وقتی اولین بار صفحه مسلم بارکزیی، فعال بلوچ حوزه گردشگری را در فضای مجازی دیدم، در لحظه حالم خوب شد. من چند باری به سیستان و بلوچستان سفر کردهام، یعنی هم فقر و کمبودهای آنجا را دیدهام و هم داشتهها و سرسبزیهایش را در جایی مثل زرآباد، تیس، گلفشانها، شهر سوخته، تالاب لیپار و... اما برای خیلیها که این استان شگفتانگیز با آن فرهنگ غنی را ندیدهاند، بیشتر همان نداشتهها به چشم آمده است.
به این اضافه کنید فیلمهایی که تا چند سال پیش ساخته میشد و در آن، بلوچ مساوی با اسلحه و قاچاق تصویر میشد که میتوانست تصویر ناخوشایندی از این استان کشورمان باشد. در سالهای اخیر افرادی مثل مسلم بارکزیی و هموطنان خوشفکر دیگری در سیستان و بلوچستان کوشیدهاند این تصویر را عوض کنند و این کاری است ارزشمند که به جذب گردشگر به این استان کمک فراوانی کرده است.
از روستا تا سرپرستی شهرداری
من ۲۲ خرداد ۱۳۶۷ در روستای انزای سرباز به دنیا آمدم. دوره ابتدایی و راهنمایی را در روستای خودمان به پایان رساندم اما برای دوره متوسطه به دبیرستان نمونه دولتی شهید احمد آتشدست ایرانشهر رفتم. روستای ما دبیرستان داشت و نزدیک به ۱۰ روستا از این دبیرستان استفاده میکردند اما من میخواستم به دبیرستان نمونه بروم، برای همین به ایرانشهر رفتم. پس از تمام کردن دوره دبیرستان، لیسانس خودم را در رشته شیلات در دانشگاه دریانوردی چابهار گرفتم. پس از آن مدتی وارد یکی از شرکتهای راهسازی شده و به عنوان سرپرست کارگاه مشغول شدم و این نخستین تجربه کاری جدی من بود. سال ۱۳۹۰ در رشته فوق لیسانس تکثیر و پرورش آبزیان قبول شدم، برای همین به شمال رفتم. در آن مقطع ترم یک و دو با معدل ۱۹شاگرد اول شدم، اما همان زمان به بنده اعلام کردند شما در کنکور تقلب کردید! حرفشان این بود پرسشنامه من و بغل دستیام یکی بوده است.
این در حالی بود که از همان ابتدایی من شاگرد ممتاز بودم، هم ابتدایی هم راهنمایی و هم دبیرستان و حتی دانشگاه همیشه معدل الف بودم. خلاصه من پرونده را پیگیری کردم اما متأسفانه به نتیجه نرسیدم. وقتی تلاشم برای اثبات بیگناهیام به نتیجه نرسید به شهر خودم برگشتم و در شهرداری راسک به عنوان کارگر مشغول به کار شدم. چون اینجا نه کارخانهای وجود دارد و نه زیرساختهایی برای اشتغال. پس از مدتی مسئول دفتر فنی شهرداری و بعد هم سرپرست دفتر فنی و سال سوم هم سرپرست شهرداری راسک شدم. من حدود هشت ماه سرپرست شهرداری بودم، در آن مدت عدهای بودند که از بنده انتظاراتی داشتند که از نظر من انتظارات غیرمعقولی بودند و تمایلی به برآورده کردن آنها نداشتم، برای همین پس از اینکه دوره سرپرستیام تمام شد در شهرداری نماندم.
یک میهمان، یک فکر خوب
یادم هست در همان زمان اشتغال در شهرداری، یک روز در حال رفتن به خانه بودم. جوانی را دیدم که کنار جاده کوله بر دوش منتظر است کسی سوارش کند. دلم میخواست جوان را سوار کنم و بدانم از کجا میآید و به کجا میرود، خوشبختانه ایشان دست بلند کرد و من توقف کردم. بعد از سوار کردن جوان متوجه شدم او به طریق هیچهایک سفر میکند. هیچهایک یا رایگان سواری نوعی از سبک جابهجایی است که سفری ارزان را برای فرد گردشگر به همراه دارد. جوان را سوار کردم و به خانه بردم تا میهمان ما باشد. اوایل دهه ۹۰ و زمانی بود که بلوچستان امنیتیترین بخش کشور بود. پس از صحبتهایی که با میهمانم داشتم سراغ صفحه ایشان در فضای مجازی رفتم و دیدم به عنوان کسی که به استان سیستان و بلوچستان سفر کرده نکات خوبی را درباره استان نوشته است. وقتی مطالب مفید این دوستم و دیگر دوستان او را در فضای مجازی درباره سیستان و بلوچستان خواندم، به این نتیجه رسیدم این افراد به بهترین شکل دارند تبلیغ استان ما را میکنند و این برای من خیلی ارزشمند و راهگشا بود. این در حالی بود که به لحاظ امنیتی در دیگر استانها هم مشکلاتی وجود دارد، اما در استانهای مرزی شکل پررنگتری به خود گرفته است، برای همین بیشتر هم دیده می شود. یادم هست آن زمان اگر یک معلم به قتل میرسید یا یک کارگر کشته میشد یا یکی از عزیزان نیروی انتظامی به شهادت میرسید صدای آن در کشور بلند میشد؛ مثلاً همان زمان معلمی در استان ما به قتل رسید و مجلس در این باره تسلیت گفت، در حالی که در استانهای دیگر مملکتمان هم از همین اتفاقات میافتد و گاهی تعداد آنها از استان ما هم بیشتر است، اما نگاه به استان ما نگاه دیگری است. اینکه ما امنیتیترین مرز کشور را داریم واقعیت است، چون با افغانستان و پاکستان هممرز هستیم و به علت کوهستانی بودن، گروههای معاند سعی میکنند از این فضا استفاده کنند.
در عین حال با خواندن مطالب این دوستان به این نکته رسیدم استان ما برای گردشگران میتواند یک مقصد جالب باشد.آن زمان به فکرم رسید باید در این بخش قدمی بردارم؛ برای همین گروه تلگرامی تشکیل دادم و در آن گروه، مدیران استانی و افراد تأثیرگذار را عضو کردم. در آن گروه این مطلب را عنوان کردم که میخواهم نوروز ۱۳۹۶هیچهایکرها را به استان دعوت کنم. از همه خواستم هر کس امکان پذیرایی از میهمانان را دارد اعلام کند. شکر خدا تعداد زیادی از هماستانیها و همشهریها اعلام آمادگی کردند و پای کار آمدند. قرار بر این شد برای هر گردشگر، اسکان، غذا و حملونقل رایگان باشد. یادم هست با اینکه سال قبل گردشگری در بخش بلوچستان استان نداشتیم اما آن سال تعداد بسیار زیادی گردشگر به بلوچستان وارد شدند.
اتفاقات خوب گردشگری
سیستان و بلوچستان از گذشته گردشگر داشت اما این گردشگرها به دلیل محوطههای تاریخی و امنیت بهتر سیستان بیشتر ترجیح میدادند سیستان را بگردند تا به بلوچستان وارد شوند، اما سال ۱۳۹۶ و به واسطه طرح پذیرش هیچهایکرها، شکر خدا ما میزبان تعداد بسیار زیادی گردشگر بودیم. در آن موقع فرماندارها در چارت سازمانی چیزی به نام بادیگارد و محافظ داشتند و اگر میخواستند برای بازدید مثلاً به چند روستا آن طرفتر بروند باید حتماً اسکورت میشدند، اما شکر خدا در حال حاضر محافظ از چارت سازمانی فرمانداریها حذف شده و یکی از دلایل این اتفاق خوب، گردشگری شدن منطقه بود. پس از آن اتفاق خوب سعی کردم به ایجاد بومگردیها در منطقه کمک کنم. در کنار آن از حضور بعضی از دوستان گردشگر و هیچهایکر که در فضای مجازی فعال بودند برای معرفی این بومگردیها و دیگر داشتههای بلوچستان استفاده کردیم و خوشبختانه اتفاقات خوبی را هم شاهد بودیم. مثلاً در چابهار تالاب صورتی را داریم؛ اگر الان به دیدن تالاب بروید با بیش از ۱۰۰ زن سرپرست خانوار روبهرو می شوید که آنجا محصولات خود و دهها زن سرپرست خانوار دیگر را میفروشند که این هم به همان بحث گردشگری شدن استان برمیگردد.
یادم هست جهانگرد ژاپنی به بلوچستان آمده بود. میدانید گردشگرها به هر جا میخواهند سفر کنند نقشهای از آن منطقه دارند و این گردشگر هم نقشهای داشت که بخشی از آن نقشه قرمز شده بود که به معنای نقاط ناامن بود. او نقشه را به من نشان داد و گفت من را به همین نقاطی ببرید که قرمز است. گفت دلم میخواهد ببینم چرا این نقاط قرمز شده است. حالا فکر کنید این نقاط جاهای زیبایی مثل رمین، گواتر، بریس و .. بودند یا روستایی بود که برای رسیدن به آنجا باید چیزی حدود ۱۸کیلومتر را با موتور طی میکردیم. من آقای جهانگرد را به آنجا هم بردم که برق هم نداشت، اما ناامنی نبود و جهانگرد ژاپنی از این تعجب میکرد که چرا این مناطق را به نام مناطق ناامن در نقشه معرفی کرده بودند. آمدن جهانگردان و یا گردشگران به این مناطق و از نزدیک دیدن اینجا این مزیت را دارد که نگاه خیلیها به این مناطق عوض میشود و خوشحالم برخی از مکانها در استان را من معرفی کردم. جا��ی مثل بندر تنگ را برای نخستین بار من طرح گردشگریاش را رایگان نوشتم و به استانداری دادم.
تنها بومگردی که پیش از شروع شدن بحث گردشگری در استان ایجاد شده بود بومگردی آقای آژ در گواتر بود و کمترین کمکی که من در این بخش کردم تبلیغ این بومگردیها در فضای مجازی بود. چون تبلیغات در فضای مجازی بسیار خوب دیده میشد گردشگر هم به این منطقه وارد میشد.
میوهها و گردشگری
بعد از اینکه سالها در زمینه گردشگری کار کردم به این فکر افتادم باید از آموختههای خودم در دانشگاه و رشتهای که در آن تحصیل کردهام هم استفاده کنم و همزمان دوباره سراغ درس هم رفتم و در دانشگاه ملی چابهار در رشته فوق لیسانس عمران قبول شدم. سپس به عنوان نیروی اداره کل بنادر جذب شدم و پس از آن برای استخدام در اداره جهاد کشاورزی امتحان دادم و در حال حاضر هم نیروی جهاد کشاورزی هستم.در این سالها همه تلاش من این بوده با ایجاد زیرساختهای انسانی، منطقه را توسعه دهیم. وقتی به شهرستان سرباز آمدم در کنار ماجرای گردشگری به میوههای متنوع و متفاوت شهرستان سرباز توجه کردم، چون در این منطقه هم میوههای گرمسیری را داریم هم سردسیری و هم معتدله؛ میوههایی مثل انبه، چیکو، نارگیل، گواوا، کُنار، موز، خرما، پرتقال، لیمو، انجیر. با خودم فکر کردم در کنار گردشگری باید بتوانیم از امکانات کشاورزی و داشتههای کشاورزی شهرستان هم برای توسعه گردشگری استفاده کنیم، برای همین صفحهای مخصوص معرفی میوههای منطقه ایجاد کردم. البته پیش از آن هم صفحهای در فضای مجازی داشتم و در آن از گردشگری و داشتههای گردشگری استان حرف میزدم اما این صفحه به میوهها و کشاورزی منطقه اختصاص دارد. در این صفحه به دنبال این بودم صرفاً از گردشگری و کشاورزی حرف بزنم. این سبب شد بتوانیم زیباییهای این بخش از شهرستان را هم به دیگران نشان دهیم و خوشبختانه چون مدیر جهاد کشاورزی هم مدیری پای کار و علاقهمند به این حوزههاست هر ایدهای که دادهام از آن استقبال کرده است. در این بخش غیر از اینکه با نشان دادن این زیباییها به آمدن گردشگران برای دیدن منطقه کمک میکنیم، با درست کردن کلیپهایی درباره دامداران و کشاورزان نمونه کمک کردیم بعضیها مهاجرت معکوس داشته باشند و از شهر به روستا برگردند. ایجاد این فضا و ساخت این کلیپها و انتشار آن در فضای مجازی سبب شد مثلاً میوهای مثل پاپایا که در سرباز کاشته میشد، امروز در جاههای مختلفی از ایران مثل یزد، خرمشهر، ورامین، آمل، بابل و ... کاشته شود. ما در شهرستان سرباز برعکس خیلی از مناطق دیگر دو فصل پرباران داریم، یکی از این دورهها زمستان است و دیگری تابستان. برای همین چند روز است در همین تابستان در سرباز بارندگی داریم و درجه حرارت هم به ۳۰ تا ۳۴ درجه میرسد و همه این موارد ویژگیهایی است که سرباز را با میوههای بسیار گوناگونش دیدنی میکند.
به نظرم در سالهای اخیر کارهایی از این دست و معرفی جاذبههای مختلف استان در کنار مردم خونگرم سبب شده نگاه مردم از سراسر ایران به استان تا حد زیادی تغییر کند. وقتی گردشگری به استان وارد میشود، این جاذبهها را در کنار برخورد خوب مردم بلوچ میبیند و حتماً در برگشت به زادگاهش از آنچه دیده، حرف میزند و دیگران را ترغیب میکند به استان ما سفر کنند و این آمدنها بهترین تبلیغ برای استان میشود.
تصویری متفاوت از سیستان و بلوچستان
چند سال پیش چند میهمان دانشگاهی از مشهد داشتم. به گفته خودشان درجه حرارت مشهد در زمان سفرشان منفی ۲۰ درجه بود. یادم هست یکی از میهمانانم میگفت ما چند نفر همه ایران را گشتهایم و بلکه جاهای فراوانی از دنیا را؛ اما این بار گفتیم به چابهار بیاییم، چون حداقل در این هوای سرد مشهد، هوای چابهار گرم است، اما حالا که به چابهار آمدهایم و زیباییهای مختلف آن را دیدهایم فکر میکنیم چرا زودتر به این منطقه سفر نکردیم تا بیننده این جاذبههای خاص باشیم . حرف این دوستان بیراه نبود چون ما در بلوچستان جاذبههای منحصر به فردی داریم؛ از کوههای مریخی گرفته تا گلفشانها، تلاقی کویر و دریا در روستای درک، سواحل مرتفعی با حدود مثلاً ۵۰ متر که از آن بلندی میشود دریا را دید و … همچنین در حوزه غذا تنوع غذایی بسیار زیادی داریم، اما هموطنان ما از این تنوع با خبر نیستند و این را میشود در سفر به بلوچستان یا سیستان دید. از سال ۱۳۹۶ ورود مسافر به منطقه ما بسیار زیاد شد و در این آمدنها تنها چیزی که سبب نارضایتی شد، کمبود اماکن اقامتی بود و این نشان میدهد باید در این بخش بیشتر کار کنیم. من برای خودم این شعار را تعیین کردم؛ رفاه گردشگران درآمدزایی بومیان. بعد به سهم خودم کمک کردم رفاه گردشگران که میهمان ما میشوند با ایجاد زیرساختها در شهرستان محقق شود. از آن طرف ،درآمدزایی بومیان هم وقتی اتفاق میافتد که گردشگر وارد شهرستان شود و خدا را شکر میکنم که بر اثر تبلیغات در فضای مجازی روز به روز تعداد اماکن اقامتی در استان بیشتر میشود. زمانی فیلمهایی که درباره سیستان و بلوچستان ساخته میشد فیلمهایی با موضوع قاچاق بود و بسیار هم طرفدار داشت، اما حالا تصویری که از استان مخابره میشود متفاوت با آن است. ای کاش حالا هم صدا و سیما پای کار بیاید و این زیباییها را به جبران آن فیلمها که در استان ما ساخته شده، نشان بدهد.برای نمایشگاه بینالمللی گردشگری تهران مدیرکل میراث استان خواسته بود میوههای استان را برای معرفی به تهران ببریم و در غرفهای به نمایش بگذاریم. ما هم همین کار را کردیم و انواع و اقسام میوههای استان را برای نمایش بردیم. میز مدوری داشتیم در پنج طبقه و مثلاً خوشه موزی با صدها موز برده بودیم. خیلی از بازدیدکنندگان ما که تهرانی بودند نه با آن میوههای خاص آشنا بودند و نه میوهها را میشناختند، برای همین خیلی برایشان جالب بود که این میوهها در جایی مثل سیستان و بلوچستان به عمل آمده است. البته این را بگویم بوی بسیار خوب میوهها هم نمایشگاه را پر کرده بود که سبب جذب تعداد زیادی از بازدیدکنندگان شده بود.
گردشگری کشاورزی
آرزوی من تحقق همان شعاری است که گفتهام، یعنی رفاه گردشگران و درآمدزایی بومیان. ما در منطقه کارخانه و صنایعی نداریم که بشود روی آن مانور داد و ایجاد اشتغال کرد یا بسیار کم است؛ پس باید این کمبود را با توسعه گردشگری در استان جبران کرد. تلاش کردهام این میوههای مختلف و داشتههای کشاورزی شهرستان را از طریق فضای مجازی به هموطنانم در نقاط مختلف ایران نشان دهم.
میخواهم با این نشان دادن، همشهریهای خودم را هم تشویق کنم این میوهها را بکارند چون با این کار، هم ایجاد اشتغال و هم زیباییهای استانمان بیشتر میشود. میوهها و محصولات خاص کشاورزی و باغی به عنوان یک جاذبه گردشگری در حوزه کشاورزی است و میتواند به جذب گردشگر کمک کند. در همه این سالها تلاشم این بوده به سهم خودم برای زنان سرپرست خانوار ایجاد شغل کنم و خوشبختانه تعداد زیادی فروشگاه صنایع دستی راهاندازی کردهایم و خانمهایی که هیچ درآمدی نداشتهاند حالا کمک خرجی دارند، اما دلم می خواهد این تعداد بیشتر از این شوند.
نظر شما