دولت آلمان هیچگاه میانه خوبی با انقلاب اسلامی ایران نداشته است؛ چه آن زمان که در جنگ عراق با ایران به صدام تسلیحات شیمیایی میداد، و چه زمانی که بعد از آن در ماجرای میکونوس میداندار خروج سفرای کشورهای اروپایی در سال ۱۳۷۶ از کشور بود. حتی در مقطع کنونی نیز به فاصله کوتاهی مرکز اسلامی هامبورگ را تعطیل کرد و در ادامه هم به بهانه اعدام یک فرد تروریست دو تابعیتی به نام جمشید شارمهد، تمام کنسولگریهای جمهوری اسلامی ایران را تعطیل نمود.
این حد دشمنی با ایران از سوی دولتهای مختلف آلمان، البته دلایل متعددی دارد. نخست اینکه برلین به خلاف دیگر قدرتها که دارای ارکان متعدد قدرت سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی هستند، صرفا یک قدرت اقتصادی-صنعتی بزرگ است؛ قدرتی که همین تک بعدی بودن، آن را به قدرتی وابسته به ناتو و تابع آمریکا بدل کرده و صهیونیستهای سرمایهدار را بر این کشور مسلط ساخته است. این تسلط تا آنجایی است که تمامی شئونات سیاسی حکومت این کشور متاثر از حاکمیت غیررسمی ولی فعال صهیونیستهاست. آلمان به ایجاد رابطه دوستانه با گروههای ضدایرانی نیز اهتمام داشته و لانهای امن برای آنها شده است؛ چنانچه اعضای سازمان منافقین نیز در این کشور بسیار فعال هستند و از آزادی عمل بالایی برخوردارند.
دوم، همچنین به دلیل پروپاگاندای هولوکاست، آلمان به منزله گروگانی برای اسرائیل درآمده است؛ گروگانی که به نحوی هرساله تجهیزات نظامی و مبالغی را به عنوان غرامتِ بدون قبول مسئولیت، به رژیم صهیونیستی اهدا میکند که این هزینهها جدای کمکهای سرمایهدارهای صهیونیست به رژیم اشغالگر قدس است؛ کمک هایی که به عناوین مختلف از جیب مالیات دهندگان آلمانی انجام میشود ولی به حساب شرکتهای اسلحه سازی اسرائیلی چون رافائل میورد.
با این همه، طبیعی است که به موازات افزایش درگیریهای نظامی میان ایران و اسرائیل، برلین هم وارد جنگ نیابتی سیاسی با تهران شود؛ جنگی نیابتی که در اصل به نمایندگی از ایالات متحده آمریکا و اسرائیل جریان دارد؛ موضوعی که اگر توسط رسانهها و دستگاه دیپلماسی کشور برای افکارعمومی و دولتهای جهان تبیین شود، میتواند موجب رسوایی آلمان گردد و از شرارتهای این کشور علیه ایران یا حداقل تبعات آن بکاهد.
نظر شما