اقتضای شغل معلمی همین است، اینکه همچون شمعی بسوزد تا حضور پروانههای زندگی را تداوم بخشد؛ درسهای فراوانی در این فداکاری نهفته است؛ آری، معلمی شغل نیست، عشق است.
فداکاری و ایثار معلمان عشایر اما از جنس سخاوت دشت است و استواری کوه. معلم عشایر، معنای مجسم ایثار است که استعدادهای نهفته در دل کوههای بلند و دشتهای سرسبز را میشکفد و بارور میکند.
روایت نخست؛ ۹ ساعت پیادهروی برای رسیدن به کلاس درس
رضا باقری، معلم چند پایه ابتدایی روستای هوفل پلنگی از توابع شهرستان ایذه استان خوزستان که قصه مشق عشق خودش را از حدود دو سال پیش به عنوان سربازمعلم آغاز کرده است، میگوید: زندگی معلمان عشایر با جادههای سختگذر، کوهستان و رودخانههای پرآب گره خورده است. رسیدن به روستا پس از سه ساعت مسیر ماشینرو و بیش از ۹ساعت پیادهروی در کوهستان به عشق دانشآموزانی که چشمانتظار آمدن معلم خود هستند، زیباترین تصویری است که فقط در مدارس عشایری میتوان از آن سراغ گرفت.
وی ادامه میدهد: سختی ساعتها پیادهروی در کوهستان و مسیر ناهموار با دیدن دانشآموزانی که در جاده خاکی روستا و کنار دیوار مدرسه انتظار رسیدن معلمشان را میکشند، بسیار شیرین است.
رضا باقری خود را عشایرزادهای معرفی میکند که در همین چادرهای عشایری درس خوانده و میگوید: پس از دانشآموختگی از دانشگاه، رشته آموزش ابتدایی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. میدانم بچههای عشایر که هیچوقت زندگی در شهر و مدارس شهری را تجربه نکردهاند، چقدر شوق آموختن دارند؛ من هم از همان ابتدا دوست داشتم معلم شوم و به بچههای عشایر درس بدهم؛ وقتی به چشمان معصوم بچههای عشایر نگاه میکنم، سختیها را فراموش میکنم.
این معلم عشایر که به دانشآموزان پایه اول تا پنجم همزمان درس میدهد، سختی مسیر را برای معلمان فداکاری که در دل، شوق آموختن به بچههای عشایر دارند، همیشه هموار میداند و اظهار میکند: روزها این کلاس، محل آموختن به ۱۱ تا ۱۳ دانشآموز روستاست و شبها محلی برای استراحت من.
رضا به سختیهای رسیدن به روستا برای تدریس به بچهها اشاره میکند و ادامه میدهد: از اواسط پاییز برف میبارد و برف و سرما تا اردیبهشت ادامه دارد. زمستان مسیر رفتوآمد بسته میشود و برای رفتن به روستا از قبل با چند نفر از اهالی هماهنگ میکنم که در ارتفاعات دنبالم بیایند تا حیوانات وحشی به من حمله نکنند. آنها در ارتفاعات منتظر میمانند تا همراهشان به روستا بروم. هر دو ماه یک بار هم به ایذه برمیگردم.
مسیر وحشتناک تا رسیدن به روستا بسیار سختگذر است و معلمان این مناطق از جان و مال خود مایه میگذارند تا در چنین مکانهایی تدریس کنند.
باقری با بیان خاطرهای برای رسیدن به کلاس درس، میگوید: اوایل فصل زمستان بود و برف زیادی باریده بود. همراه یکی از اهالی، مسیر دورتر و خطرناکتری را برای رسیدن به مدرسه انتخاب کردیم که باید از روی یک رودخانه خروشان با سیم بکسل رد میشدم، اما کسی که قرار بود من را از رودخانه عبور دهد، گفت من نمیتوانم تو را ببندم تا عبور کنی، به همین دلیل خودم طنابها را به خودم بستم و به خاطر اینکه یک روز بچهها از کلاس و درس عقب نمانند خطر کردم و از رودخانه رد شدم.
بچههای عشایر اگر فرصت درس خواندن داشته باشند از بسیاری از بچههای شهر هم بااستعدادتر هستند. مسئولان و وزارت آموزش و پرورش باید به این دانشآموزان بیشتر بها بدهند و از آنها حمایت کنندوی با تأکید بر اینکه معلمی شغل و رشته مورد علاقه من بوده و به همین خاطر به این سمت آمدهام، میافزاید: اما برای ادامه دادن در آموزشوپرورش و ادامه معلمی هیچ تسهیلاتی برای سربازمعلمها و امثال من درنظر گرفته نشده و باید با آزمون و طی مراحل به معلمی ادامه دهم که اگر قبول نشوم با تمام علاقهای که به این شغل دارم باید به شغل دیگری بروم.
آقا معلم، بچههای عشایر را بسیار باهوش و بااستعداد میداند و میگوید: بچههای عشایر اگر فرصت درس خواندن داشته باشند از بسیاری از بچههای شهر هم بااستعدادتر هستند. مسئولان و وزارت آموزش و پرورش باید به این دانشآموزان بیشتر بها بدهند و از آنها حمایت کنند و امکانات بیشتری برایشان فراهم شود. معلمان مناطق عشایری باید دیده و حمایت شوند تا معلمان بیشتری رغبت داشته باشند برای تدریس به این مناطق بیایند.
باقری این روزها درس بچهها را به پایان رسانده تا کوچ بهاره، آنها را از درس عقب نیندازد و میگوید: امتحانات پایان سال تحصیلی دانشآموزان عشایر که مدرسهشان در ارتفاعات است، باید تا پایان فروردین برگزار شود. از پنج روز پیش هم خانوادههای عشایر روستا آماده کوچ هستند و من هم حالا امتحانات را برگزار کردم و سال تحصیلی برای دانشآموزان عشایر عملاً به پایان رسیده است.
وی ادامه میدهد: آنها اول مهر دوباره برمیگردند و سال تحصیلی جدید آغاز میشود، اما سربازی من دو ماه دیگر به پایان میرسد و من دلم برای روستا و دانشآموزان و بچههای روستا تنگ میشود؛ امیدوارم دوباره بتوانم در این روستا به بچههایی که معصومیت در نگاهشان موج میزند، درس بدهم.
روایت دوم؛ اینجا نه آب است نه برق و نه آنتنی برای تلفن
کیماس محمدحسینی، دیگر معلم عشایر است که در روستای سادات تازه در استان خوزستان برای بچههای عشایر این منطقه در ۶پایه تحصیلی درس میدهد؛ روستایی که به گفته آقا معلم نه جاده دارد و نه راه و نه تلفن آنتن میدهد و از آب و برق و امکانات رفاهی هم خبری نیست.
آقا معلم وقتی از مشکلات و سختیهای عشایر و تدریس در مناطق عشایری میگوید که برای گفتوگو با خبرنگار ما و قطع نشدن ارتباط به بالاترین نقطه کوه آمده و ادامه میدهد: در چادر عشایری و کلاس درس بچهها نه برق است و نه آب، اینجا همه چیز بر مدار طبیعت میچرخد؛ خبری از فناوریهای روز نیست، تا چشم کار میکند کوه است و دشت و البته چادرهای عشایری که هرکدام به صورت پراکنده در دامنه کوه به سمتی برپا شدهاند.
در چادر عشایری و کلاس درس بچهها نه برق است و نه آب، اینجا همه چیز بر مدار طبیعت میچرخد؛ خبری از فناوریهای روز نیست، تا چشم کار میکند کوه است و دشتوی از نبود امکانات برای تحصیل بچهها میگوید و اینکه اینجا خبری از ماژیک و وایتبرد نیست و گاهی حتی با زغال برای بچهها روی تابلو درس و حساب را تدریس میکند.
محمد حسینی با اشاره به اینکه برای رسیدن به مدرسه شش پایه ابتدایی خود که ۱۷ دانشآموز در مقاطع مختلف دارد مجبور است ساعتها پای پیاده از مناطق سختگذر بگذرد و هیچ وسیلهای هم وجود ندارد؛ عنوان میکند: اگر مسیر برای رفتوآمد باز باشد هفتهای یکبار یا هر دو هفته یکبار برای دیدار خانواده خود به شهر میروم، درغیراین صورت اینجا میمانم؛ مثل زمستان قبل که جاده و مسیر آنقدر خراب و پر از برف بود که من حتی تا سوم فروردین همینجا بودم و سال نو نتوانستم به خانه برگردم و در نهایت همراه بالگردی که با هماهنگی فرماندار منطقه به اینجا آمده بود، توانستم به شهر و خانه برگردم.
این معلم عشایر معتقد است معلمی یکی از سختترین مشاغل و معلم عشایری سختترین نوع معلمی است و اظهار میکند: رابطه میان دانشآموزان عشایر و معلم فراتر از رابطه معلم و شاگردی است؛ معلمی که مسیر سخت و طولانی مدرسه را در کوه و جنگل طی میکند، با کوچ عشایر کوچ میکند به ناچار در چادر کلاس، شب را به صبح میرساند ولی ذرهای از عشقی که به دانشآموزان دارد کم نمیشود.
کیماس محمد حسینی ادامه میدهد: عشایر این منطقه همه در چادرهای خود زندگی میکنند و تنها اتاق آنجا یک چهار دیواری بلوکی با سقف شیروانی است که کلاس درس بچههای ۶ پایه تحصیلی و البته شبها محل استراحت او است. عشایر این منطقه با چالشهای متعدد اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی دست به گریبان هستند و با وجود استعداد بسیار بالای بچهها، اما سطح سواد در مناطق عشایری پایین است و هنوز بسیاری از خانوادهها اهمیتی به درس و آموزش بهویژه برای دختران خود نمیدهند و دختران بسیاری در سنین پایین مجبور به ترک تحصیل یا ازدواج میشوند.
کیماس از علاقه بیپایان خود به بچههای عشایر میگوید و میافزاید: من خودم عشایرزادهام و در همین سیاهچادرها بزرگ شده و زندگی کردهام و دوست داشتم به بچههایی که عاشق درس خواندن هستند کمک کنم و با اینکه میدانستم سختیهای فراوانی دارد، اما باز هم برای کمک به آنها لحظهای تردید نداشتم.
روایت سوم؛ معلمی در نقطه صفر مرزی
عبدالرحمن درازهی، مدیر مدرسه دهستان کشتگان بخش بمپشت از توابع شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان، منطقهای در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان هم از مشکلات معلمان در این نقطه مرزی میگوید و عنوان میکند: رفتوآمد معلمان و دانشآموزان در این منطقه به دلیل خطراتی که وجود دارد تنها در ساعات مشخصی از روز و با هماهنگی سپاه منطقه انجام میشود.
وی به غیربومی بودن بیشتر معلمان این منطقه و روستا اشاره میکند و ادامه میدهد: معلمان در بیشتر مواقع برای تردد با مشکلات فراوانی روبهرو هستند و گاهی اوقات نمیتوانند سر وقت به کلاس درس برسند؛ این درحالی است که برای اسکان معلمان هم با مشکلاتی مواجه هستیم و از کلاسهای مدرسه که البته امکاناتی هم ندارد برای اسکان و استراحت آنها استفاده میشود.
معلم تخصصی هم برای مواد درسی کمتر وجود دارد و یا اصلاً نیست. در این منطقه دانشآموزان فقط میتوانند دوره اول متوسطه و تا پایه نهم درس بخوانند و بیشتر دانشآموزان دختر چون برای ادامه تحصیل نمیتوانند به شهر بروند، ترک تحصیل میکنند.
معلمان در نقطه صفر مرزی نسبت به معلمان در شهر به لحاظ حقوق و مزایا هیچ تفاوتی با هم ندارند و در فیش حقوقی آنها خبری از بدی آب و هوا و سختی کار و... نیستدرازهی با تأکید براینکه معلمان در نقطه صفر مرزی نسبت به معلمان در شهر به لحاظ حقوق و مزایا هیچ تفاوتی با هم ندارند و در فیش حقوقی آنها خبری از بدی آب و هوا و سختی کار و... نیست، میگوید: معلمان خرید خدمات در این منطقه باوجود زحمات فراوانی که میکشند، اما خبری از استخدامشان نیست و حتی همان حقوق ناچیز آنها هم با تأخیر سه یا چهار ماهه پرداخت میشود.
وی میافزاید: کمبود فضای آموزشی و وضعیت نامناسب مدارس در استان سیستانوبلوچستان، راههای دور و بُعد مسافت سبب شده این خطه بالاترین آمار ترک تحصیل را در کشور به خود اختصاص دهد.
این مدیر مدرسه به کمبود فضای آموزشی و کلاسهای درس در روستای مرزی کشتگان اشاره میکند و میافزاید: در بیشتر مواقع مکان مناسبی برای برگزاری کلاس وجود ندارد و کلاسها بیرون مدرسه برگزار میشود به همین دلیل معلمان پس از چند سال تدریس در این منطقه برای آسایش خودشان و خانواده به شهر مهاجرت میکنند و برنمیگردند.
وی با اشاره به خطرات هممرز بودن با پاکستان برای معلمان و دانشآموزان، اظهار میکند: چند ماه پیش، حمله راکتی پاکستان به چند روستا در این منطقه خسارتهای زیادی به بار آورد که منجر به کشته شدن ۱۱نفر از جمله دو دانشآموز شد که به دلیل نداشتن شناسنامه هیچگونه خدماتی به آنها تعلق نگرفت.
درازهی نداشتن شناسنامه را یکی از مهمترین مشکلات مردم و همچنین دانشآموزان این منطقه میداند و میگوید: بسیاری از دانشآموزان به دلیل اینکه در گذشته عشایر بودند و کوچ میکردند، شناسنامه ندارند و حالا که در یک منطقه ساکن شدهاند بازهم به دلیل نداشتن شناسنامه از آموزش محروم هستند و فقط میتوانند با کدی که از بخشداری گرفتهاند تا نهایت کلاس نهم و در برخی مواقع تا دیپلم بخوانند و پس از آن را دولت جوابگو نیست.
وی به مشکلات قطع گاه و بیگاه اینترنت در این نقطه از مرز و ایجاد مشکل برای معلمان در برگزاری امتحانات نهایی و کشوری اشاره میکند و عنوان میکند: در سالهای کرونا که کلاسها به صورت مجازی برگزار میشد ما هیچ اینترنتی نداشتیم و کلاسها به صورت کتاب دانش برگزار میشد، به این صورت که جزوهای تهیه و به دانشآموزان داده میشد و پس از ۱۰ تا ۱۵ روز که دانشآموز در خانه این جزوه را میخواند، برای رفع اشکالات به مدرسه برمیگشت و راهنمایی میگرفت و باز مطالب جدید ارائه میشد که این موضوع مشکلات فراوانی برای معلمان و دانشآموزان به وجود آورده بود.
این مدیر مدرسه از مسئولان آموزش و پرورش خواست با رسیدگی بیشتر به نقاط صفر مرزی زمینه تحصیل دانشآموزان علاقهمند بهخصوص امکان تحصیل در مقطع دوم متوسطه را برای دانشآموزان و بهویژه دختران فراهم کنند تا شاهد ترک تحصیل گسترده و محرومیت از تحصیل آنها نباشیم.
نظر شما