوعی کتاب که حتی آنها هم میتواند با نگاهی زنانه نوشته شود، هیچ زنانگی در آن یافت نمیشود و نمیتوان زن بودن شاعر را به عنوان یک امتیاز یا خصیصه برای کتاب «چمدانی از حرفهای نگفته» برشمرد.
یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه مورد توجه بودن فصلها و ماهها برای شاعر است و در میان ترکیبهایی که به کار میبرد، نام فصلها چندباری به چشم میخورد که برای مثال میتوان به شعر صفحه 36؛ اندوه زرد شما را کجا بتکانیم؟!/ وقتی مردانی از قبیله مرداد/ به خاطر یک اعتماد خاکستری/ آفتاب را تحقیر میکنند...» یا در صفحه 83 «....کمی از فروردین پیراهنت/ نثار خردهریزههای قلبمان کن/ تا زمستان خاطراتمان تمام شود/تا باران ببارد»
با این همه «چمدانی از حرفهای نگفته» مجموعه شعرهای یک شاعر 31 ساله است که دیگر روزهای جوانی را به پایان رسانده است و در میانسالگی باید با نگاهی که خاص این سن است، به جهان بنگرد. اما شاعر مجموعه بی تفاوت به پیرامونش نیست، تنهایی مادران شهید را میبیند، به شخصیتهای بزرگ اسلام مینگرد و آنها را در شعرش توصیف میکند و راحتحرفش را میزند، هرچند که گاهی دچار پرگویی میشود و گاهی دیگر اسیر تکلف و تصنع. اما شاعر این مجموعه به ادبیات کلاسیک آشنایی دارد و شعرش از آبشخور همان اندیشهها سرچشمه میگیرد و در شعرهای سپیدش هم وامدار ادبیات کلاسیک است تا امروز و همین امر باعث میشود که زبان و تا حدودی فضای شعرهایش از فضا و زبان رایج شعر امروز فاصله بگیرد که این امر هم میتواند یک امتیاز باشد و هم یک نمره منفی. شاید گذر زمان، قضاوت در این مورد را برای منتقدان و مخاطبان راحتتر کند.
۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۳
کد خبر: 224715
بامداد خراسانی: «سالهاست رفتهای/ من با چمدانی از حرفهای نگفته/ در ایوان بیگلدان خانهمان/ نشستهام/ باران/ دلتنگیهایش را مرور میکند/ بگذار کاروان کاروان یوسف بیاورند/ کسی نجابت پیراهنت را فتح نخواهد کرد./
نظر شما