تحولات منطقه

اصل فکر و ذکرش مستضعفان بود. آن موقع هیئت مستضعفان و کمیته امداد هم بود، اما ایشان مخصوص خودش برنامه‌هایی داشت. آدرس‌هایی می‌آوردند. گروه تحقیقی بود که می‌رفت بررسی می‌کرد و شب‌های برفی زمستان کمک می‌کردیم.

تصویرهای روشن آیت‌الله / خاطراتی از زندگی شهید محراب، آیت‌الله مدنی
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

زندگی بزرگان را که می‌خوانی این‌قدر قله هست که گاه دامنه‌ها فراموش می‌شوند. دامنه‌هایی که موجب فتح آن قله‌ها شده‌اند. دامنه‌هایی که با گذشت سال‌ها کمتر درباره آن‌ها می‌شنویم و می‌خوانیم. تصویرهای پراکنده‌ای که یک زندگی کامل را ساخته‌اند. زندگی شهید محراب، آیت‌الله مدنی هم همین‌طور بود. یک عمر پربرکت، سراسر مبارزه و مجاهدت. معلوم است که بسیاری چیزها ناگفته و ناخوانده می‎‌مانند. به بهانه سالروز شهادت ایشان گزیده‌ای از سیره اخلاقی این شهید را در قالب خاطره می‌خوانیم. این خاطرات توسط یاران و نزدیکان شهید مدنی در مطبوعات منتشر شده است.

میان علما محترم بود

مأموریتی به مشهدالرضا(ع) داشتیم که بیشتر علمای عظام حضور داشتند، از جمله شهید آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای (پدر رهبر معظم انقلاب)، آقای میرزاجواد آقاتهرانی، آقای طبسی، آقای شیرازی، همه این بزرگواران پس از غبارروبی ضریح مطهر که مصادف شد با نماز وقت، متفقاً پشت سر آقا اقتدا کردند و نماز جماعت خواندند. آقا بین علما هم چنین جایگاهی داشتند .(راوی: ناصر برپور)

به نکات ریز توجه داشت

من در دفتر ایشان بودم. ایشان میز کوچکی داشتند که قرآن و چند کتاب و نامه‌های مردم را روی آن می‌گذاشتند و معمولاً خودشان مستقیم به مشکلات رسیدگی می‌کردند. یک روز یک کسی نامه‌ای دستش بود و آمده بود مطلبش را به آقا بگوید و نامه را گذاشت روی قرآن. آقا نامه را برمی‌داشت، می‌گذاشت آن طرف. آن فرد متوجه نبود، نامه را برمی‌داشت، توضیح می‌داد و دوباره می‌گذاشت روی قرآن. چندین بار این اتفاق تکرار شد. منظور اینکه آقا حتی به این نکات ریز هم توجه داشتند. (راوی: ناصر برپور)

تصویرهای روشن آیت‌الله

خودم هستم، نگهبانی می‌دهم

آیت‌الله مدنی در زمانی که آیت‌الله قاضی به شهادت رسیدند، امامت جمعه تبریز را بر عهده گرفتند و بنده و چند نفر دیگر محافظت از ایشان را بر عهده داشتیم و در بیت و نمازجمعه و این طرف و آن طرف که می‌رفتند، همراهشان بودیم. بارها شده بود هم دوستان و هم بنده حقیر دیده بودیم در روزهای گرم تابستان و در شب‌ها که نگهبانی دادن سخت بود، ایشان می‌آمدند و تلاش می‌کردند به نگهبان‌ها بقبولانند بروند و استراحت کنند و می‌گفتند مگر برای من نیامده‌اید؟ من خودم هستم و نگهبانی می‌دهم. در منزلشان چند نفر از بچه‌های سپاه یا خارج از سپاه بودند. آن‌ها همه باید سر سفره ناهار یا شام می‌آمدند تا آقا دست به ناهار می‌بردند. غذای منزلشان همیشه ساده و آبگوشت یا آش بود. (راوی: ناصر برپور)

با تمام وجود گوش می‌داد

اگر کسانی به آیت‌الله مدنی پیشدستی می‌کردند و به ایشان سلام می‌دادند، ایشان گرم‌تر، مفصل‌تر و زیباتر پاسخ می‌دادند و هنگامی هم که این پاسخ مفصل را می‌دادند، کاملاً به طرف خیره می‌شدند، احوالپرسی می‌کردند و تبسم داشتند؛ مکث می‌کردند که آیا این کسی که سلام داده، درخواستی و مسئله‌ای دارد؟ یعنی توجه خاصی به طرف داشتند و طرف، خود را آماده می‌کرد که با شهید آیت‌الله رودررو شود و حرف‌هایش را بزند و صحبت‌هایش را بکند. اگر کسی با آیت‌الله مدنی صحبت می‌کرد، ایشان با تمام وجود گوش می‌داد. (راوی: حسین انزابی)

در کمک به مردم وسواس داشت

آیت‌الله مدنی کیسه‌ای داشتند که به کیسه سیاه معروف بود و پول شخصی‌شان را در آن می‌گذاشتند و برای زندگی شخصی از وجوهات استفاده نمی‌کردند. جالب اینجاست هر کس مراجعه می‌کرد و حاجتی داشت، باز از همین وجه مختصر کیسه سیاه حاجتش را برآورده می‌کردند. آیت‌الله مدنی در این چیزها بود که احتیاط می‌کردند و وسواس به خرج می‌دادند، نه اینکه مثلاً در گرفتن وضو وسواس داشته باشند. بسیار نگران می‌شدند که نیازمندی به ایشان مراجعه کند و نتوانند حاجتش را برآورده کنند. (راوی: دکتر علی آقا محمدی)

تصویرهای روشن آیت‌الله

پیگیر کار مردم بود

گوشت و برنج و این‌جور چیزها را در ماشین می‌گذاشتیم و به جاهایی می‌بردیم که فقیرنشین بود. خود شهید مدنی عبا را روی سرش می‌کشید و آن‌ها را میان مردم پخش می‌کرد. وقتی مردم مشکل داشتند، شهید به آن اداره نامه می‌نوشت، با این حال باز هم پیگیر مسئله می‌شد. اگر رسیدگی نمی‌شد، خودش به آن اداره می‌رفت و کار مردم را راه می‌انداخت. وقتی می‌خواست به یک مستحق کمک کند، خودش می‌برد می‌داد که بعد آن طرف نگوید به دستم نرسید یا نیاوردند. همه کسانی که شهید مدنی به آن‌ها می‌رسید خجالت می‌کشیدند که چرا خود آقا کمک‌ها را می‌آورد. آقا آن‌ها را دعا می‌کرد. به آن‌ها محبت می‌کرد. همه آن‌ها به خاطر این محبت‌ها و کمک‌ها شرمنده آقا بودند. مثلاً خانه آن‌ها می‌رفت، کنار آن‌ها می‌نشست، به درد دلشان گوش می‌داد. چون آقای مدنی خودش شخصاً این کارها را می‌کرد، آن‌ها مدیون و شرمنده حاج آقا می‌شدند. رابطه شهید مدنی با آن‌ها عاطفی بود. یکی از خصوصیات بارز ایشان این بود وقتی مردم ناراحت بودند، ایشان هم ناراحت و وقتی مردم خوشحال بودند ایشان هم خوشحال می‌شد. به دادگاه می‌رفت و پرونده‌ها را نگاه می‌کرد. از مردم پرس‌وجو می‌کرد که مشکلشان چیست. آقای مدنی از این کارها زیاد می‌کرد. (راوی: محمدتقی آقا مالی)

با دست باز کمک می‌کرد

اصل فکر و ذکرش مستضعفان بود. آن موقع هیئت مستضعفان و کمیته امداد هم بود، اما ایشان مخصوص خودش برنامه‌هایی داشت. آدرس‌هایی می‌آوردند. گروه تحقیقی بود که می‌رفت بررسی می‌کرد و شب‌های برفی زمستان کمک می‌کردیم. یادم هست یک شب برف عجیبی آمده بود و با چهار پنج لندرور هیئت مستمندان برای رسیدگی رفتیم و دو تا آدرس را نتوانستیم پیدا کنیم. کلاً 50 تا آدرس بود. ساعت 5/ 2 نصف شب بود و برف هم آمده بود. دیدیم آقا دارد در حیاط قدم می‌زند. پرسید همه را دادید؟ گفتیم 48تا را دادیم، دو آدرس را پیدا نکردیم. خیلی عصبانی شد و گفت اگر این دو تا خانواده امشب گرسنه بمانند، من جواب خدا را چه بدهم؟ تشکر 48 نفر را نکرد، دعوای آن دو خانواده را کرد. خیلی هم با دست باز کمک می‌کرد. مثلاً اگر کسی با 500 تومان مسئله‌اش حل می‌شد، ایشان 5هزار تومان می‌داد. (راوی: احد منع جود، همراه همیشگی شهید مدنی)

خبرنگار: آزاده خلیلی

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.