امید مافی/ ۱- تسلیم و دلتنگ. این آخرین شرح بر تصویر ناشاد رزمجویی است که در سرسام پایتخت، پنجره‌های اتاقش را می‌بست تا آرام بگیرد در سایه سار خبرهای نحسِ ترس آلود.

او که از هرم گرمای تن سوز جنوب به تهران آمده بود تا به زیبای سرزده تابلوهای چشم‌نواز بدل شود و تن پوش ملی را بر تن خود پرو کند. روزگار اما بر مدار رؤیاهایش نچرخید تا دو سال پس از تنفس در دوزخ آبادِ این حوالی با چمدان‌های بسته تهران را به مقصد سیرجان ترک کند.

۲-‌امید حامدی فر بخش اعظمی از زمان حضور خود در اردوگاه آبی را با حاشیه‌های ویرانگر گذراند و به همین دلیل شاید کمتر در متن رخدادهای مرتع سبز آفتابی شد. دو فصل جنگیدن در قامت هافبک دفاعی استقلال و ۳۲ بار اکران در هفته‌های مسخ و ملتهب می‌توانست کلید اعتماد مربیان را در مشت نخل بلند نخلستان‌های شوش قرار دهد. اما او مهره‌مار جواد نکونام نبود و در زنگ حساب کمتر با لبخندهای سرمربی مواجه شد تا آهسته و پیوسته به سمت درهای خروجی هدایت و ناگهان در بازار نقل و انتقالات کفش‌هایش جفت شود. بی‌هیچ انفجار و انتحاری حتی!

۳- رقم قرارداد حامدی‌فر با آبی‌ها همواره محل بحث و جدل بود و او بارها در این باره به تفصیل سخن گفت، اما دست آخر هیچ کس نفهمید راز معاهده ارزان قیمت شماره ۲۶ چیست و او روی پرده و پشت پرده چگونه با مدیران باشگاه استقلال به توافق رسیده است. جدای از این موضوع ضربه کاری و غیرعمد حامدی فر بر چشم کوین یامگای فرانسوی او را مدت‌ها در موضع پوزش قرار داد. نمایش اکشن ‌امید در یک تمرین کاملاً آرام سبب ساز وارد آمدن ضربه جدی به سیستم بینایی تفنگدار سیه چرده شد تا فوتبالِ یکی از اثرگذارترین خارجی‌های استقلال در سال‌های اخیر نابود شود.

۴-حالا هافبکی با ۹۷۶ دقیقه بازی در یک نیم فصل، متحسر از تصمیم تلخ جواد نکونام که به روزبه چشمی و زبیر نیک نفس اعتقاد و اعتماد بیشتری نسبت به‌امید حامدی فر دارد، باشگاهی با میلیون‌ها طرفدار را ترک می‌کند تا در جایی خلوت‌تر و کم حاشیه‌تر به تبلور و تولد دوباره ساق‌هایش بیندیشد. در روزهایی که تابستان تنش را به حال خویش رها کرده و رفو کردن رابطه‌ها در دستور کار نیست، توپچی بیست‌وچهار ساله با کمربند محکم ۹۶۹ کیلومتر از تهران فاصله می‌گیرد تا در جنوب غرب کویر زیره به آن سوی کرمان برد و همصدا با جنگجویان گل گهر فصل جدیدی از اتفاقات فرحبخش را رقم بزند.

چشم انتظار اکران هافبک ۱۸۳ سانتی‌متری در چمنزار سیرجان می‌مانیم تا ببینیم میان باورهای خوب و باروت‌های بد آیا هیولای بداقبالی دست از سر پسری که به پر کردن پوکه‌ها و انفجار سنگرها فکر می‌کند، برخواهد داشت یا نه؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.