تحولات منطقه

۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۸
کد خبر: ۱۰۲۲۱۴۷

رمان «مشکور»، اثر زنده‌یاد سعید تشکری با نگاهی به دوران حیات پربرکت امام رضا(ع) به زبان عربی ترجمه و برای نخستین‌بار در لبنان و عراق توزیع شد.

انتشار رمانی از سعید تشکری در لبنان
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

رمان «مشکور»، از جمله آثار زنده‌یاد سعید تشکری، در حوزه داستان آیینی و دینی است که توسط به نشر منتشر شده بود. این اثر به‌تازگی به زبان عربی ترجمه و در کشورهای لبنان و عراق توزیع شد. این اثر که از سوی انتشارات دارتمکین منتشر شده، دربارهٔ وقایع دوران امامت امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) نوشته شده است.

شخصیت اصلی رمان، یونس بن عبدالرحمن از رجال فرزانه و سرآمد در علم حدیث است که محضر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درک و از امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) روایت کرده است. او همچنین وکیل امام رضا (ع) بوده و از او به عنوان فقیه‌ترین و مبرزترین شاگرد امام، همواره یاد می‌شود. در این رمان مخاطب با مهم‌ترین وقایع 35 سال امامت موسی بن جعفر(ع) آشنا می‌شود.

«مشکور» داستان، سلمان امام رضا(ع) است. در بیشتر کتاب‌های داستانی درباره امام هشتم(ع) به سال‌های حکومت مأمون و سفر امام به ایران توجه شده است، اما کتاب «مشکور» از روزگار زندگی امام در زمان شهادت پدر و حکومت هارون پرده برداشته است. یونس در روزهای سختی که یاران نزدیک امام کاظم برای نگه داشتن وجوهات فراوان برای خود، امامت امام رضا(ع) را انکار کردند و هفت امامی شدند، بدون لحظه‌ای شک، یار دلسوز و زیرک امام شد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «وهیب‌بن‌عمرو در چاه است. همه رفته‌اند و او مانده. خود را نزدیک به 40 روز است که در این چاه ویل اسیر کرده و شده همدم مورچه و مار و عقرب. این را خود خواسته. 40 روز وعده گذاشته تا خودش را، راهش را و آنچه را برایش مقدر شده، دریابد و بیابد. قرعه به‌نام او افتاده. از میان تمام یاران، این وهیب بود که انتخاب شده بود، اما این را که چرا او و چگونه شد تا برای این کار خطیر انتخاب شد، نه وهیب می‌دانست و نه آن کسی که خبر را آورده بود.

چاه سرد بود و تاریک. سر به دیواره نمناک و خاکین تکیه داد و با خود واگویه کرد: «چرا من؟» این را پرسیده بود، همان روز که یاران جعفرصادق(ع) دور هم جمع شده بودند و همه می‌خواستند بدانند چه کسی انتخاب شده و پیام جعفربن‌محمد(ع)به یارانش چیست.

یونس‌بن‌عبدالرحمن داخل شد. همه دورتادور اتاق نشسته بودند و دوبه‌دو مشغول صحبت بودند. وهیب اما با کسی حرف نمی‌زد. توی دلش رخت می‌شستند انگار. می‌دانست خبری غریب انتظارش را می‌کشد. دلش بی‌قرار بود. انگار هاتفی از دور نام او را برده و او زودتر از همه شنیده بود که چه خواهد شد. این را همان دم که یونس همه را امر به سکوت کرد فهمید. چشمانش به دهان یونس خیره ماند. منتظر شنیدن یک نام بود؛ نام خودش؛ که شنید؛ وهیب‌بن‌عمرو. همهٔ چشم‌ها به‌سوی صاحب نام چرخید و زبان‌ها به یک صدا درآمد: «وهیب؟» آری، وهیب؛ وهیب زیبا و دانا و زیرک، اما با این همه فراست چرا او انتخاب شد؟»

کتاب «مشکور» به قلم کوثر علی الجبار به عربی ترجمه شد. این اثر برای نخستین‌بار در نمایشگاه کتاب امسال عراق نیز در غرفه انتشارات دارتمکین عرضه شد. 

انتشار رمانی از سعید تشکری در لبنان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.