هر زمان میهمانی میداد پلو شفته کم گوشتی جلوی میهمانهایش میگذاشت و جالب اینکه به جای بره میفرستاد، بزهای لاغر و ضعیف و مریض احوال را از چوپانان ورامین و جاهای دیگر میخریدند و به جای بره به میهمانانش قالب میکرد.
در غذای کیکاووس میرزا از روغن کرمانشاهی خبری نبود و به جای آن آشپزها از دنبه گوسفند استفاده میکردند. بدتر اینکه برنج را خوب نمیشستند و پلو یا چلو پر از ریگ و ماسه و انواع قازورات بود.
روزی کریم شیرهای هم به ضیافت خانه کیکاووس میرزا دعوت شد. وقتی ناهار افتضاح و همراه با خست و لئامت صاحبخانه را آوردند و دستهای شسته با آب و صابون را در پلو فرو برد کریم شیرهای متوجه ریگ و ماسه و انواع قازورات که در برنج مطبوخ قابل رویت بود، شد و با اولین لقمهای که به دهان برد ماسهای زیر دندانش رفت و نوک دندانش را شکست.
کریم شیرهای که دلقک ناصرالدین شاه بود وقتی همه میهمانان در کمال ناراحتی و دلخوری دست ازغذا کشیدند و نیمه گرسنه با قیافههای قبا سوخته به متکاهای زربفت تکیه دادند روی به جهانگیر میرزا کرد و گفت: درباره این غذایی که خوردیم، حضرت اقدس والا سؤالی دارم. شاهزاده در کمال خوشرویی گفت: بفرمایید، نوش جانتان! کریم شیرهای گفت: میخواستم سؤال کنم در آشپزخانه حضرت عالی به هر من ریگ و ماسه شن و فضله موش که به میهمانتان لطف میفرمایید چند سیر یا مثقال برنج میزنند؟ بنده از این ریگ پلویی که به چاکر لطف فرمودید و حقیقتاً مأکول بود لذت بسیار بردم و شکمم آباد شد! فقط عیب بزرگش این بود که یک دندان بنده شکست و چاکر مجبورم به دندانپزشک اعلی حضرت مراجعه کنم تا دندانم را درمان و پر کند یا بکند!
خنده حاضران از این گفته کریم شیرهای بلند شد و همه قهقهه زدند و خود شاهزاده هم به خنده درآمد و قول داد در آینده به جای آن همه شن و ماسه و ریگ، برنج به خورد میهمانان خود بدهد.
اکنون مدتی است من دچار این خلجان شدهام که وضعیت اداری و اجتماعی ما شباهت زیادی به شفته پلوی شاهزاده کیکاووس میرزا دارد. در حقیقت به جای چلو و پلو در جای جای جامعه ریگ و سنگ مغیلان و ماسه و شن ریزه دیده میشود. به جای اینکه بدیها و کژیها و نادرستیها و خلافها در اقلیت و ناچیز باشد و همه امور روال عادی خودش را داشته باشد، خوبی و صداقت و درستی و پاکدامنی جنبه اقلیت و استثنا یافته و نادرستان و سوء استفادهکنندگان بر دوستان و پاکدامنان و خدمتگزاران از نظر عددی چیرگی یافتهاند. به هر کس که اعتماد میشود و پست و مقامی به او میسپارند یا قوم و خویش بازی میکند، یا سوء استفاده و ذخیره سازی می کند، یا مردم را میآزارد یا به منافع و مصالح مملکت صدمه میزند.
اخباری که در جراید مینویسند مرا متحیر میکند. مرد جوانی ساختمانی را چند ماهه به عنوان دفتر محلی و چند ماهه به عنوان خانه یا آپارتمان مسکونی اجاره میکند. به اتفاق برادر خود و زنی که بعداً معلوم میشود همسر و شریک کلاهبرداری اوست پس از آشنا شدن با دختر یک جواهر و طلافروش که از قضای روزگار بسیار ساده لوح است، به خواستگاری میرود. پدر دختر 200 میلیون تومان جهیزیه به خانه خواستگار میبرد و تحویل میدهد. چند روز بعد داماد با دست مجروح به خانه پدرزن آینده رفته و میگوید دزدان به او حمله کرده کیف محتوی پانصد میلیون تومان چک مردم و اوراق بهادارش را ربودهاند .
چند روز بعد مجلس جشن باشکوهی که هزینه آن 50 میلیون تومان میشود برپا کرده عروس خانم با لباس عروسی در میان حدود صد تن میهمان که همه از اقوام عروس خانم هستند در تالار حاضر میشود. داماد قبل از صرف شام (که قرار است هزینه تالار را آخر شب بپردازد) به پدر عروس و عروس مژده میدهد سورپرایزی برای عروس خانم دارد میخواهد همین الساعه برود آن را بیاورد و فی المجلس تقدیم عروس خانم کند.
عروس خانم با لبان شکفته و چشمان مسرور و اشک آلود سری تکان میدهد و میگوید هر چی تو بخوای عزیزم! داماد محترم به اتفاق برادر و خواهر قلابی خود که در حقیقت همسر اول اوست با اتومبیل عروس، مجلس جشن را ترک میکند و همراه خواهر و برادر قلابی یکراست با اتومبیل گل و سنبل زده مخصوص حمل عروس و داماد و چمدانهایی که آماده کرده بودند به فرودگاه میروند و با بلیتهای از قبل خریده شده راهی ترکیه میشوند.
به هر حال داماد حقهباز با 500 میلیون تومان پول دستی که از پدرزن جان گرفته، دویست میلیون تومان یخچال و فرش و وسایل اتاق خواب و اجاق گاز ومیز آیینه و میز توالت به ترکیه گریخت. عروس خانم و پدرش هر روز به دادسرا میروند. 50 میلیون تومان هزینه تالار عروسی و شام و نیز چند صدهزار تومان هزینههای متفرقه و یکی دو میلیون تومان هزینه فیلمبرداری و عکسبرداری را هم پدر زن جان پرداخته. پلیس اینترپل ترکیه حتی نام واقعی این کلاهبردار را نمیداند.
شاید به لیختن اشتاین رفته باشد که در آنجا همه دزدان و کلاهبرداران در امانند و قانون استرداد مجرمان وجود ندارد. ساده لوحی و خوشباوری تا این حد؟ حالا وای به روزی که دزدیها و کلاهبرداریها بر اثر اوضاع اقتصادی، بیشتر و بیشتر شود.
۱۹ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۷:۰۸
کد خبر: ۱۰۲۶۱۹
«کیکاووس میرزا» از شاهزادگان بسیار خسیس و کنس قاجار بود که علاقه زیادی هم به پز دادن و تظاهر به بخشندگی و دست و دلبازی و میهمان نوازی داشت.
زمان مطالعه: ۱ دقیقه
نظر شما