حوالی امروز / وقتی قرار باشد یک مورخ و استاد دانشگاه اسرائیلی ساکن آمریکا که دست برقضا کهنه سرباز ارتش صهیونیستی هم هست و در مأموریتهایش تا پای مرگ رفته، گزارش و یا مقالهای درباره حال و هوا یا حال و روز ساکنان سرزمینهای اشغالی بنویسد، بدون شک خیلی از نکات نوشتهاش ممکن است مورد تأیید من و شما نباشد. با این حال گزارش «عومربَرتوف» در «گاردین» که در ایران توسط «ترجمان» منتشر شده، واقعیتهای انکارناپذیر و بسیار جالبی را هم درباره نسلکشی صهیونیستها در غزه و جنایاتشان در منطقه پیش روی خوانندگان میگذارد.
انتفاضه اول
در واقع «عومر بَرتوف» پس از مدتها به سرزمینهای اشغالی برگشته بود تا ضمن سخنرانی در دانشگاه، با خانواده و دوستانش دیدار کند و از اوضاع و احوال جامعه باخبر شود. اما وقتی دید جوانان دانشجو افکار نازیها توی سرشان است و همان حرفهایی را میزنند که آنها در کشت و کشتارهای جنگ دوم جهانی میزدند، حیرتزده شد. او مینویسد: «قرار بود در تاریخ ۱۹ژوئن ۲۰۲۴ در دانشگاه «بنگوریون» درباره تظاهرات دانشجویی سراسری علیه اسرائیل سخنرانی کنم. وقتی به ورودی تالار سخنرانی رسیدم، گروهی از دانشجویان جمع شده بودند. فوراً معلوم شد آنها برای شرکت در رویداد نیامدهاند، بلکه میخواهند علیه آن اعتراض کنند. آنها مدعی بودند من عریضهای را امضا کردهام که اسرائیل را رژیم آپارتاید معرفی کرده بود و همچنین متهم شدم یک سال پیش در نیویورک تایمز مقالهای نوشته و گفتهام گرچه از اظهارات رهبران اسرائیل نیت نسلکشی استنباط میشود، اما هنوز مجال برای جلوگیری از ارتکاب آنها به نسلکشی باقی است. تعداد زیادی از دانشجویان بالاخره وارد تالار شدند و دو ساعت را به صحبت گذراندیم. آنطور که معلوم شد بیشترشان بهتازگی از خدمت سپاه ذخیره در نوار غزه بازگشته بودند. این دانشجویان ضرورتاً نماینده کل دانشجویان اسرائیلی نبودند؛ آنها کنشگران سازمانهای راستافراطی بودند. ولی آنچه میگفتند، از بسیاری جهات بازتاب گرایشی بسیار متداولتر در جامعه بود.
من مدتی که در غزه بودم فقر و ناامیدی پناهجویان فلسطینی را که در مناطق پرجمعیت و خراب بهسختی گذران زندگی میکردند به چشم دیدم. نخستین بار آنجا فهمیدم تصرف سرزمین دیگران یعنی چه... این تجربیات شخصی، من را بیشازپیش به پرسشی که از مدتها قبل ذهنم را درگیر کرده بود علاقهمند کرد که نیروی محرک سربازان برای جنگیدن چیست؟ رساله دکترایم را در دانشگاه آکسفورد درباره مغزشویی ارتش آلمان نازی و جنایاتی که در جنگ جهانی دوم در جبهه شرقی مرتکب شد، نوشتم که بعدها در قالب کتاب نیز منتشر شد.
اواخر سال ۱۹۸۷ که انتفاضه اول فلسطینیان آغاز شد من در دانشگاه تلآویو درس میدادم. از دستور اسحاق رابین، وزیر دفاع آن زمان مشمئز شدم که به آیدیاف (نیروی دفاعی صهیونیستها) گفته بود دست و پای جوانان فلسطینی را که به طرف سربازان تا دندان مسلح اسرائیلی سنگ پرتاب میکنند، بشکنید!
احساس متضاد
نامهای خطاب به «رابین» نوشتم و هشدار دادم طبق پژوهشم درباره شستوشوی مغزیِ نیروهای نظامی آلمان نازی، میترسم آیدیافِ تحت رهبری او همین مسیر خطرناک را طی کند. با کمال تعجب، چند روز بعد پاسخی یکخطی از رابین دریافت کردم که چطور جرئت میکنید آیدیاف را به نیروهای نازی تشبیه کنید؟
حمله ۷ اکتبر «حماس» شوک عظیمی به جامعه اسرائیل وارد آورد، شوکی که اسرائیل هنوز از آن بیرون نیامده است. نخستین بار بود که اسرائیل مدتی طولانی کنترل بخشی از اراضیاش را از دست داد و آیدیاف نتوانست جلو کشته شدن بیش از هزارو۲۰۰ نفر را بگیرد. احساس بیقیدیِ دولت و ناامنی دائمی -با وجود دهها هزار اسرائیلیِ آواره در نوار غزه و مرز لبنان- بسیار شدید است.
امروزه، در میان اقشار مختلف مردم اسرائیل، ازجمله مخالفان دولت، دو احساس غالب وجود دارد. یکی احساس توأمان خشم و ترس، خواست برقراری دوباره امنیت به هر شکل ممکن و سوءظن کامل به راهحلها، مذاکرات و توافقات سیاسی است. گرایش غالب در اسرائیل امروز هم فقط قصد دارد جنگ را به هدف غایی تبدیل کند. از این نظر، سیاست نه ابزاری برای کاهش خرابیها، بلکه مانعی در راه رسیدن به اهداف است. نتیجه این دیدگاه، دستآخر نابودیِ خود خواهد بود.
احساس دوم -یا بیاحساسی- بر عکس حالت اول و عبارت از ناتوانی کامل جامعه امروز اسرائیل در ابراز هرگونه همدلی با مردم غزه است. از گزارشهای تلویزیونی پیداست بیشتر مردم اسرائیل حتی نمیخواهند بدانند در غزه چه خبر است. این روزها، اخبار تلویزیون اسرائیل عموماً با گزارشهایی درباه مراسم تشییع سربازانی که در غزه کشته شدهاند و بدون استثنا قهرمان خوانده میشوند، آغاز میشود و با خبر تعداد جنگجویان حماس که «به هلاکت رسیدهاند» ادامه مییابد. بهندرت به تعداد کشتهشدگان غیرنظامیان فلسطینی اشاره میشود و معمولاً این اخبار را پروپاگاندای دشمن یا بهانهای برای فشارهای بینالمللی جلوه میدهند. البته، جامعه اسرائیل که ۵۷سال از تاریخشان به اشغالهای وحشیانه گره خورده به این موضوع عادت کردهاند، اما مقیاس جنایات آیدیاف در غزه و بیتفاوتی کامل بیشتر اسرائیلیها دربرابر آنچه به نام آنها صورت میپذیرد بیسابقه است. کرختی مردم نسبت به رنج غیرنظامیان فلسطینی و مرگ هزاران کودک و زن و سالخورده عمیقاً نگرانکننده است.
چارهای نداریم!
ما نسل تشکیل آبادیها (شهرکها) هستیم؛ بدون کلاه آهنی و سرنیزه نمیتوانیم درختی بکاریم یا خانهای بسازیم. اگر پناهگاه نسازیم، کودکانمان زنده نخواهند ماند و بدون سیمخاردار و مسلسل نمیتوانیم جاده بسازیم یا چاه آب حفر کنیم.
دانشجویان مخالف من در دانشگاه بنگورین که از هشدارهایم درباره وقوع نسلکشی در غزه اطلاع داشتند، بهخصوص میخواستند نشان دهند رفتارشان انسانی است و قاتل نیستند. آنها تردیدی نداشتند که آیدیاف حقیقتاً اخلاقیترین ارتش جهان است و مطمئن بودند هر آسیبی که به مردم و ساختمانهای غزه برسد کاملاً موجه و مقصر، حماس است که از آنها بهعنوان سپر انسانی استفاده میکند!
آنها ضمن انکار هرگونه کمبود غذا در غزه اصرار داشتند تخریب سیستماتیک مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها، ساختمانهای عمومی، سکونتگاهها و زیرساختها لازم و توجیهپذیر است و انتقاد کشورهای دیگر و سازمان ملل از سیاستهای اسرائیل را اقدامی ضدیهودی میدانستند! آنها طرز فکری پیدا کرده بودند که من نمونهاش را در سربازان آلمانیِ جنگ جهانی دوم دیده بودم که هنگام وقوع فجایع، تقصیر را نه متوجه نظامیان خودی یا حتی خودشان، بلکه متوجه دشمن میدانستند!
هزاران کودک کشته شدند؟ تقصیر دشمن است. بچههای خودمان را کشتند؟ قطعاً دشمن مقصر است. اگر حماس ما را بکشد، نازی است. اگر ما بمبهای یکتُنی روی پناهگاههای پناهجویان بریزیم و صدها غیرنظامی را بکشیم، تقصیر حماس است که نزدیک این پناهگاهها مخفی شده است! چون با ما چنین کردند، چارهای جز ریشهکنیشان نداریم. چون با آنها چنین کردیم، اگر نابودشان نکنیم، چه بلاها که بر سرمان نخواهند آورد. چارهای نداریم!
پس تعجبی ندارد که سربازان آیدیاف در غزه بیشمار پُست در رسانههای اجتماعی ارسال کرده و بهصراحت گفته باشند «اعراب را بکشید»، «مادرانشان را آتش بزنید» و «غزه را با خاک یکسان کنید». تاکنون هیچگونه اقدام تنبیهی مشخصی هم از سوی فرماندهانشان صورت نگرفته است.
نظر شما